میانجیگری در اختلافات خانوادگی یعنی چه؟ (قسمت دوم)

قسمت اول این مطلب را در اینجا بخوانید

زهرا جناب – ونکوور

در مطلب گذشته (شمارهٔ ۲۶ همین نشریه)، در رابطه با میانجیگری و فواید آن صحبت کردیم. امروز قصد داریم در رابطه با جزئیات چگونگی شروع پروسهٔ میانجیگری و کلیات معمول آن صحبت کنیم.

هر دو طرف باید با میانجی مورد نظر موافق باشند. همان‌طور که قبلاً هم گفته شده، هر دو طرف حق دارند میانجی را انتخاب کنند. این انتخاب می‌تواند بر اساس تجارب قبلی، هزینه و آمادگی میانجی باشد. زمانی‌که میانجی مشخص شد، او با طرفین یا وکلای طرفین ارتباط برقرار خواهد کرد و اطلاعاتی در رابطه با پیشینهٔ آن‌ها و همچنین مسائل مورد بحث‌شان خواهد گرفت.

مراحل بعدی تا حدی به نظرِ شخص میانجی بستگی دارد و همچنین به زمانی که وی برای جلسهٔ میانجیگری آماده می‌شود. برای مثال، میانجی معمولاً با وکلا تماس کوتاهی می‌گیرد یا با طرفین به‌طور جداگانه ملاقات می‌کند. در این جلسات ابتدایی، میانجی سعی می‌کند از اهداف طرفین، خواسته‌ها و سؤالات آن‌ها مطلع شود.

میانجی بدون شک باید در این پروسه بی‌طرف بماند و مشاورهٔ حقوقی به طرفین ندهد، حتی اگر او خود وکیل باشد. با اینکه داشتنِ وکیل در این پروسه هزینه دارد، ما به طرفین پیشنهاد می‌کنیم تا از داشتن وکیل استفاده کنند.

زمانی که جلسهٔ زمان میانجیگری مشخص شد، میانجی با طرفین ملاقات می‌کند یا به‌صورت جداگانه یا با هم. این بستگی به شرایط و مسائل مورد بحث دارد. در ابتدا، هر طرف، مسائل مورد بحث، راه حل ممکن و هدف‌های خود را لیست می‌کنند. میانجی روند و اصول کلی جلسه را به طرفین یادآوری می‌کند. بسیار مهم است که دو طرف با همدیگر و با میانجی با احترام برخورد کنند و تلاش کنند تا به حرف یکدیگر گوش بدهند. بیشتر مواقع زمانی که یک طرف در حال صحبت است ما به‌جای گوش‌دادن، به فکر پاسخ‌دادن‌ایم. با این کار و بدون توجه به آنچه گفته می‌شود، تمام مطلب از دست می‌رود. بیشتر افراد باید یاد بگیرند که چگونه درست گوش بدهند تا آنکه چگونه جوابی بدهند. این به‌خصوص در مورد افرادی صادق است که در حال جدایی و طلاق‌اند.  

وقتی که مشکلات مشخص شدند، میانجی می‌تواند آن‌ها را به‌صورت ساده‌تر و واضح‌تری درآورد و هر گونه سوءتفاهمی را کنار بزند. میانجی مشکلات را باز کرده و آن‌ها را به مسائل کوچک‌تری تقسیم می‌کند تا قابل گفت‌وگو و قابل حل باشند. وی مشکلات را به زبان دیگری (اما بی‌طرفانه) برای طرفین توضیح می‌دهد و اجازه می‌دهد تا آن‌ها از جنبهٔ دیگر به آن مسئله نگاه کنند و بتوانند به راه حال برسند. به‌طور مثال، تصور کنید که یک طرف از والدین می‌گوید: «مشکل این است که طرف مقابل به من اجازه نمی‌دهد تا بچه‌ها آخر هفته را با من بگذرانند.» دیگری می‌گوید: «همین‌طوری او با بچه‌ها وقت نمی‌گذراند، چرا باید آخر هفته را به او بدهیم!» وقتی این جملات را می‌شنویم، به‌نظر می‌رسد که دو طرف با هم توافق نظر ندارند و هر دو به‌سادگی آماده‌اند تا در مقابل هم سپر بگیرند و دعوا بالا بگیرد. اما وقتی بیشتر توجه بکنیم، متوجه می‌شویم که مثلاً طرف دوم مخالفِ طرف اول نیست، بلکه به‌سادگی می‌خواهد آن زمان که صرف دیدن بچه‌ها می‌شود، روی آن‌ها تمرکز شود. مشکل این نیست که آیا طرف اول زمانی را با بچه‌ها بگذراند یا نه، مشکل اساسی چگونگی گذراندن آن زمان است. نقش میانجی در این مرحله این است که گفته‌های طرفین را بی‌طرفانه به‌صورت خلاصه، ساده و قابل درک درآورد.

مرحلهٔ بعد این است که مصلحت افراد مشخص شود. دقت کنید که مصلحت با حق متفاوت است. بعضی وقت‌ها حقوق سیاه یا سفیدند. امکان دارد که یک طرف از لحاظ قانونی به همه‌چیز دست پیدا کند و طرف دیگر هیچ. در حالی‌که امکان دارد که راه حلی پیدا شود که به صلاح هر دو باشد. زمانی که دو طرف در با هم اختلاف دارند، بسیار مشکل است باور کنند که مصلحت مشترک دارند. میانجی می‌تواند به طرفین کمک کند که این مصالح مشترک را پیدا کنند و به حل مسائل بپردازند.

وقتی چند راه حال جلوی طرفین گذاشته شود، آن‌ها می‌توانند راه‌ حل‌ها را بررسی و در پایان قراردادی بر اساس آن تنظیم کنند. این قرارداد دوام و اثر بهتری دارد، چرا که طرفین در این پروسه و نتایج آن نقش داشته‌اند، همچنین چرا که این قرارداد بر اساس مصلحت آن‌ها و بر پایهٔ گفت‌وگو و گوش‌دادن درست به یکدیگر تنظیم شده است. به‌همین دلایل، اگر به‌دنبال حل مشکل قانونی یا خانوادگی هستید، به شخصه میانجیگری را پیشنهاد و بر مؤثربودنِ آن تأکید می‌کنم.

ارسال دیدگاه