قهرمان جاویدان

علیرضا فدایی

به فهرست این نام‌ها نگاه کنید: جو لوئیس، جک دمپسی، راکی مارسیانو، لری هلمز، اوندر هالیفیلد، برنارد هاپکینز… به احتمال خیلی‌ زیاد این اسامی شاید حتی به گوشتان هم نخورده باشد، مگر اینکه طرفدار ورزش بوکس باشید. جالب است بدانید که هر کدام از این افراد برای خود جایگاهی والا در این ورزش داشته‌اند به حدی که از زندگی‌ آن‌ها فیلم سینمائی هم تهیه شده است.

اما محمدعلی‌ کلی‌ را همه می‌شناسند، خواه طرفدار بوکس و یا ورزش باشند یا خیر. قهرمانی افسانه‌ای که متأسفانه از دنیا رفت، اما نام او جاویدان خواهد ماند. به‌عنوان یک سنگین‌وزن سرعت او فوق‌العاده‌ بود و فرار او از ضربه‌ها و جاخالی‌‌دادن حتی در زمانی‌ که به طناب رینگ چسبیده بود، مهارتی است که کمتر در میان حرفه‌ای‌‌ها دیده شده است. از طرفی‌ تحمل او در مقابل ضربه‌های سنگین واقعاً مثال‌زدنی‌ بود. محمدعلی‌ همچنین نمونهٔ بوکسوری باهوش بود که مانند یک ژنرال ارتش حریف را بررسی‌ می‌کرد و با صبر منتظر لحظهٔ مناسب برای حمله می‌ماند. اما شهرت افسانه‌ای او به‌خاطر آنچه بود که در خارج از رینگ انجام داد.

وی پس از قهرمانی در المپیک رم در سال۱۹۶۰ به جمع حرفه‌ای‌‌ها پیوست و پله‌های ترقی‌ را سریع پیمود. رجزخوانی‌های وی برای حریفانش، شعرگفتن‌ها و مسخره‌کردن‌های او جنگی روانی‌ بود که در آن استاد بود و مسلماً توجه بسیاری را به وی جلب می‌کرد چون پیش از این شخص دیگری از این کارها نکرده بود. او به‌عنوان یک حرفه‌ای‌ به خوبی‌ می‌دانست که جلب توجه مردم و مطبوعات باعث می‌شود که مردم برای دیدن او سر و دست بشکنند، چه به‌عنوان طرفدار و چه به‌عنوان کسانی‌ که دوست داشتند ببینند این جوان گستاخ داخل رینگ ادب شود.

محمدعلی کلی، علیرضا فدایی

اما پیروزی‌های وی بهترین شهود برای مهارت فوق‌العاده‌ٔ او بود و پیروزی او بر سانی‌ لیستن که وی او را ‌خرس سیاه زشت نامیده بود، اثبات بزرگی‌ِ او بود که وی را برای اولین‌بار به مقام قهرمانی سنگین‌وزن بوکس حرفه‌ای‌ جهان رساند. اما این تازه به‌نحوی شروع آن شهرت افسانه‌ای بود. حالا او دیگر یک جوان سرکش و امتحان‌پس‌نداده نبود. او قهرمان جهان بود. گرایش او به دین اسلام و تغییر نام وی از کاسیوس به محمدعلی‌ فصل تازه‌ای در زندگی‌ او باز کرد و صد البته مخالفت وی از خدمت در ارتش آمریکا از وی چهره‌ای کاملاً جنجالی ساخت.

