مهرخ غفاری مهر – ونکوور
رمان بلندیهای بادگیر (Wuthering Heights) در طبقهبندی برترین رمانهای دنیا، برترین داستانهای زبان انگلیسی، برترین داستانهای نویسندگان زن و… همواره در بالاترین رتبهها قرار گرفته است.
روزنامهٔ گاردین در سال ۲۰۱۳، رمان بلندیهای بادگیر را، که اولین بار در سال ۱۸۴۷ منتشر شد، در ردیف سیزدهم از مجموعهٔ ۱۰۰ رمان برتر دنیا قرار داده است. این داستان نه فقط بهخاطر زیبایی آزاد و رهای آن بلکه بهسبب خلق شجاعانهٔ نوعی ساختار داستانی جدید، شاهکاری بزرگ قلمداد شده است. این کتاب که اولین و تنها رمان امیلی برونته است، بازتاب شخصیت جدی، قاطع، درونگرا، تنها، انزواطلب و سختآشنای نویسندهٔ جوانش است که یکسال بعد از انتشار کتابش در سن سیسالگی بهعلت بیماری ذاتالریه درگذشت.
برای آشنایی دقیقتر با رمان بلندیهای بادگیر بد نیست نگاهی به شرایط خانوادگی و اجتماعی دوران زندگی خانوادهٔ برونته داشته باشیم. امیلی جین برونته (Emily Jane Brontë)، در سیام ژوئیهٔ ۱۸۱۸ در تورنتون یورکشایر انگلستان بهدنیا آمد و در نوزدهم دسامبر ۱۸۴۸ از دنیا رفت. او سومین فرزند خانواده بعد از شارلوت و برادرش پاتریک برندوِل و قبل از خواهر کوچکش، آن است. امیلی دو خواهر دیگر هم بهنامهای ماریا و الیزابت داشت که بهعلت شیوع بیماری تیفوئید و گرفتاری به آن درگذشتند. پدر امیلی در سال۱۸۲۰ یعنی هنگامی که امیلی دوساله شد، به سِمَت کشیش رئیس کلیسای محلی هاورث۱ گماشته شد. مادر خانواده یکسال بعد، در سال ۱۸۲۱ در اثر ابتلا به بیماری سرطان درگذشت. بعد از درگذشت مادر، فرزندان خانواده تقریباً بیهیچ سرپرستی به زندگی ادامه دادند. در حدود یکسال این پنج خواهر در مدرسهٔ دخترانهٔ مذهبی تحصیل کردند و در آنجا در معرض آزار و اذیت قرار گرفتند. شارلوت برونته در کتاب جین ایر، این موقعیت را توصیف کرده است. با وجود این اوضاع و احوال سخت خانوادگی و اجتماعی، سه خواهر بازمانده همگی دستی در شعر و شاعری یا نویسندگی داشتند. در سال ۱۸۴۵ وقتی که شارلوت متوجه شد که دو خواهر دیگر نیز شعرهایی سرودهاند، اقدام به چاپ مجموعهای از شعرهای هر سه کرد ولی آن را با نامهای مستعار مردانه چاپ کرد تا مطمئن باشد که منتقدان آن دوران دستکم نگاهی به آنها میاندازند. اسمهایی که انتخاب کردند فقط در اولین حرف با اسم واقعی سه خواهر (Ellis، Currer و Acton و با نام خانوادگی Bell) اشتراک داشت. سه خواهر تجربههای نویسندگی خویش را ادامه دادند و شروع به چاپ شعرها و نوشتههایشان کردند.
شارلوت برونته سرانجام جین ایر را نوشت و بهمحض انتشار کتابش معروف شد، ولی کتاب امیلی مدتی بعد از انتشار شناخته شد. آثار شارلوت در سنت اخلاقگرایی طبقهبندی میشوند. در کتاب جین ایر، شارلوت به تصویری واقعگرایانه و اخلاقی آنچنان که رسم روزگار بود، داستان زندگی خود و خواهرانش را ساخته و پرداخته است. در حالیکه نوشتههای امیلی بیشتر بهعنوان سبک رمانتیک شناخته شده است.
