دوستان عزیز، جوالدوز هستم، دامت برکاته. بندرعباس شهر جالبی بود، هنوز هم در شهرهای ایران جای متفاوتیه. از یه طرف هوای گرم و شرجی و از طرفی دیگه موقعیتهای خوب اقتصادی باعث شده هر مهاجری که به بندر میرسه سالها اونجا بمونه. معروفه که میگن، بندرعباس کار کن و زندگیت رو بساز بعد یه خونه توی شیراز بخر و برو برا بازنشستگی. از همهٔ شهرهای ایران هم مهاجر داره. مخصوصاً از شمال ایران و شهرهای…
بیشتر بخوانیدجوالدوز
جوالدوز – کارشناسان فیسبوکی
دوستان عزیز، جوالدوز هستم، دامت برکاته. تو شمارهٔ قبلی براتون گفتم که چی شد سر از بندرعباس در آوردیم. نکتهٔ جالب اینه که اون روزا و تو اوج درگیریهای جنگ، یکی از امنترین شهرهای منطقهٔ جنوب، بندرعباس بود. اما برای ما که از آب و هوای معتدل اصفهان و کوچههای چهارباغ و زایندهرود کوچ کرده بودیم، بندرعباس چیزی شبیه جهنم بود. خیلی طول کشید که با گرما و شرجی کنار بیایم، اما الان که در…
بیشتر بخوانیدجوالدوز – شرافت
دوستان عزیز، جوالدوز هستم، دامت برکاته. وقتی اومدم این مطلبو بنویسم، هر چه کردم طنزم نیومد. انقدر موضوع تراژدی بود که تصمیم گرفتم اونو خیلی خیلی جدی باهاتون در میون بذارم. سال ۱۳۶۴ بود که یه سری بادمجون دورقابچین این در و اون در زدن و بالاخره موفق شدن خانوادهٔ ما رو مجبور به مهاجرت دوباره بکنن. اینبار ما رو جای دوری نفرستادن. شهر جدید بندرعباس بود. روزی که حکم جدید رو به پدر دادن،…
بیشتر بخوانیدجوالدوز – طلاق
توجه فرمایید در مطلب این شماره، هرگونه تشابه اسمی اتفاقی بوده و به فرد خاصی اشاره نشده است. دوستان عزیز، جوالدوز هستم، دامت برکاته. در مورد مادر و پدرم که قبلاً براتون گفتم. یکی از شاخصههای این نسل از آدما، پدیدهٔ مهمی به نام احترام به همدیگه بود. نه اینکه همه اینجوری رفتار کنن، اما درصد بالایی از آدمای اون نسل از این شاخص بهره میبردند. پدرم ارتشی بود اما یاد ندارم که تو خونه…
بیشتر بخوانیدجوالدوز – مُشک آن است که خود ببوید…
دوستان عزیز، جوالدوز هستم، دامت برکاته. پیرو اطلاعات قبلی در شمارههای پیشین باید عارض بشم خدمَدِدون که اصی یکی اِز شهرایْ که همراهی خانواده زندگی میکردیم، اصفهان بود. آ، بله… شهری گُلا بلبل، شهری سیا سه پُلا، پُلی خاجو. نیمیدونم چرا لهجِهم عَوِض شد؟ دقت کردین لهجهٔ اصفهانی از اون لهجههاییه که بهسرعت سرایت میکنه و تا بیای به خودت بجنبی، میبینی داری شبیه مخاطب اصفهانیت حرف میزنی. البته این لهجه خیلی ریزهکاری داره و…
بیشتر بخوانیدجوالدوز – زبان فارسی
دوستان عزیز، جوالدوز هستم، دامت برکاته! گفته بودم که پدرم ارتشی بود و بههمین دلیل خانوادهٔ ما زندگی تو شهرهای مختلف کشورمون ایران رو تجربه کرد. یکی از این شهرها آبادان بود. چند سالی به انقلاب ۵۷ مونده بود که ما برای ۱۸ ماه تو این شهر زندگی کردیم. یادم میاد یه شب باشگاه افسران مهمونی بود و از اونجایی که من بچهٔ بزرگ خانواده بودم، مورد عنایت سرهنگ قرار گرفتم تا همراه پدر و…
بیشتر بخوانیدجوالدوز – خودزنی
قسمت اول «جوالدوز» را در اینجا بخوانید. دوستان عزیز، جوالدوز هستم، دامت برکاته! خانجونم که معرف حضور هستن؟! حالا ممکنه بگید: چه خبره؟… همهش تبلیغ خانجونشو میکنه. نترسید، ایشون به رحمت خدا رفته و قصد نداریم بندازیمش به کسی. اصلاً بهقول «مش قاسم»، این بیناموسیا تو مملکت ما سابقه نداره. گفتم مملکت ما، منظورم ایران نیست ها! یعنی هم هست و هم نیست. آخه واقعیتش اینه که من نمیتونم بگم کجایی هستم. پدرم ارتشی بود…
بیشتر بخوانیدجوالدوز – «ایرانیا»
دوستان عزیز، جوالدوز هستم، دامت برکاته! از «ب» بسماللّه تکلیف خودمو و شما و بقیه رو با موضوعی روشن کنم: یه سوزن دارم، مال خانجونم بوده. این سوزن همیشه از یه روسری به روسری بعدی نقل مکان میکرد و خانجون خدابیامرزم باهاش روسریشو زیر گلو محکم میکرد تا یه وخ زبونم لال زبونم لال، سر از جهنم درنیاره. حالا بنده هم این سوزنو با خودم بیستهزار کیلومتر راه آوردم تا ونکوور. البته که مورد استفادهش…
بیشتر بخوانید