مهرخ غفاری مهر – ونکوور
سلمان رشدی در حدود ۱۲ رمان، دو کتاب کودک، سه گردآوری-تألیف، و تعداد زیادی مقاله و پژوهش نوشته است. کتاب هارون و دریای قصهها (Haroun and the Sea of Stories) در سال ۱۹۹۰ نوشته شده و یکی از دو کتاب کودک نوشتهٔ اوست. این کتاب بهنام هارون و دریای قصهها توسط سینا سلیمی ترجمه شده و شعرهای آن ترجمهٔ آزادی است که شاعر بزرگ ایران، اسماعیل خویی، انجام داده است. ترجمهٔ کتاب در سوئد و توسط نشر باران در سال ۱۹۹۵ منتشر شده است. ماه ژوئن ماه تولد سلمان رشدی (۱۹ ژوئن ۱۹۴۷) است. امسال متأسفانه این تولد تقریباً همزمان با فوت شاعر گرانقدر اسماعیل خویی است که در تاریخ چهارم خرداد ۱۴۰۰ یعنی ۲۵ ماه مهٔ ۲۰۲۱ اتفاق افتاد. مروری کوتاه بر این کتاب را تلاشی میدانم برای قدردانی از همهٔ نویسندگان، شاعران، و هنرمندانی که رؤیای ساختن دنیایی بهتر و بهدور از دشمنی و کینهورزی در سر دارند. متبرک باد نامشان و یادشان.
داستان هارون و دریای قصهها، در لایهٔ بیرونی، قصهای است کودکانه. پدری قصهگو به نام رشید، فرزندش به نام هارون را به سفری دورودراز و تخیلی میبرد. هارون در طول این سفر شهرها و کوهها، رودها، و موجودات گوناگونی را میبیند و از این رهگذر مثل تمامی قصههای کودکان، درسهای زیادی فرا میگیرد. در لایههای عمیقتر اما، این داستان حکایت پیچیدگیهای زندگی است. رشدی در این کتاب کنایهای به سفر روحی دور و دراز زندگی خویش بعد از کتاب آیههای شیطانی دارد و شاید، هم از اینرو است که نام قصهگو (رشید) بسیار شبیه به نام خود رشدی است. محور اصلی این داستان، اهمیت زبان، نامها، قصهها و روایتهاست. نکتهٔ مهم بعدی این است که نویسنده با زبانی داستانسرا، دوگانیهای فلسفی، اجتماعی و سیاسی و… را مطرح میکند. از زاویهای دیگر، سلمان رشدی در این داستان نیز بار دیگر نشان میدهد که نگاه ضدِاستعماری و آزادیاندیش دارد و این نگاه را حتی در زبان خیال نیز حفظ کرده است.
در سراسر داستان هارون و دریای قصهها، اهمیت زبان، سخنگفتن و مخصوصاً قصهگفتن برای خواننده روشن میشود. رشید با قصهگفتن زنده است، در غمگینترین روزهای زندگیاش وقتی که همسرش او را ترک کرده، بهدنبال قصهگویی در جایی دیگر میرود. رشید در همهجا معروف است، چون قصهگو است. کاندیداهای شهرداری و… رشید را استخدام میکنند که قصه بگوید و آنها را تأیید کند تا رأی بیاورند. واژههای جدید بسیاری در این داستان بهچشم میخورد که ساختهٔ سلمان رشدی است. او با استفاده از زبان هندی، انگلیسی، فرانسه و زبان خیالش دنیایی نو ساخته است با موجوداتی عجیب. اسم کشوری که این مردمان در آن زندگی میکنند، الفبا است. گاپیها (شهر آزادی و داستان)، و چاپیها (شهر سکوت با رهبر فرقهگرا) از دو شهر مختلف با یکدیگر در ستیزند. رهبر فرقهگراها، موجودی است به نام ختمشد (Khattam-Shud) که «دشمن تمام قصهها و حتی خود زبان است» ص ۳۱. در گفتوگویی میان جن آبی و هارون، جن آبی برای اینکه هارون را با خود به شهر گاپ ببرد، از او میخواهد یک اسم بگوید، هارون میگوید طاووس، ولی جن آبی از او میخواهد که خودش یک اسم بسازد چرا که با ساختن اسم یعنی با زبان: « چیزی را از سرزمین بینامی بیرون میآوریم، نام میبخشیم، بهطور خلاصه، هویت میدهیم. گفتنی را به بودنی تبدیل میکنیم… » ص ۲۵. هارون در مورد کشمر و کوشمر از پدرش میپرسد که: «آیا این اسمها معنی هم دارند؟»، رشید میگوید: «همهٔ اسمها معنی دارند.» ص ۱۷. مثلاً در مورد اولی میگوید بهمعنی محلی است که دریا را پنهان میکند. و دومی را به معنی «کابوس» توضیح میدهد. سلمان رشدی در این کتاب، دهها نام جدید ساخته که در آنها از بازی با زبان ، تکرار آواها، و طنزآلودکردن واژهها استفاده کرده است . تشبیهها و تصویرهای نو و بکری در این داستان بهچشم میخورد که چشمانداز ادبی نویسنده را روشن میکند. مثلاً در صفحهٔ ۱۱ پیدیاف انگلیسی چنین تصویری میسازد که میتوان آن را بهصورت زیر ترجمه کرد: «جنگل انبوه انسانی، با برگهایی از تجمع چند نفر، بوتههایی از بچهها، و ردیف زنها مثل گلهایی در بستر باغچه» یا از انبوه مردم در حال دویدن «غبار ابر» پدید میآورد. وقتی که هارون میبیند همه در اتوبوس از ترس و از سرما ساکتاند و فقط صدای خوردن دندانها بههم شنیده میشود، با خود فکر میکند که مردم «در دریای سکوت شناور» هستند. رشدی حتی از زبان شعر نیز استفاده کرده است. یکی از زیباترین این شعرها، ترانهگونهای است که شاعر عزیز اسماعیل خویی آن را بهصورت زیر برای زبان فارسی بازسازی کرده است:
«میتونی درختو بشکونی
پایهٔ تختو بشکونی
صخرهٔ سختو بشکونی
پشت منو
نمیتونی!
