محمدتقی بهار و تأثیر او بر ادبیات مشروطه از نگاه دکتر شهین سراج؛ گزارشی از تازه‌ترین نشست ادبی انجمن فرهنگی پرسش 

ترانه وحدانی – ونکوور

شنبه ۲۴ مهٔ ۲۰۲۵، نشست انجمن فرهنگی پرسش با عنوان «محمدتقی بهار و تأثیر او بر ادبیات مشروطه» با سخنرانی دکتر شهین سراج، پژوهشگر، ادیب و نویسنده، برگزار شد. گردانندگی این برنامه را فریبا فرجام، از اعضای هیئت‌مدیرهٔ این انجمن، بر عهده داشت و علاقه‌مندان از نقاط مختلف جهان در آن شرکت کرده بودند. 

در این برنامه که حدود دو ساعت و نیم به طول انجامید، دکتر شهین سراج دربارهٔ ادبیات مشروطه، و شناخت بهار و نقش آفرینندگی او در این حوزهٔ ادبی سخنرانی کرد. پس از سخنرانی ایشان، زمانی هم به پرسش و پاسخ اختصاص داده شد. با توجه به محدودیت فضای مجله، در این گزارش تنها به خلاصه‌ای از سخنان دکتر شهین سراج و دکتر فرزان سجودی، از اعضای هیئت‌مؤسس انجمن فرهنگی پرسش، می‌پردازیم. علاقه‌مندان می‌توانند با دنبال‌کردن کانال یوتیوب انجمن فرهنگی پرسش از طریق لینک youtube.com/@PorseshCulturalAssociation، زمانی که ویدئو آماده شد و انتشار یافت، نسخهٔ کامل این نشست را تماشا کنند. 

در ابتدای این نشست، فریبا فرجام، به معرفی دکتر شهین سراج پرداخت:

«خانم دکتر شهین سراج در سال ۱۳۳۰ در شیراز چشم به جهان گشودند. از پنج‌سالگی به تهران آمدند و پس از دریافت لیسانس از دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به‌مدت سه سال با سِمت خبرنگار در سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران به کار پرداختند و سپس برای ادامهٔ تحصیل عازم کشور فرانسه شدند. در فرانسه پس از دریافت چندین دیپلم پژوهشی، در سال ۱۹۹۶ موفق به دریافت دکترا در رشتهٔ ایران‌شناسی از دانشگاه سوربون شدند. پایان‌نامهٔ خانم شهین سراج دربارهٔ مفهوم وطن در دیوان محمدتقی بهار ملک‌الشعرا می‌باشد. 

دکتر شهین سراج به‌عنوان استاد زبان و ادب فارسی در مدرسهٔ زبان‌های شرقی موزهٔ لوور به تدریس پرداختند و همچنین با سازمان پژوهش‌های علمی فرانسه همکاری داشتند و در سال ۱۹۹۹ با یاری این سازمان موفق به برگزاری همایش بین‌المللی بزرگداشت بهار در پاریس شدند. 

در سال ۲۰۰۶ سایت پژوهشی بهار ملک‌الشعرا را پایه‌گذاری نمودند و در آن به گردآوری مقالات تخصصی بهارشناسان پرداختند. در سال ۲۰۰۹ با همکاری پاره‌ای از مهرورزان به فرهنگ ایران، انجمن بهار، کانون دانش‌پژوهان جوان ایرانی، را در فرانسه پایه‌گذاری کردند. این انجمن موفق به برگزاری گردهمایی‌های پیوسته در زمینهٔ شناخت ادب، هنر و تاریخ ایران و همچنین برگزاری جشن‌ها و آیین‌های ایرانی در کشور فرانسه گشت. 

ایشان همچنین در همایش‌های بزرگداشت بهار در پاریس و همایش‌های فردوسی در دانشگاه فردوسی مشهد و دانشگاه هامبورگ، به‌عنوان سخنران شرکت کردند. دکتر شهین سراج پژوهش‌ها و تألیفات پرشماری در زمینه‌های شعر و ادب فارسی به‌خصوص محمدتقی بهار و اشعار او، ادبیات دوران قاجار، شاهنامه‌پژوهی، عرفان و اشعار حافظ دارند. ایشان همچنین نویسندهٔ مقالات متعددی دربارهٔ موسیقی و تفسیر فیلم هستند، و سه رمان بلند و چند داستان کوتاه نیز در کارنامهٔ پربار فرهنگی خودشان دارند.» 