دههٔ ۶۰ و جنگ ویتنام دوره‌ای پرتلاطم در تاریخ آمریکا است. جنبش‌های مختلف مدنی در بین سیاهان برای احقاق حقوقشان چهرهٔ این کشور را برای همیشه عوض کرد. تصور اینکه فقط پنجاه سال پیش در بسیاری از نقاط آمریکا حتی دستشوئی‌ افراد سفید و سیاه‌پوست از هم جدا بود، واقعاً مایهٔ شرمساری است. در این دوره بود که افرادی چون مارتین لوترکینگ ومالکوم ایکس سردمداری جنبش را در دست گرفتند و صد البته قهرمان شناخته‌شده‌ای چون محمدعلی‌ به آن‌ها یاری رساند. مخالفت او برای خدمت در ارتش مسلماً به‌خاطر ترس از جنگ نبود، چرا که او به‌خوبی‌ می‌دانست که حضورش صرفاً حضوری سمبلیک خواهد بود. مخالفت او به‌خاطر اعتقاداتش بود که در کنار بسیاری از آمریکایی‌‌ها خصوصاً جوانان، جنگ ویتنام را جنگی بیهوده می‌دانست و حال که به تاریخ نگاه می‌کنیم، باید او را تحسین کنیم.

شاید بزرگ‌ترین دلیل احترام مردم به وی محکم ایستادن بر سر اعتقاداتش بود. پس از عدم شرکت وی در ارتش، مقام‌های حرفه‌ایِ وی از او سلب شد و به‌مدت بیش از ۴ سال حق شرکت در مسابقات حرفه‌ای از او گرفته شد. دوران اوج در ورزش‌های حرفه‌ای خصوصاً در ورزشی مثل بوکس بسیار کوتاه است و وی بیش از ۴ سال از سال‌های اوج جوانی خود را بدین صورت از دست داد اما هنوز هم بر تصمیمش استوار بود. با چشم‌پوشی از پول هنگفتی که می‌توانست کسب کند، وی به فعالیت‌های اجتماعی‌اش ادامه داد و هم‌زمان با نظام جنگید تا بالاخره در سال ۱۹۷۱ به رینگ برگشت.

مبارزات و پیروزی‌های او در مقابل جو فریزر و جورج فرمن از یادها نمی‌رود. در سراسر دنیا مردم بدون توجه به ساعت پخش به وقت محلی، به تماشای وی می‌نشستند. محبوبیتی این‌چنین هنوز از سوی هیچ بوکسوری تکرار نشده است. او قهرمانی مردمی بود و الگوی نژادی مظلوم که می‌دید با تلاش می‌توان حق خود را گرفت. وی بی‌‌شک الگوی بسیاری از ورزشکاران بوده و خواهد بود.

ابتلای وی به پارکینسون از سال‌ها پیش و در اواخر دوران حرفه‌ای وی آغاز شد. صحنهٔ روشن‌کردن مشعل المپیک آتلانتا توسط محمدعلی‌ِ رنجور از یاد جهانیان نمی‌رود. دیدن فردی که در جوانی سمبل قدرت بود، در آن حال بسیار دردناک بود ولی‌ مردم همچنان او را دوست داشتند.‌درس او به ورزشکاران جوان این است که متوجه باشند ایام قهرمانی بسیار زودگذر است و آن‌چه باقی‌ می‌ماند تأثیر مثبتی‌ست  که می‌توان در زندگی‌ سایرین گذشت.

گرایش وی به اسلام موج جدیدی از طرفداران مسلمان برای او ایجاد کرد. سفر وی به ایران را در سال ۱۳۷۲ (۱۹۹۳) به‌خوبی‌ به یاد دارم. در پی‌ حضور او در ایران، کتاب زندگینامهٔ وی منتشر شد که آن را خریداری کردم.

در مراسم خاک‌سپاری وی چهره‌های بزرگ هنری، سیاسی و ورزشی حضور یافتند. نام وی همیشه جاویدان خواهد ماند و‌ ای کاش همهٔ ما به‌نحوی زندگی‌ کنیم که نامی‌ خوب از خود بر جا بگذاریم. مردم او را برای قهرمانی‌هایش به‌خاطر نمی‌سپارند بلکه برای آن‌چه برای بشریت انجام داد در یاد زنده نگاه می‌دارند.

 

ارسال دیدگاه