همهٔ داستانهای اصلی و فرعی در بلندیهای بادگیر، داستانهایی واقعیاند که امیلی یا در اطراف خود دیده و یا بهصورتی تخیلی با استفاده از دانستههایش به آنها شکل و جان داده است. امیلی برونته در رمان بلندیهای بادگیر سبک و سیاق خویش را تثبیت کرده است. شاید بتوان او را توانمندترین نویسنده از میان سه خواهر برونته و قبل از شارلوت و آن برونته قلمداد کرد. منتقدان، کتاب امیلی را در ابتدا بهعنوان داستانی پرخشونت، حیوانی و بدساخت شناختند. اما سالها بعد این رمان بهمثابه یکی از درخشانترین داستانها در ادبیات انگلیسی شناخته شد. بلندیهای بادگیر هم از جهت عناصر داستانی ویژگیهای خاص خود را دارد و هم از نظر محتوا بسیار جذاب و در زمانهٔ خود نوگراست. این داستان بهخاطر «ساخت غیرمعمول، بیطرفی نویسنده و لحن شعرگونه»اش، داستانی خواندنی و زیبا و جذاب است. بلندیهای بادگیر قصهٔ زندگی و مرگ دو خانوادهٔ ارنشاو۲ و لینتون۳ در محلی دور در یورکشایر در اواخر قرن هجدهم است.
روایت این دو خانواده که در بلندیهای بادگیر۴ و تراشکراس گرینج۵ زندگی میکنند، با آوردن هیتکلیف یتیم به خانهٔ ارنشاوها شروع میشود. بعداً، پدر خانواده این بچهٔ یتیم را به فرزندی قبول میکند.
شیوهٔ روایت داستان یکی از خلاقیتهای امیلی در این کار پرارزش است. داستان دو راوی اصلی و چند راوی فرعی دارد.
در چهار فصل اول، داستان بهوسیلهٔ شخصی بهنام لاکوود۷ روایت میشود. لاکوود که سالها بعد خانهٔ هیتکلیف را اجاره کرده است، داستان را آغاز میکند و چهار فصل اول قصه را با شنیدن روایتهای کوچکتر از زبان مستخدم خانواده یعنی نلی دین۷ و پیادهکردن آن، برای خواننده تعریف میکند. سپس این دو راوی اصلی در فصلهای پیدرپی بعدی با روایت راویان کوچکتر دیگر، داستان را ادامه میدهند و سرانجام دوباره ماجرا با روایت لاکوود خاتمه مییابد. در وبسایت مربوط به تکنیکهای ساختار و روایت، راویان اصلی و فرعی این داستان با استفاده از شکل زیر ترسیم شده است:
شخصیتهای داستان بلندیهای بادگیر چندان زیاد نیستند. داستان بر محور شخصیت هیتکلیف جان میگیرد و کشمکشهایش آغاز میشود و با مرگ او به پایان میرسد. در حالی که نویسنده راه را باز میگذارد تا خواننده حس تکرارشوندگی زندگی را تجربه کند. اسمهایی که امیلی برای شخصیتهای این داستان انتخاب کرده، نوعی تکرار را نشان میدهند. این تکنیک شاید کار خواننده را سخت کرده باشد، اما نبوغ خاص امیلی در نشاندادن واقعیت تکراری زندگی و دردهای آن را نشان میدهد.
شخصیتهای زیر را در داستان میبینیم:
هیتکلیف: پسربچهای که پوستی تیره دارد و پدر خانوادهٔ ارنشاو، روزی او را با خود به خانه میآورد. با آغاز دوستی او و کاترین، تمامی تضادها و تناقضنماییهای عشق و نفرت میان افراد این خانواده با هم و با خانوادهٔ لینتون آغاز میشود.
کاترین: دختر خانوادهٔ ارنشاو. کاترین عاشق هیتکلیف است، ولی یک اتفاق ساده یعنی گازگرفتگی پایش توسط سگی، او را به خانهٔ لینتونها یعنی تراشکراس گرینج رهنمون میشود. او در آنجا با زرقوبرق زندگی و زنانگی آشنا میشود و همزمان پسر خانواده یعنی ادگار را ملاقات میکند و سرانجام آینده را در برابر عشق انتخاب میکند و با ادگار ازدواج میکند.
ادگار لینتون: پسر خانوادهٔ لینتون و همبازی کاترین هیتکلیف، و هیندلی برادر کاترین. کاترین سرانجام بهسبب موقعیت برتر اقتصادی او، وی را به همسری بر میگزیند و بههمین علت هیتکلیف از آنجا دور میشود تا با دستی پر برای انتقام برگردد.