عکس از صفحهٔ فیس‌بوک دکتر شهین سراج
عکس از صفحهٔ فیس‌بوک دکتر شهین سراج

در ادامه، دکتر شهین سراج به سخنرانی پرداخت، و همان‌طور که اشاره شد، در اینجا به بخش‌های از سخنان ایشان می‌پردازیم: 

«ادبیات مشروطه که شاید بهتر باشد آن را ادبیات روشنگر یا ادبیات دوران مشروطه بنامیم، پیش از آنکه یک سبک ادبی به شمار آید، یک نهضت فکری و فرهنگی و اجتماعی بود. این ادبیات را باید به‌حق فرزند ادبیات عهد بیداری بدانیم، یعنی نهضت ادبی‌ای که از نیمه‌های عهد ناصرالدین‌شاه با نقد موشکافانهٔ اندیشمندانی همچون میرزا آقاخان کرمانی و فتحعلی آخوندزاده و میرزا ملکم‌خان، عبدالرحیم طالبوف، زین‌العابدین مراغه‌ای و بسیاری دیگر، از ادبیات رسمی و درباری آغاز شد. هدف عمدهٔ آنان برون‌بُرد نثر و شعر فارسی از شیوه‌هایی بود که به‌نظر آن‌ها مانع درج تفکر و اندیشه‌های نوین سیاسی و اجتماعی می‌شد. بی‌‌تردید عوامل دیگری همچون تأسیس مدرسهٔ دارالفنون، آشنایی ایرانیان درس‌خوانده با فرهنگ و تمدن اروپایی، ترجمهٔ پاره‌ای از آثار ادبی روشنگر از زبان‌های دیگر، در ساخت‌وساز این نهضت بی‌تأثیر نبود… 

در حقیقت می‌شود گفت که ادبیات مشروطه گذرگاهی بود میان سنت و تجدد. در حوزهٔ این ادبیات مجموعه‌ای از آفرینش‌ها به‌صورت شعر و نثر و روزنامه و نمایشنامه و داستان و تصنیف به وجود آمد که ما می‌توانیم برای آن‌ها چند ویژگی قائل باشیم. نخست آنکه از نقطه‌نظر درون‌مایه به‌شدت با مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه آمیختگی پیدا کرد. شاید کمتر دوره‌ای را می‌توان در ادوار ادب فارسی یافت که تا این حد بازتاب‌دهندهٔ مسائل سیاسی و اجتماعی بوده باشد. مضامین عمده‌ای همچون وطن‌پرستی، مشروطه‌خواهی، جانب‌داری از برپایی مجلس قانون‌گذاری ملی، استعمارستیزی و اعتراض به دست‌اندازی بیگانگان به خاک ایران، نکوهش حجاب و لزوم تساوی حقوق زنان با مردان، مبارزه با خرافات و تعصبات مذهبی، بیش از پیش وارد شعر و نثر فارسی شد. ویژگی دوم اینکه چه در شعر و چه در نثر، نویسندگان و شاعران کوشش کردند زبان بیانی را به زبان کوچه و بازار و زبان محاوره‌ای نزدیک کنند. چرا؟ برای اینکه می‌خواستند با مردم ارتباط برقرار کنند. در این روند روزنامه‌نویسی به‌طرز بی‌سابقه‌ای رواج پیدا کرد. در دورهٔ قبل هم روزنامه‌هایی بودند ولی ما می‌بینیم که در این دوره با سرعت عجیبی دائم روزنامه تأسیس می‌شود؛ روزنامه‌های فکاهی مانند «چرندوپرند»، «ملانصرالدین»، «نسیم شمال» که مسائل جامعه را در قالب طنز بیان می‌کردند، محبوبیت خاصی یافتند و نویسندگانی همچون دهخدا، میرزا جهانگیرخان شیرازی، و سیداشرف‌الدین گیلانی بدان روی آوردند و به نقد ناهنجاری‌های جامعه با زبان طنز پرداختند… 

در این دوره… نسل دیگری از فرهیختگان به وجود می‌آیند و دانشمندانی پا به عرصهٔ فرهنگ و ادب می‌گذارند که درخواست‌های عمده‌تر و توقعات خیلی بالاتری از ادبیات و زبان و اصولاً تجدد داشتند. آن‌ها که باید از ایشان به‌عنوان نسل فرهنگی مشروطه نام برد، که چند سال با فاصله از امضای فرمان مشروطه پا به عرصه ادب گذاشتند، به‌طریق و شیوه‌ای بسیار پویاتر با پژوهش در زبان و ادبیات و تاریخ و فرهنگ ایران‌زمین، پایه‌های محکمی را برای هویت ملی ما در معنای جدیدش گذاشتند که به‌نوعی اسباب و زمینه‌های رشد فکری و پرورشی ما را فراهم بکند؛ چهره‌هایی همچون محمدعلی فروغی، علی‌اصغر حکمت، فروزانفر، نفیسی، اقبال آشتیانی، حسن تقی‌زاده و بسیاری دیگر و البته محمدتقی بهار که در حقیقت می‌شود از این‌ها به‌عنوان نسل فرهیختهٔ دوران مشروطه صحبت به میان آورد. 

