اصلان قزللو – ایران همین که تکهتکه نکردند خبر را زندگی دق کرد فکرهایی جهان را سبز میخواست من که در تیربارانها در اعدامها خوابم میپرد دستهگلی به گور زندگی میگذارم هر روز و درست در همین هنگام که نویدی نیست جهان خوابش میبرد مرگ را در افغانستان با طالبان قسمت میکنند تا شهر بخوابد شیراز بهارنارنجهایش را به کرونا میبخشد و داودیها در رحمتآباد حراج میشوند بیا این گریههای آخر را به پای الوکهای…
بیشتر بخوانیداصلان قزل لو
شعری تازه از اصلان قزللو
اصلان قزللو – ایران قدم میزنم در خاطرات چهار فصلی که سبزها و سرخها همه، زرد شدهاند تنها، سطری سپید بر جاست در هرم نفسهایی دودآلود برمیگردم به لحظهای روشن که چهار فصل را میشود مرور کرد و در سبزترین نقطهاش به افقی خیره شد که خورشیدش در رنگینکمان نسیمی دست تکان میدهد
بیشتر بخوانیدتقلید – شعر جدیدی از اصلان قزللو
اصلان قزللو – ایران خالی میشود شب از صدا، از روز. ساعت دیواری، بیشرمانه در تلاش است تیکتاکِ کفش پاشنهبلند زنی را تقلید کند، که در غربت خیابانهای شهر، درهای بسته میشمارد؛ از پنجرههای نیمهباز، زخمی میشود؛ و زنگ هیچ دری یارای افشای این راز ندارد. صدا خالی میشود از شهر درها باز، پنجرهها رها ساعتها، دنبال زنهای دیگری هستند تا صدای پایشان را تقلید کنند.
بیشتر بخوانید