نلی دین: یکی از دو راوی اصلی داستان که با مهرورزی روایت این دو خانواده را تعریف میکند.
لاکوود: اولین و یکی از دو راوی اصلی داستان. او از منطقهای از شهر به بلندیهای بادگیر میآید و فضا برایش بیگانه و جالب است و به روایت زندگی انسانهای این منطقه میپردازد.
کتی یا کاترین جوان: فرزند کاترین و ادگار. مادر او کاترین ارنشاو است که بعد از ازدواج با ادگار، کاترین لینتون میشود. ولی کاترین دوم، بعد از ازدواج با هرتون، از کاترین لینتون تبدیل به کاترین ارنشاو میشود، یعنی روندی کاملاً مخالف با مادر (منظور نام پس از ازدواجشان است) را پیش میگیرد و جایگاه اولیهٔ او را پیدا میکند.
هرتون ارنشاو: برادرزادهٔ کاترین و فرزند هیندلی ارنشاو برادر کاترین و همسرش فرانسیس ارنشاو.
لینتون هیتکلیف: فرزند هیتکلیف و ایزابلا لینتون.
هیندلی ارنشاو: برادر کاترین. او بعد از ورود هیتکلیف به بلندیهای بادگیر با حس حسادت نسبت به او بزرگ میشود و هیتکلیف را آزار و اذیت میکند. سپس با فرانسیس ازدواج میکند و بعد از مرگ او هنگام تولد هرتون، دچار افسردگی و الکلی میشود.
ایزابلا لینتون: خواهر ادگار لینتون که با هیتکلیف ازدواج میکند. ازدواجی که هیتکلیف تنها برای گرفتن انتقام از خانوادهٔ ارنشاو و کاترین و ادگار ترتیب داده است. او به تمامی عاشق هیتکلیف است، ولی هیتکلیف او را صرفاً برای گرفتن انتقام انتخاب کرده است.
آقای ارنشاو: پدر خانوادهٔ ارنشاو که هیتکلیف را به فرزندی قبول کرد و به خانواده راه داد.
خانم ارنشاو: مادر خانوادهٔ ارنشاو که به ورود هیتکلیف به خانواده دل خوشی نشان نداد و اندکی بعد از ورود او به خانواده، از دنیا رفت.
جوزف: مستخدم مسن خانوادهٔ ارنشاو. نامهربان، مذهبی و لجباز.
فرانسیس ارنشاو: همسر هیندلی برادر کاترین، زنی احمق که با هیتکلیف بدرفتار بود و اندکی بعد از تولد پسرش هرتون درگذشت.
آقای لینتون: پدر ادگار و ایزابلا که در تراشکراس گرینج خانه داشتند. او سعی داشت فرزندانش را افرادی متشخص بار آورد.
خانم لینتون: مادر ادگار و ایزابلا. او به نزدیکشدن هیتکلیف به فرزندانش علاقهای نداشت و به کاترین چگونه بانویی بودن را آموخت و از رموز زنانگی آگاه کرد.
زیلا: مستخدم خانوادهٔ ارنشاو در مراحل آخر داستان.
آقای گرین: وکیل ادگار لینتون که چون دیر رسید نتوانست آخرین وصیتهای ادگار را بشنود؛ وصیتهایی که میتوانست مانع مالکشدن هیتکلیف نسبت به تمامی تراشگراس گرینج شود.
شکل زیر نمودار افراد دو خانواده و روابطشان را نشان میدهد:
موضوعهای اصلی این داستان را میتوان در ارتباط با وجود نوعی دوگانی در تمامی عرصهها دانست. این دوگانیها در نبرد میان عشق و نفرت، تضاد طبقاتی و شکنندگی آن و سرانجام در تکرار دایرهوار زندگی در یکدیگر تنیده میشوند.
مثالهایی از این دوگانیها در این رمان:
- محلهای زندگی یعنی: بلندیهای بادگیر و خانهٔ ادگار و ایزابل که در تراشکراس گرنج است. یکی رمزآلود و خاکستری و دیگری روشن و معمولی اما متشخص
- دوگانی گذشته و آینده در کل داستان و ادامهداشتن و در هم تنیدهشدن این زمانها
- تضاد طبقاتی
- فقر و ثروت
- خانوادههای ارنشاو و لینتون
- تفاوت میان دو فرهنگ متفاوت در دو خانواده و از طرف دیگر تفاوت این دو فرهنگ با جایی که هیتکلیف از آن آمده است. خانم لینتون زنی که زنانگی و زرقوبرق اجتماعی را به کاترین نشان میدهد و پسرش که «زیبا است» و حمایت اقتصادی و اجتماعی را برای کاترین به ارمغان میآورد. بهدنبال این نوع تربیت ازدواجهایی اتفاق میافتد که حاصلش فرزندانی است که خانواده را تکرار میکند و زندگی را تکرار میکند و سرگذشت را تکرار میکند.