اصولاً در تاریخِ شناخت شخصیت‌های تأثیرگذار بر فرهنگ و ادب و سیاست کشور ما، شاید کمتر شخصیتی را بتوان یافت که در حد بهار جامع‌الاطراف بوده باشد، به‌سال ۱۲۶۵ خورشیدی از خاندانی سنتی و مذهبی از خراسان برخیزد، تربیت و پرورش ادیبانه‌ای را نزد بزرگان خراسان، نخست نزد پدر شاعر و دانشمندش، کاظم صبوری، و سپس ادیب نیشابوری آغاز کند، مقام ملک‌الشعرایی آستان قدس را که پس از درگذشت پدرش از سوی دربار قاجار به او محول شده بود، به کناری بگذارد و از جوانی با آغازگیری نهضت مشروطیت، با قلم و قدم پا به میدان مبارزات ملی و آزادی‌خواهانه بگذارد، روزنامه تأسیس کند، به نشر باورهای آزادی‌خواهانه و ضدیت با دست‌اندازی قوای متخاصم روس و انگلیس بپردازد، در صحنهٔ سیاست چندین بار بر مسند نمایندگی مجلس شورای ملی بنشیند، در دوره‌های فراتر در کابینهٔ قوام به مقام وزارت برسد، در عرصهٔ شعر و شاعری در سبک‌ها و شیوه‌ها و انواع مختلف شعر پارسی به چنان پایگاهی برسد که در جامعهٔ ادب و فرهنگ ایران، او را پس از جامی، یگانه‌شاعر وارثِ ادب کهن ایران به شمار آورند، در عرصهٔ پژوهش، آثاری در زمینهٔ ادب و فرهنگ و تاریخ و تحلیل و تصحیح متون به وجود بیاورد که هیچ پژوهشگری از آن بی‌نیاز نباشد، در مقام استادی دانشگاه نسلی از اساتید پرورش دهد که به‌نوبهٔ خود نگاهبان میراث بزرگ ادب فارسی باشند، در مقام ریاست انجمن هواداران صلح از مسلک جنگ‌ستیزانهٔ خود با قصیدهٔ پرتوان «جغد جنگ» دفاع کند و در مقام ریاست نخستین کنگرهٔ نویسندگان ایران، جویای نوجویی در شعر و نثر فارسی بشود. ولی همین بزرگ‌مرد ادب، همین خدمتگزار و پاسدار میراث بزرگ ادب و فرهنگ ایران، چندین بار به‌خاطر جانب‌داری از آزادی و دفاع از حقوق ملت خویش به زندان می‌افتد و تبعید می‌شود. چرا؟ زیرا چنان‌که خود می‌پرسد و پاسخ می‌گوید: «چیست جرمش؟ کرده چندی پیش، از آزادی حدیث / تا ابد زین جرم، مطرود درِ سلطان بود» یا بدین سبب که «بلبل به جرم صوت اسیر قفس شود / و آزادوار زاغ بگردد به گلستان» و همین خدمتگزار بزرگ از پس عمری زحمت و مرارت برای تدریس و تألیف، از دولت فخیمهٔ بر سر کار هیچ‌گونه یاری‌ای برای معالجهٔ بیماری سل خود دریافت نمی‌کند و در یکم اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۰، در حالی‌که هنوز یافته‌ها برای نوشتن دارد، در حالی‌که هنوز آرزوها برای سربلندی ایران دارد، چشم از دنیا فرو می‌بندد و جماعتی از ادب‌دوستان را که آرزومند محضر او بودند، در سوگی جاودانه رها می‌کند. اما چنان‌که شاعر گفته است که «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق»، بهار زندهٔ جاوید است و چه دلیلی از این قوی‌تر که ما امروز در مرز و بومی هزارها فرسنگ دور از ایران‌زمین و با فاصله‌ای نزدیک به ۷۵ سال که از درگذشت بهار می‌گذرد، اینجا نشسته‌ایم و به گفت‌وگو دربارهٔ آثار او می‌پردازیم…

محمدتقی بهار و تأثیر او بر ادبیات مشروطه از نگاه دکتر شهین سراج گزارشی از تازه‌ترین نشست ادبی انجمن فرهنگی پرسش #ادبیات #ایران #انجمن_فرهنگی_پرسش #شعر #محمدتقی_بهار #رسانه_همیاری #رسانهٔ_همیاری

آثار این بزرگ‌مرد ادب را من به دو قسمت تقسیم می‌کنم: آثار منثور بهار و آثار منظوم بهار.

