دکتر کوروش عدالتی – ونکوور در دوران کودکی و نوجوانی فاکتورهایی هستند که جنبهٔ حمایت و تواناسازی برای کودک دارند و در مقابل، عواملی هستند که خطرات جسمانی و روانی در کودکان ایجاد مینمایند. توانایی ما برای پیشبینی، کنترل و مدیریت این عوامل موجب افزایش سلامت کودکان و نوجوانان میشود. مثلث رشدی شامل کودک و ویژگیهای سرشتی، والدین و ویژگیهای شخصیتی و ضلع آخر، محیط زیستی و رشدی کودک است. تعاملات مناسب یا نامناسب این سه…
بیشتر بخوانیدکودکان
دنیای من و آدم کوچولوها – دختر شایستهٔ مهدکودک
رژیا پرهام – تورنتو من امروز Miss World شدم! دخترک چهارسالهٔ مهدکودکم با مهربانی نگاهم کرد و گفت: Razhia, you are the most best lady in the world! (رژیا، تو بهترترین خانوم دنیایی!) دوستش که دخترکی است پنج سال و نیمه، با نگاهی نهچندان تحسینبرانگیز زیرچشمی براندازم کرد و با ناباوری به او گفت: You mean Razhia is the miss world? (منظورت اینه که رژیا دختر شایستهٔ دنیاست؟) دخترک با لحنی جدی گفت: Yes, She is!…
بیشتر بخوانیداختلالات رفتاری در کودکان
Disruptive Behavior Disorders (DBD) دکتر کوروش عدالتی – ونکوور اختلالات رفتاری یا DBD طیفی از مشکلات رفتاری در کودک است که برهمزنندهٔ زندگی روزمره کودکان و والدین آنهاست و زندگی آنان را تحت تأثیر جدی قرار میدهد. کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری، الگوهای مداوم رفتارهای غیرهمکارانه و سرکشانه را نشان میدهند. پاسخ آنها این اختلالات ممکن است از طیف اقتدار و خصومت تا بیتفاوتی باشد. رفتارهای چالشی در کودکان کودکان خردسال طیف وسیعی از احساسات را…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – مادربزرگ پسر است یا دختر؟!
رژیا پرهام – تورنتو امروز صبح، دخترک ایرانی و سهسالهٔ مهدکودکم برای دوستانش تعریف کرد: My grandma left Edmonton last night. (مادربزرگم دیشب ادمونتون رو ترک کرد.) دوستانش پرسیدند: «کجا رفت؟» دخترک جواب داد: He lives in a city far away. (او [مذکر] در شهر دوری زندگی میکنه.) دوست چهارسالهاش با تردید و تعجب پرسید: «مگه مادربزرگت پسره؟» دخترک سری تکان داد و با عشوه گفت: No, he is a girl! (نه، او [مذکر] دختره.)
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – سُرسُرهٔ زنبوردار
رژیا پرهام – تورنتو تابستان پارسال، زنبور یکی از پسربچههای مهدکودک را روی سُرسُرهٔ زردرنگ پارک نیش زد. پسرک کلی گریه کرد و تا مدتها بابت ترسی که داشت روی آن سُرسُره نرفت، بقیه بچهها هم متوجه ترس او شده بودند و گهگاه در مورد زنبور و سُرسُره صحبت میکردند تا اینکه با شروع مدارس، پسرک که بزرگ شده بود، خداحافظی کرد و به کلاس اول رفت. چند ماه بعد، دختر جدیدی به مهدکودک آمد؛ دخترکی…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – پتوی خوشحالکننده
رژیا پرهام – تورنتو امروز بعدازظهر مادر یکی از بچه های مهدکودک تماس گرفت و عذرخواهی کرد که دیرتر از معمول دنبال دخترش میآید. از آنجایی که خانم منظمی است، امیدوار بودم اتفاق بدی نیافتاده باشد. وقتی رسید چهرهاش گرفته بود، سلامی کرد و قبل از آنکه حرف دیگری بزند، بغضش ترکید و زد زیر گریه. من و دخترک چهارسالهاش که اصلاً منتظر چنین برخوردی نبودیم، زل زدیم به او. همزمان که من فکر میکردم بهترین…
بیشتر بخوانید«آواستان» تحقق رؤیاهایی است که همیشه داشتهایم
گفتوگو با مرال دهقانی و نسیم حاجیبیک، پایهگذاران نشر شنیداری «آواستان» رسانهٔ همیاری – ونکوور مرال دهقانی برای دوستداران ادبیات در شهر ونکوور چهرهای آشناست. او چند سالی است در برگزاری جلسات باشگاه کتابخوانی دانشگاه سایمون فریزر با عنوان «کافه راوی» همراه با تنی چند از دوستانش فعال است. باخبر شدیم که مرال همراه با چند تن دیگر از دوستانش که در کشورهای مختلف زندگی میکنند، نشر شنیداری «آواستان» را ابتدا در قالب وبسایت (www.awastan.com)…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – مدیریت پول
رژیا پرهام – تورنتو دخترک پنجسالهٔ مهدکودکم اصرار داشت که بانکِ پدرومادرش بانک خوبی نیست و به آنها پول کمی میدهد و مطمئن بود عوض کردن بانک کار خوبی است، چون در آنصورت پدر و مادرش به اندازهٔ کافی برای تفریحات بهتر و بیشتر پول خواهند داشت. توضیح دادم که پدر و مادرت کار میکنند، حقوق میگیرند و بانک رابطهای است بین آنها و محل کارشان. اولش باور نکرد و دلیل آورد که پدر و مادرش…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – حرف بد
رژیا پرهام – تورنتو ظاهراً قصه سنِ مادر همسر من و کنجکاوی دخترک سر دراز دارد… امروز بهمحض اینکه آمد، پرسید: «رژیا عدد حرف بدییه؟» گفتم: «نه!» گفت: «کیک تولد چطور، حرف بدییه؟» گفتم: «معلومه که نه!» به آرامی سری تکان داد و با لبخند پرسید: «ممکنه بگی وقتی تولد مادر بهروز بشه، چه عددی رو روی کیکش میذاره؟»
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – هواخوری با خانوادهٔ کرهاسبها
رژیا پرهام – تورنتو روز پنجشنبه محور بازی کرهاسبها بودند. ساعت بیرون رفتن که شد از بچهها خواهش کردم تا ده دقیقه دیگر بازیشان را تمام کنند، اتاق بازی را مرتب کنند و برای رفتن به پارک آماده بشوند. همان موقع دخترک جلو آمد و با لحنی مهربان گفت: Razhia, can my two ponies join us and come to the playground, please? (رژیا، ممکنه لطفاً دو کرهاسب من برای رفتن به زمین بازی به ما ملحق…
بیشتر بخوانید