- خودی و دیگری. مرز میان خودی و دیگری در همهٔ موارد بالا بهزیبایی در این داستان نمایش داده شده است. و نویسنده خطر اصرارورزیدن به حفظ این مرز را نیز نشان میدهد. با ورود هیتکلیف بهمثابه شخصیت مرکزی داستان به خانوادهٔ ارنشاو، یک دیگری که رنگ پوستش متفاوت است، عشق را بههمراه میآورد، ولی همزمان نفرت برادر و مادر را برمیانگیزد، نفرت، حسادت، احساس ناآشنایی و دیگریستیزی. قصهگو در عین حال همهٔ این خانواده را با نوعی بازیگوشی از بلندیهای بادگیر به تراشکراس گرینج میرساند و در آنجا تقابلی دیگر ایجاد میکند.
کشمکش در این داستان با ورود هیتکلیف شروع میشود. وقتی که هیتکلیف میشنود که کاترین، ادگار را بهسبب برتری اجتماعی به همسری انتخاب خواهد کرد، از بلندیهای بادگیر میگریزد. با ازدواج کاترین و ادگار کشمکش به اوج میرسد. هیتکلیف فقیر بعد از مدتها برای انتقام به بلندیهای بادگیر برمیگردد. این بار ثروتمند است و میتواند همهٔ بلندیهای بادگیر و تراشکراس گرینج را بخرد، ولی هیچگاه نمیتواند خوشحالی را برای خود بخرد. با ازدواج او با ایزابلا لینتون این ماجرا فروکش میکند و داستان با ازدستدادن همهٔ انگیزههای هیتکلیف و مرگ او تمام میشود، در حالیکه کاترین جوان، فرزند ادگار و کاترین، قرار است با هرتون، فرزند هیندلی برادر کاترین و فرانسیس، ازدواج کنند و دور دیگری از زندگی آغاز شود.
بعضی از موتیفها، سمبلها، یا عناصر تکرارشونده در داستان عبارتاند از:
- حضور دو خانوادهٔ کاملاً متفاوت. خانوادهٔ ارنشاو، بیشتر بر طبیعت متکی است و مظهر آن کاترین است که عاشقِ بازی و دویدن در خلنگزارها است و بهصورتی طبیعی عاشق هیتکلیف میشود. از طرف دیگر خانوادهٔ لینتون مظهر فرهنگ بالاتر، توجه به مقررات اجتماعی و تفاوت طبقاتی است. حضور این دو خانواده با دو ویژگی کاملاً متفاوت در سراسر داستان ثابت است.
- خلنگزارهای اطراف خانهها در بلندیهای بادگیر و در تراشکراس گرینج. با همهٔ زیبایی، این خلنگزارها در محیطی سرد، نمناک و تیره گیاهان خود را میرویانند و شاید این گواهی بر لغزندگی و شکنندگی زندگی داشته باشد.
- ارواح. مثل ظاهرشدن روح کاترین به لاکوود در فصل سوم که میتوان آن را کابوس شبانهٔ لاکوود تلقی کرد. مثال دیگر این ارواح حاضر در داستان، روح هیتکلیف است که در فصل چهاردهم بر روستاییان ظاهر میشود. حضور این ارواح میتواند گواهی باشد بر گذشتهای که هنوز آثارش پابرجاست.
امیلی برونته، زنی که زندگی کوتاه سیسالهٔ خود را در قرن نوزدهم سپری کرد، با گوشت و پوست خود رنج دوران خویش را حس کرد، تجربه کرد و به رشتهٔ تحریر درآورد. همهٔ زندگی پرفرازونشیب امیلی برونته بهصورت عصارهای شگفت در این داستان بلندیهای بادگیر چکانده شده است بیآنکه نویسنده هیچ اثر مستقیم یا مشخصی از زندگی خود یا دیدگاه صریح خود در آن بهجا گذاشته باشد.
