کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – لت‌وپارکردنِ شبانه

کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – لت‌وپارکردنِ شبانه

مژده مواجی – آلمان در جمعه‌بازارِ محله از کنار تره‌بار، ماهی‌فروش‌ها و پنیرفروش‌ها گذشتم و رسیدم به نان‌و‌شیرینی‌فروشیِ سیاری که زیمونه در آن کار می‌کرد. از او نان و باگت سبوس‌دار و شیرینی دارچینی می‌گرفتم. اما علت اصلی خرید از او، تخم‌مرغ‌ِ محلیِ تازه از مرغ‌های مزرعه‌اش بود. جمعه‌ها به او سری می‌زدم و اگر دوروبرش خلوت بود و مشتری نداشت، با همدیگر گپ می‌زدیم. یکی از دوست‌هایم، او را کشف کرده بود. تخم‌مرغ‌های او با…

بیشتر بخوانید

کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – تا حدی عادی، تا حدی غیرعادی

کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – تا حدی عادی، تا حدی غیرعادی

مژده مواجی – آلمان شال را دور گردن و دهانم پیچیده بودم. گرمای تنفسم، از زیر شال روی تمام صورتم می‌نشست. با دوچرخه خیابان‌ها را یکی‌یکی پشت سر می‌گذاشتم. به‌جز فانوس‌های خیابان‌ها، از تک‌وتوکی پنجره‌ها هم نور بیرون می‌زد. صبح زود در مسیر رفتن به کار، تاریکی سنگینی می‌کرد و شهر هنوز بیدار نشده بود. از خیابان به مسیر عبور دوچرخه در پیاده‌رو پیچیدم. راهی با پستی و بلندی ناشی از فشار ریشه‌های درخت‌های کنار خیابان….

بیشتر بخوانید

کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – گوش مجانی

کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – گوش مجانی

مژده مواجی – آلمان نزدیک مرکز شهر بودم که موبایلم زنگ زد. قبل از اینکه قطع بشود باعجله آن‌ را از کیفم بیرون آوردم. با صدای بلند همیشگی‌اش پرسید: «سلام. چطوری؟»  بی‌آنکه منتظر جوابم بماند، ادامه داد: «مرکز شهرم و تمام کارهایم را انجام داده‌ام. بیا تا با هم در کافه قهوه‌ای بنوشیم و گپ بزنیم.» همیشه می‌خواست که خودش زمان دیدار را تعیین کند. از راه دور می‌آمد و انتظار داشت با هر بار آمدنش…

بیشتر بخوانید

کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – قرار در میان گوجه‌فرنگی‌ها

کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – قرار در میان گوجه‌فرنگی‌ها

مژده مواجی – آلمان زن وارد سوپرمارکت شد. سوپرمارکتی نزدیک به خانه‌اش. معمولاً بعد از کار یا آخرِ هفته برای خرید به آنجا می‌رفت. به‌طرف قسمتی که چرخ‌دستی‌ها قرار داشتند، رفت و با انداختن سکهٔ یک‌یورویی چرخ اولی را از چرخ‌های درهم‌فرورفتۀ ردیف‌چین‌شده به بیرون کشید. لیست خرید را از کیف دستی‌اش بیرون آورد. اول به‌طرف قسمت سبزیجات رفت. کیسۀ نایلونی نازکی از رولی که آنجا بود، کَند. چند تا فلفل‌دلمۀ سبز برداشت و توی کیسه…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – خیلی‌ها خواستند بروند و نتوانستند

در جست‌و‌جوی بهشت – خیلی‌ها خواستند بروند و نتوانستند

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران خبر دستگیری‌اش را توی فضای مجازی می‌خوانم و هشتگ‌هایی را که برای آزادی‌اش زده‌اند. این روزها مدام خبر دستگیری می‌خوانیم. تازه باید امیدوار باشیم که خبر دستگیری باشد و نه مرگ. به نجات آن که دستگیر شده امیدی هست. اما آن که مرده را چگونه می‌توان نجات داد؟ به عکسش نگاه می‌کنم و با خودم می‌گویم چقدر قیافه‌اش برایم آشناست….

