مژده مواجی – آلمان درخت گل ابریشم از سه طرف با نخلها احاطه شده بود. طرف چهارم اما با کمی فاصله، روبهروی پلههای طویل سیمانی خانهٔ قدیمیمان بود که به طارمهٔ جنوبی وصل میشد. گل ابریشم با قد و قامت بلندش در میان نخلها طنازی میکرد، گلهای سفید مایل به زرد با تارهای ظریفش خوشبوکنندهٔ صبحگاهی بودند، تنپوش سبزش سایهٔ پهن خود را به زمین میانداخت و از همه مهمتر اینکه او سخنگو بود. اما فقط…
بیشتر بخوانیدایران
آفتابی که از اصفهان تابید
مرجان ریاحی – ایران آفتاب نام نشریهای است که در اواخر دورهٔ قاجار و در اول هر ماه خورشیدی، از نوروز ۱۲۹۰ در اصفهان به زیور طبع آراسته شده است. دربارهٔ محتوای نشریه، روی جلد نشریه نوشته شده «مجموعهای است آزاد، ادبی، سیاسی، اجتماعی، بیطرفانه از حقایق امور بحث میکند». آفتاب را آمیرزا محمودخان سردبیری میکرده و جای اداره نیز در اصفهان بوده است، در تیمچهٔ حاجی کریم. آمیرزا محمودخان سردبیر کوشایی بوده که در…
بیشتر بخوانیدکوچهپسکوچههای ذهن من – تاریکی دلهرهآور
مژده مواجی – آلمان آن شب، بالاخره فیلم دراکولا را در سریال خانهٔ وحشت، با هیجان تماشا کردم. هنوز تلویزیون نداشتیم. براى دیدن فیلم، به خانهٔ خواهرم فاطى، که شبها روبهروی تلویزیون بساط تخمه و میوه پهن بود، میرفتم. نردبانهایی چوبى دیوار بلند مشترک خانهٔ قدیمىمان را به خانهٔ خواهرم فاطى که همسایهٔ دیوار به دیوار ما بود، مرتبط و در واقع راه را کوتاه مىکردند. از درهای منزلمان برای رفتن به خانهٔ یکدیگر استفاده نمیکردیم….
بیشتر بخوانیدکوچهپسکوچههای ذهن من – سینما سینما
مژده مواجی – آلمان «هفتهٔ بعد با هم فیلم را میبینیم.» پدرم هنگام برگشت از سینما به خانه میگفت. خواهرها و برادرهایم مشتاق رفتن به سینما بودند. پدرم هر فیلمی را که در سینمای بوشهر به نمایش گذاشته میشد، دو بار میدید. بار اول خودش میدید و میسنجید که برای سن بچههایش مناسب است. بار دوم با آنها به سینما میرفت. بچهها بزرگتر که شدند، خودشان میتوانستند برای دیدن فیلم تصمیم بگیرند. من که بچه بودم…
بیشتر بخوانیدونکوور از داخل ترن هوایی – کلاغهای استیل کریک درایو (Still Creek Drive)
مجید سجادی تهرانی – ونکوور این یک یادداشت سیاسی نیست. شاید به سبک رنه مگریت در نقاشی «خیانت تصاویر» که پیپی کشید و زیر آن نوشت این یک پیپ نیست (و واقعاً هم نبود؛ تصویری از یک پیپ بود)، یا جعفر پناهی که فیلمی ساخت و عنوانش را «این یک فیلم نیست» گذاشت، باید بگویم این، اصلاً یک یادداشت نیست! و خیلی هم دربارهٔ ونکوور نیست و راستش من اصلاً در ترن هوایی نیستم. اینجا پشت فرمان…
بیشتر بخوانیدیادداشت سردبیر: هزارتوی رسیدن به دموکراسی در داخل و خارج از ایران
سیما غفارزاده – ونکوور خبر کوتاه نبود. غیرمنتظره هم نبود. موجی که از ماهها قبل آغاز شده بود، حالا خروشیده و سیل مردم را به کوچه و خیابانها ریخته است. مردمی که در سال ۸۸ برای مطالبات سیاسی بهدنبال انتخابات جنجالبرانگیز آن سال به خیابانها ریخته بودند، اینبار بعد از ۸ سال، با خواستهای اقتصادی و اعتراض علیه گرانی و بیکاری بهطور خودجوش و طبعاً رهبرینشده به کوچه و خیابانها ریختند و در پیاش اعتراضات…
بیشتر بخوانیددر حاشیهٔ کنفرانس فوتبال بریتیش کلمبیا – استعدادیابی یا قهرمانپروری
علیرضا فدایی – ونکوور روزهای اول مهاجرتم بود که با اتوبوس به جایی میرفتم و در مسیر راه، تعداد زمینهای فوتبال توجهم را جلب کرد. کانادا هیچوقت بهعنوان قدرت فوتبال در دنیا مطرح نبوده است و برای همین وجود آنهمه زمین برایم تعجبآور بود. سالها از آن زمان میگذرد و در این سالها تیم زنان کانادا در دو المپیک پیاپی به مدال برنز دست یافته است و فوتبال پرطرفدارترین ورزش از نظر ثبت نام بین…
بیشتر بخوانیدیادداشت سردبیر: از ونکوور تا کرمانشاه، سوار بر زورق خیال هنرمندان
سیما غفارزاده – ونکوور همهچیز از پیغامی فیسبوکی شروع شد. در بهت زمینلرزهٔ مرگبار کرمانشاه فرو رفته بودیم و به فکر راهی برای کمک به کسانی که بر اثر این فاجعه عزیزان و خانه و زندگیشان را از دست داده بودند. کمپینهای مختلف برای جمعآوری کمکهای مالی در شبکههای اجتماعی در حال شکلگیری و فعالیت بودند. عدهای بهدلیل اعتمادنداشتن به نهادهای دولتی، به افراد محلی معتمد پناه برده بودند. شیوهٔ گردآوری کمک مالی در بین…
بیشتر بخوانیدچرایی مظلومیت فیلمهایی همچون ملی و راههای نرفتهاش
نغمه برزگر، روانشناس – شیکوتیمی، کبک در مدتی که از اکران فیلم «ملی و راههای نرفتهاش» میگذرد، تحلیلهای بسیار خواندهام و نقدهای بسیاری را دنبال کردهام و در تمام این مدت، تلاش کارگردان فیلم برای دیده شدن فیلمش ستودنی بوده است، هرچند، سالها قبل نیز شاهد این تلاش از جانب بانو میلانی برای دیده شدن فیلمش، «واکنش پنجم» بودیم و همچنین تلاش هنرمندان بسیار دیگری همچون او… اما در هر لحظه با دیدن تلاشهای بیوقفهٔ…
بیشتر بخوانیدیادداشت سردبیر: ما هیچ، ما نگاه
سیما غفارزاده – ونکوور باز خبر بد از راه رسید. باز سرزمین مادری سخت غمگین است. اینبار پهلویش شکسته است. همیشه همین است؛ هنوز جای زخمهای قبلی خوب نشده، بلایی دیگر بر سرش نازل میشود. چشم همهٔ فرزندانش در هر کجای این جهان اشکآلود است و دست بسیاری چون ما کوتاه از برای تیمار و نوازش، برای تقسیم نانی و آبی، برای تقسیم بالشی و تقسیم سقفی… باز زمین غرید و سرپناه هزاران نفر را…
بیشتر بخوانید