همهٔ شخصیتهای عجیب، منزوی، خشن، مهربان، و عاشق خود او در شخصیتهای مختلف داستان، چشمآشنا هستند بیآنکه هیچ اشارهٔ معینی به خودش شده باشد. بعضی معتقدند که امیلی برونته دچار اختلال اسپرگر (Asperger) بوده است. در این اختلال که در طیف اوتیسم (Autism) طبقهبندی میشود، شخص در برقراری و حفظ روابط اجتماعی ناتوان، اما در یک زمینهٔ خاص بسیار پیشرفته و بااستعداد است. امیلی برونته خشن و منزوی، اما نویسندهای بسیار بااستعداد بود. شاید بتوان گفت که شخصیت آزاد، رها و عاشق کاترین گوشههایی از این شخصیت امیلی را نشان میدهد. از طرف دیگر خشونت هیتکلیف و تمرکز او برای انتقامگرفتن نیز شاید بخش دیگری از وجود خود امیلی باشد. همان بخشی که اسپرگر است و فقط به یک یا چند چیز تمرکز میکند و میتواند تا بینهایت خشن باشد. شخصیتی باهوش و تیزبین که میتواند در شرایط خاص خطرناک هم باشد.
همهٔ آن سختگیریهای زندگی مذهبی، عوالم روحی و ماورایی آن و حتی آزار و اذیتهایی که امیلی در مدرسهٔ مذهبی کشیده است، در جای جای داستان مهر خود را زده است. هم از این روست که بسیاری آن را داستانی گوتیک قلمداد کردهاند که در آن عوالم ماورای طبیعی، خرافی، ترسناک و تیره و تاریک وجود دارد. ارواحی که روستاییان میبینند و خوابهای آشفتهٔ لاکوود ناشی از تهنشینشدگی مذهب مسیحی در جان راویان و نویسنده است. این مثالها حکایت از این دارد که ارواح زندهاند و میتوانند در میان ما سفر کنند. بر اساس معتقدات مذهب مسیحی شخص نمیتواند و نباید قضاوت کند چرا که قضاوت از آن خداست. اصرار نلی راوی داستان هنگامی که داستان را تعریف میکند ولی میگوید که نمیخواهد قضاوت کند، گواهی بر این اعتقاد مسیحی است. چه امیلی برونته دچار این اختلالات بوده باشد و چه نه، زندگی زنی در قرن نوزدهم به اندازهٔ کافی پیچوخمهای دشوار داشته است تا بتواند از امیلی برونته نویسندهای خلاق، هشیار و توانا بسازد.
بیبیسی در طبقهبندیای که در سال ۲۰۰۳ از صد رمان برتر ارائه داده است، رمان بلندیهای بادگیر را در ردهٔ دوازدهم قرار داده است. همچنین از ده رمان برتر که بهوسیلهٔ زنان انگلیسیزبان نوشته شده است، بیبیسی، بلندیهای بادگیر را در رتبهٔ هفتم قرار داده است. خواندن این داستان علاوه بر آشناکردن خواننده با فضای قرن نوزدهم، شناخت عمیقتری نسبت به نویسندهٔ زن جوان این داستان فراهم میکند. زنی که با استفاده از زندگی فشردهٔ کوتاه خود، توانست عصارهٔ همهٔ تجربههایش را در داستانی جذاب و دلپذیر بگنجاند.
ترجمهٔ فارسی کتاب بلندیهای بادگیر در کتابخانههای ونکوور، وست ونکوور و شهر نورث ونکوور موجود است و میتوانید آن را بهرایگان امانت بگیرید. علاوه بر این میتوانید ترجمهٔ فارسی این کتاب را از کتابفروشیهای فارسی شهر ونکوور از جمله کتابفروشی پانبِه بهصورت حضوری یا آنلاین خریداری کنید. برای خرید آنلاین این کتاب از لینک زیر دیدن کنید:
https://panbeh.com/product/b0002913-wuthering-heights
۱ Haworth
۲Earnshow
۳Linton
۴Wuthering Heights
۵Thrushcross Grange
۶ Lockwood
۷Nelly Dean
منابع:
https://www.bbc.co.uk/arts/bigread/top100.shtml
https://www.bustle.com/articles/128424-the-bbcs-top-3-greatest-british-novels-were-written-by-women
http://therevisionward.blogspot.com/2014/01/wuthering-heights-family-tree.html
https://www.theguardian.com/books/2013/dec/16/emily-bronte-wuthering-heights-100-best