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – بهای ماندن سنگین است

در جست‌و‌جوی بهشت – بهای ماندن سنگین است

آرام روانشاد – ایران تقریباً چهار سال است که اینجا برایتان از مسافرانی می‌نویسم که در جست‌و جوی بهشت‌اند. هر کدام برای رفتن و کَندن از وطن دلیلی دارند. اما یک‌چیز در بین تمام آن‌ها مشترک است و آن اینکه اینجا را جهنم می‌بینند. فکرش را بکنید؛ خاکت را، جایی را که عزیزانت هستند، برایت مثل جهنم کنند. بعد تو در پی بهشتی باشی که آن‌سوی آب‌هاست. برای همین اسم مطلب را گذاشتم در جست‌وجوی بهشت. …

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – استیصال 

در جست‌و‌جوی بهشت – استیصال 

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران زن جوان که لباسش بسیار شیک و متفاوت است، می‌پرسد:  «تابه‌حال استیصال را با عمق وجودت حس کرده‌ای؟ استیصال به‌معنای واقعی کلمه. نه حسی که یک لحظه می‌آید و سپس می‌رود. واقعاً مستأصلم.» جواب می‌دهم معلوم است که حس کرده‌ام. کدام آدمی است که استیصال را حس نکرده باشد. اصلاً من معتقدم ما آدم‌ها بیشتر اوقات مستأصلیم. یعنی آنچه بر…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – نمی‌خواهم سال‌های طلایی زندگی‌ام را از دست بدهم

در جست‌و‌جوی بهشت – نمی‌خواهم سال‌های طلایی زندگی‌ام را از دست بدهم

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران یادم است چندی پیش نقل‌قولی را از یک روان‌پزشک خواندم که گفته بود در یک جامعهٔ بیمار، هر چقدر هم که آدم‌ها تلاش کنند برای اینکه به سلامت روحی و روانی برسند، باز هم وقتی از خلوت شخصی خود بیرون آمده و در مواجهه با جامعه قرار می‌گیرند، خیلی از آن تمرین‌ها و تلاش‌ها و جلسات روان‌درمانی عملاً کارایی خودش…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – چرا این خاک رؤیاهایت را از تو می‌ستاند؟

در جست‌و‌جوی بهشت – چرا این خاک رؤیاهایت را از تو می‌ستاند؟

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران آزادی چیست؟ آیا تعریف درست و دقیق و جهان‌شمولی برای آزادی وجود دارد؟ در بیشتر جاها تعریفی که از آزادی می‌شود، این است: «اگر انسان بتواند همهٔ تصمیم‌هایی را که می‌گیرد، عملی کند و کسی یا سازمانی اندیشه و گفتار و کردار او را محدود نکند و در قید و بند درنیاورد، دارای آزادی مطلق، یعنی آزادی بی‌حدومرز است.» اما…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – غم‌های این خاک را همه‌جا با خودم خواهم برد

در جست‌و‌جوی بهشت – غم‌های این خاک را همه‌جا با خودم خواهم برد

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران زن، جوان به‌نظر می‌رسید، اما خودش می‌گفت در آستانهٔ میان‌سالی است. گفت چند ماه دیگر چهل‌ساله می‌شود. آهی کشید و همان روایت آشنای همیشگی را برایم گفت: «دیر به فکر افتادم. باید زودتر از این‌ها می‌رفتم. اشتباه کردم. راستش می‌ترسیدم. مهاجرت تغییر بزرگی است و من می‌ترسیدم. اما دیگر اجازه نمی‌دهم. باقی عمرم را می‌خواهم مثل آدم زندگی کنم. اینجا…

بیشتر بخوانید
1 2 3 4 12