هوا رو هم عوض کنی،
کوها رو هم عوض کنی،
دنیا رو هم عوض کنی،
منو عوض نمیکنی!» ص ۱۸۱ فارسی، ترجمهٔ شعر از صفحه ۶۴ انگلیسی
رشدی در داستان هارون و دریای قصهها، دوگانیهای موجود در زندگی را مطرح میکند. او نشان میدهد که با همهٔ تضادی که این دوگانیها با هم دارند، در بسیاری موارد به یکدیگر معنی نیز میبخشند. اگر بین اینها تعادل برقرار باشد، کار جهان به ساز است و اگر نه، تلاطم است و جنگ و پریشانی. دوگانیهای زیر در این داستان مطرح شدهاند:
- غم/ شادی: در صفحهٔ ۲۰ میبینیم که رشید در گفتوگویی با اممماااووو، از گوناگونی داستانها میگوید و اینکه گاهی هم مردم از داستانهای غمانگیز خوششان میآید. رشید شکایت میکند که اممماااووو از او میخواهد که فقط قصههای خوشحالکننده بگوید: «ولی مگر میشود؟ مگر من پادوی آنها هستم که دستور میدهند؟» ص ۲۱
- جادو/واقعیت: در صفحهٔ ۲۰ میخوانیم: «دنیای واقعی پر از سحر و جادو است، پس دنیاهای جادویی هم بههمان اندازه واقعی هستند.» وقتی که جن آبی، هارون را برای بهکارنیانداختن تخیل خود، شماتت میکند میگوید: «مهم این است که در مورد چیزهایی که نمیتوانیم ببینیم هم فکر کنیم و باورشان کنیم مثل گذشته یا آینده، مثل آفریقا، مثل معدن طلا و… اگر فقط به چیزهایی که میبینیم اکتفا کنیم، زندگی را باختهایم.» ص ۲۵
- آزادی! سانسور/فرقهگرایی: بخش اصلی کتاب تمایل و سعی هارون است در مبارزه با ختمشد که رهبر فرقهگرایان است. رهبری که برای حفظ کنترل خود بر مردمش، چاپیها، داستانهای آنها را آلوده میکند. او برای این کار از زبان استفاده میکند، چون وقتی مردم بیزبان شوند، بیصدا شدهاند و آنگاه او به هدفش رسیده است.
- جنگ/صلح: در این داستان میان گاپیها و چاپوالاها در واقع جنگی احمقانه و مسخره در جریان است. این دو، چون توان ارتباط و گفتوگو با یکدیگر ندارند، میجنگند. چاپوالاها فقط برای این که از جنگنکردن میترسند، با گاپیها میجنگند. این جنگ برای برقراری صلح، شهامت، شجاعت، و حتی افتخار هم نیست. تنها برای رهایی از ترس است.
- سکوت/سخنگفتن: در تمام طول داستان، رشدی بهعنوان نویسنده تلاش میکند میان اهالی دو شهر گاپ و چاپ، تعادلی ایجاد کند. بهعبارت دیگر او بر آن است تا میان سکوت و سخنگفتن تعادل ایجاد کند.