بهار از همان آغازی که پا به عرصهٔ مبارزات ملی گذاشت، به روزنامه‌نگاری روی آورد. اولین مقالاتش در روزنامهٔ نیمه‌مخفی خراسان، ۲۸ اسفند ۱۲۸۷ درج شد. ولی آغاز روزنامه‌نگاری او را باید از تاریخ ۲۴ تیرماه ۱۲۸۸، یعنی پس از گشایش تهران به دست مشروطه‌خواهان و تأسیس روزنامهٔ «نوبهار» دانست. روزنامهٔ «نوبهار» از تاریخ گشایشش، تا سال درگذشت بهار، سال ۱۳۳۰، همواره ادامه داشت. بعضی وقت‌ها این روزنامه به‌خاطر درج مسائلی ضدِنیروهای متخاصم، مثل نیروهای دولت روس که همان موقع در خراسان هم بودند و مسائلی دربارهٔ تجدد، دربارهٔ آزادی زنان، دربارهٔ مفاهیمی از این قبیل که بهار در این روزنامه چاپ می‌کرد، بارها مورد توقیف قرار گرفت و خود بهار هم بارها از خراسان به تهران تبعید شد، ولی هرگز دست از روزنامه‌نگاری برنداشت. اگر «نوبهار» را توقیف می‌کردند، به‌جایش «تازه‌بهار» را افتتاح می‌کرد. اگر «تازه‌بهار» را می‌گرفتند، می‌رفت سراغ «زبان آزاد»… 

در سال ۱۲۹۴، بهار به تشکیل انجمن «دانشکده» دست زد و مجلهٔ «دانشکده» را به‌عنوان ارگان انجمن دایر نمود. در این مجله مقاله‌هایی از نویسندگانی همچون عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی، رشید یاسمی و جمعی از مردان پرشور آزادی‌خواه درج می‌شد. مقاله‌هایی از ادبیات اروپایی ترجمه می‌شد با نثر خیلی ساده و زیبا که به‌هرحال کمک می‌کرد به اینکه نثر فارسی رو به بهبود بگذارد…

یکی از اقدامات مهم بهار برای شناخت نثر فارسی، تألیف کتاب «سبک‌شناسی» بود که می‌شود گفت در ادبیات فنی جدید واقعاً بی‌‌پیشینه بوده و شاید باید گفت، اعتراف کرد که بهار واضع و پایه‌گذار سبک‌شناسی در ادب فارسی است. این کتاب حاصل بیش از ۳۰ سال پژوهش در هزار سال نثر فارسی است…

نجات متن‌های کهن از اقدامات دیگر بهار است؛ تصحیح علمی متن‌های کهن مثل «تاریخ سیستان»، «تاریخ بلعمی» یا «تاریخ طبری»، «جوامع‌الحکایات عوفی»، «مجمل‌التواریخ و القصص» و از همهٔ این‌ها شاید بارزتر و با اهمیت‌تر، ترجمهٔ چند متن پهلوی به زبان فارسی امروزی… 

بهار شاید جزو نخستین ادیبانی بود که از روی شاهنامه سرنوشت فردوسی را نوشت و در «فردوسی‌نامه» غیر از این مبحث بسیار جالب که کسی پیش از بهار به آن دست نبرده بود، ما مقالات مختلفی دربارهٔ ابیات الحاقی در شاهنامه می‌بینیم، دربارهٔ اینکه آیا فردوسی زبان پهلوی می‌دانسته یا خیر. تمام این‌ها را به‌هرحال با رجوع به متن شاهنامه مورد بررسی قرار داد. تصحیحاتی هم از شاهنامه کرد که متأسفانه هیچ‌وقت چاپ نشد، ولی می‌شود گفت بهار از پیشگامان تصحیح متن شاهنامه بوده است… 

