مژده مواجی – آلمان «هفتهٔ بعد با هم فیلم را میبینیم.» پدرم هنگام برگشت از سینما به خانه میگفت. خواهرها و برادرهایم مشتاق رفتن به سینما بودند. پدرم هر فیلمی را که در سینمای بوشهر به نمایش گذاشته میشد، دو بار میدید. بار اول خودش میدید و میسنجید که برای سن بچههایش مناسب است. بار دوم با آنها به سینما میرفت. بچهها بزرگتر که شدند، خودشان میتوانستند برای دیدن فیلم تصمیم بگیرند. من که بچه بودم…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
دنیای من و آدم کوچولوها – حرف حساب
رژیا پرهام – تورنتو امروز دخترک سهسالونیمهٔ مهد کودک من در اعتصاب غذا بهسر میبرد و میگفت نمیخواهد چیزی بخورد یا بنوشد! دلیلش هم این بود که «دوست نداره آدم بزرگ (grown-up) بشه!» سعی کردم به روش خودم با او صحبت کنم. دختر خوبی بود و گوش داد، اما در آخر خیلی جدی توی چشمهای من زل زد و گفت: Razhia, Being a kid is more fun! رژیا، بچه بودن لذتبخشتر [از بزرگسال] بودنه. و من که نمیدانستم…
بیشتر بخوانیدحسام انوری: در هر جلسهٔ تمرین شاهد یک معجزهام
گفتوگو با حسام انوری، کارگردان و سینا اتحاد، مشاور کارگردان و آهنگسازِ نمایش «بانو در آینه» سیما غفارزاده – ونکوور جامعهٔ فرهنگی زنان ایرانی در ونکوور مانند سالهای گذشته بهمناسبت روز زن در روز سوم مارس ۲۰۱۸ برنامهای برای بزرگداشت نیلوفر بیضایی با حضور شاهرخ مشکینقلم در سالن سنتنیال نورث ونکوور تدارک دیده است. نمایش «بانو در آینه» کلاژی است از آثار نوشتهشده، ترجمهشده یا کارگردانیشده توسط نیلوفر بیضایی، که در این روز به روی…
بیشتر بخوانیدکاریکلماتور (۱۵)
داود مرزآرا – ونکوور ۱- نان گران شده است، دیگر مردم نانی پیدا نمیکنند که به نرخ روز بخورند. ۲- در مهاجرت، هویت آدمها بزرگترین آسیب را میبیند. ۳- زمین، سیارهایست که سیل و طوفان و زلزله هر از گاه رشتههایش را پنبه میکند. ۴- رژهٔ مورچهها بود که اولین مانور نظامی جهان را شکل داد. ۵- بهقدری به زیباییها توجه داشت که انگار پیر نمیشد. ۶- کنار گذاشتن او از میان دوستان، مثل حذف کردن…
بیشتر بخوانیدگزارشی از نخستین کنسرت گروه کُر ایرانیان ونکوور
مریم سروشنسب – ونکوور گروه کُر ایرانیان ونکوور در اوت ۲۰۱۶ به پیشنهاد آقای سپهر حجتی و با همکاری آقایان مهرداد آبکناری، امیر اسلامی و خانمها نگین عطار و مریم سروشنسب در نورث ونکوور تشکیل و پایهگذاری شد. بسیاری از اعضای حاضر در این گروه از همان ابتدا به کُر پیوستند. همچنین درصد زیادی از اعضای گروه درسهای اولیهٔ موسیقی را با همین کلاسها شروع کردند. بهخوبی بارز است که با عشق و صمیمیتی که…
بیشتر بخوانیدونکوور از داخل ترن هوایی – کلاغهای استیل کریک درایو (Still Creek Drive)
مجید سجادی تهرانی – ونکوور این یک یادداشت سیاسی نیست. شاید به سبک رنه مگریت در نقاشی «خیانت تصاویر» که پیپی کشید و زیر آن نوشت این یک پیپ نیست (و واقعاً هم نبود؛ تصویری از یک پیپ بود)، یا جعفر پناهی که فیلمی ساخت و عنوانش را «این یک فیلم نیست» گذاشت، باید بگویم این، اصلاً یک یادداشت نیست! و خیلی هم دربارهٔ ونکوور نیست و راستش من اصلاً در ترن هوایی نیستم. اینجا پشت فرمان…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – اندازهخواهی
رژیا پرهام – تورنتو مشغول دست شستن بودم که پسرکی حدوداً چهارساله وارد دستشوییِ زنانهٔ مرکز خرید شد و از کنارم گذشت. مؤدبانه صحبت میکرد و میگفت، دفعهٔ بعد وقتی ستارههاش ده تا شد، یک آدمک دیگر از مجموعهاش را میخرد، ولی این بار که مادرش پول ندارد، اشکال ندارد که نخریده است! مادر که خسته بهنظر میآمد، بابت درک او تشکر کرد و خواست کاپشنش را دربیاورد و داخل کالسکه بگذارد، پسرک بدون معطلی انجام…
بیشتر بخوانیدکوچهپسکوچههای ذهن من – دو دوچرخهسوار از دو نسل در آلمان
مژده مواجی – آلمان دوازده سال پیش اوایل پاییز که در آلمان شروع فصل اجرای تئاتر است، با دخترم که چهارساله بود، به تئاتر رفتیم. تئاتر سفید برفی و هفت کوتوله. برنامهای از یک گروه تئاتر کودک که سبکی خاص داشت. قصهخوانی همراه با اجرای صامت هنرپیشگان و همراهی موزیک. محل اجرای تئاتر آشنا نبود. زودتراز خانه بیرون رفتیم که وقت کافی برای پیدا کردن محل آن داشته باشیم. به نزدیک آدرس اجرای نمایش که رسیدیم،…
بیشتر بخوانیدآموزش، حرف اول را در تولید آثار شاخص و ماندگار میزند
گفتوگو با کتایون فیض مرندی، طراح، کارگردان و مدرس تئاتر و کارگردان نمایش «آتن–مسکو» هومن کبیری پرویزی – ونکوور اجرای نمایش «آتن–مسکو» در ونکوور، نخستین اجرای کتایون فیض مرندی، کارگردان مطرح تئاتر، در خارج از ایران است که توانسته جوایز متعددی را در جشنوارههای ایران از آن خود کند. این نمایش با محوریت موضوع مهاجرت، با موفقیت در ایران به روی صحنه رفته و تحسین منتقدان و هنرمندان را برانگیخته است. فرصتی یافتیم تا با…
بیشتر بخوانیدکاریکلماتور (۱۴)
داود مرزآرا – ونکوور ۱- هر سال پاروبهدوشها جار میزنند «برف پارو میکنیم» تا بهار را از خواب زمستانی بیدار کنند. ۲- هیچکس از زندگی جان سالم به در نمیبرد. ۳- چون میترسید رؤیاهایش واقعیت پیدا نکنند، ترجیح داد همچنان توی آنها باقی بماند. ۴- میخواهد بهخاطر«پروانه» هم که شده، شمع دلش همیشه روشن باشد. ۵- وقتی داشتم از او دور میشدم، ابر بالای سرم هم سایهاش را از سرم کم کرد. ۶- وقتی پیری میآید،…
بیشتر بخوانید