- تاریکی/نور: در فرازی از قصه، میخوانیم که کلهتخممرغیها در جایی بهنام خانهٔ پروژهٔ خیلی پیچیده برای تبیین، آنقدر سرعت نور را بالا بردهاند که چاپیها را بر خلاف میلشان به تاریکی برده و آنها نتوانستهاند به روشنایی و سخنگفتن دست یابند. رشدی زبان و روشنایی را در برابر سکوت و تاریکی قرار میدهد. او همچنین رابطهٔ سرعت، با درک انسان از چیزها را مطرح میکند و مثال سرعت نور و رابطهٔ آن با روشندیدن جهان را میزند و میگوید اگر سرعت نور نبود ما جهان را تاریک میدیدیم. بههمین دلیل وقتی هارون با هدهد اااممما پرواز میکند، میتواند ماه دوم کرهٔ زمین یعنی کاهانی را ببیند. (ص ۲۷) وقتی هارون، دریای قصهها در شهر گوپ را میبیند، مشاهده میکند که هدهد و جن آبی اااگگرررر، از رگههای رنگارنگی تشکیل شدهاند و هر رنگی یک قصه است و قصهها سیالاند. (ص ۲۸) بهعبارت دیگر، میان چهار عنصر سرعت/سکون و تاریکی/نور ارتباط تنگاتنگی وجود دارد.
- راست/دروغ: شاهزادهای بهنام بتچیت در نوار شفق، غریبهٔ مشکوکی را دستگیر کرد که دست بر قضا پدر هارون بود، و هارون با دیدنش هاجوواج ماند. (ص ۳۶) رشید، سلطان چاخان، قصهگوی غمگین. او را بهعنوان جاسوس زمینی دستگیر کرده بودند و او میگفت که قصهگویی بیش نیست. رشدی، این نوع از دروغ را که لازمهٔ قصهگویی است، آن روی سکهٔ راست میداند و تلاش میکند تفاوت آن را با دروغگویی روشن کند. شاید در اینجا اشارهٔ مستقیمتری دارد به آنچه بعد از کتاب قبلیاش، آیههای شیطانی، پیش آمد و گویا عواقب تحمل سختی ناشی از فتوای جهان اسلام در مورد این کتاب بود، که باعث نوشتن هارون و دریای قصهها شد.
نگاه ضداستعماری و مخالفت و مبارزهٔ سلمان رشدی با انواع استبداد و سیاستهای استعماری، تقریباً در همهٔ کارهای وی نقش بازی میکند. در داستان هارون و دریای قصهها نیز به تفاوت دنیای بهاصطلاح آزاد با دنیای دیکتاتورهای خاورمیانه اشاره میکند و سختی زندگی، سانسور و دیکتاتوری در کشورهای فقیر را تا حدودی بهدلیل سوءاستفادهٔ دنیای آزاد میداند. او با نگاهی طنزآمیز به انتخابات و قصههای دروغ رشید اشاره میکند. در هنگام سفر هارون و رشید شعارهای روی صندلیها را میبینیم که هارون را به تفکر وامیدارد که: «کاش مینوشتند: نباید سر مسافر صندلی عقب داد کشید.» ص ۱۳. هارون میاندیشد کسی که جلوتر است، باید مراعات اشخاص عقبتر را بکند. وقتی هارون انبوه جمعیت را در ایستگاه اتوبوس میبیند که گویی در حال کشتیگرفتناند، فکر میکند: «عادلانه نیست.» ص ۱۴. رشدی از زبان راوی میگوید که: «لزوم یا نیاز مار خوشخطوخالی است.» ص ۱۵. و ادامه میدهد: «نیاز است منظره ببینیم؟ بچه به مادر نیاز ندارد؟ نیاز است ااامممااااو تند برود؟ نیاز یک ماهی مسخره است. مردم را مجبور میکند راستگو نباشند.» همان
داستان هارون و دریای قصهها، قصهای است جذاب که مانند قصههای هزار و یک شب یا بسیاری از داستانهای کودکان، سفری دورودراز و پرماجرا را دنبال میکند. سلمان رشدی در این کتاب، نگاهی عمیق به اهمیت زبان و قصهگویی دارد. او بهمثابهٔ هنرمندی خلاق، واژهها و عبارتهای بسیاری ساخته و تصویرهای زیبایی را طرح کرده است. در لایههای زیرین این داستان، وجود تناقضها و جبر وجود آنها بیان شده است. همانطور که خود رشدی در مصاحبهای گفته است، واقعیت زندگی در دنیایی که جهان سومش خواندهاند خود، جادویی است. کافی است که نگاهی دقیق و موشکافانه به آن داشته باشیم تا فقر و استبداد و استعمار و عواقب آنها را دریابیم.
ترجمهٔ فارسی این کتاب در کتابخانهٔ شهر نورث ونکوور موجود است که میتوانید آن را به رایگان امانت بگیرید.
اول ژوئن ۲۰۲۱
_____________________
منابع:
سلمان رشدی، هارون و دریای قصهها. ترجمه سینا سلیمی، ۱۹۹۵، چاپ اول، سوئد، نشر باران