از «تاریخ احزاب سیاسی» هم باید صحبت بکنم. حالا شما ممکن است فکر کنید که این ربطی به ادبیات ندارد. اتفاقاً خیلی دارد. چون از نثرِ سیاسی نوشتن، از یک دورهٔ تاریخی صحبت‌کردن با تمام واژه‌هایی که به‌هرحال بعد از مشروطیت وارد زبان فارسی شده بود، کار چندان آسانی نبود. بهار شروع کرد به نوشتن تمام آن خاطرات و تمام آن یادهایی که از دورهٔ اول مشروطیت در ذهنش داشت و به‌صورت مقالاتی اول در روزنامهٔ «مهر ایران» این‌ها را چاپ می‌کرد، ولی بعداً به‌صورت کتاب درآورد… 

یکی از مهم‌ترین اقدامات دیگر بهار برای یاری به نثر فارسی، تألیف «دستور زبان پنج استاد» بود. شاید در آن زمان‌ها هنوز ما کتاب دستور زبان فارسی به‌صورت علمی و با یک ساختار درست نداشتیم. بهار و چند نفر از ادیبان آن دوره مثل جلال‌الدین همایی، بدیع‌الزمان فروزانفر، رشید یاسمی و عبدالعظیم‌خان قریب نشستند و این دستور زبان را نوشتند که این اقدام بسیار مفیدی بود برای تعلیم زبان فارسی. 

حال می‌پردازم به آثار منظوم بهار. از ملک‌الشعرای بهار ما دیوان شعری در دست داریم در دو جلد. این دیوان و چاپش، سرنوشت خیلی جالبی دارد که با زندان‌رفتن‌ها و کشمکش‌ها و درگیری‌های سیاسی بهار با رژیم‌های سیاسی و فرمانروایان هر دوره ارتباط تنگاتنگ دارد. اشعار بهار البته در دوران زندگی‌اش در روزنامه‌ها، نشریات، و مجله‌ها چاپ می‌شد، ولی هرگز در زمان زندگی‌اش نتوانست دیوان خودش را چاپ بکند…

غیر از دیوان بهار، ۴۲ ترانهٔ بهار به‌صورت یک مجلد جداگانه به‌وسیلهٔ آقای یحیی معاصر، همسر خانم چهرزاد بهار [دختر محمدتقی بهار]، چاپ شده؛ با مضامین مختلف سیاسی، اجتماعی، عاشقانه مثل «باد خزان»، مثل «ز من نگارم خبر ندارد»، «ایران هنگام کار است»، یا تصنیف‌های بسیار جالب «عروس گل» یا «زن باهنر» که در رابطه با حجاب نوشته شده و حتی تصنیف‌های سیاسی که بر ضد دخالت روس و انگلیس نوشته شده است…

طیف گسترده‌ای از مسائل اجتماعی در دیوان بهار دیده می‌شود؛ مسائل اجتماعی و سیاسی، نقد رفتارهای ناهنجار ملت از هر دسته، سیاستمدار، دولتمرد، خواص و عوام، اوصاف طبیعت زیبای ایران… مسئلهٔ وطن‌پرستی، مسئلهٔ جانب‌داری از حکومت مشروطه، مسئلهٔ آزادی، استعمارستیزی، مبارزه با خرافات و لزوم تجدد، آزادی زنان، رفع حجاب؛ طیف گسترده‌ای از تمام درون‌مایه‌هایی که من در آغاز این سخن آوردم در رابطه با درخواست‌های مشروطه‌طلبان، در دیوان بهار دیده می‌شود…

محمدتقی بهار و تأثیر او بر ادبیات مشروطه از نگاه دکتر شهین سراج گزارشی از تازه‌ترین نشست ادبی انجمن فرهنگی پرسش #ادبیات #ایران #انجمن_فرهنگی_پرسش #شعر #محمدتقی_بهار #رسانه_همیاری #رسانهٔ_همیاری

یکی از درون‌مایه‌های پرتوان شعر محمدتقی بهار که شعر او را با جریانات ادبی مشروطه‌خواهان پیوند می‌زند، وطن و وطن‌پرستی است. شاید کمتر پژوهشگری را بتوان یافت که دربارهٔ شعر بهار به جست‌وجو پرداخته باشد و به‌گونه‌ای بدین ویژگی برخورد نکرده باشد. در دیدهٔ بیشتر رهروان پهنهٔ گستردهٔ شعر بهار، نفوذ و تأثیر وطن بر سروده‌های این شاعر همه‌جانبه بوده و این مفهوم، شعر او را از نقطه‌نظرهای گوناگون همچون درون‌مایه، صورت، آهنگ، زبان، لحن و صور خیال و دیگر عناصر سازندهٔ شعر تحت تأثیر قرار داده و بدان تشخص و ویژگی بخشیده است… 

آقای شفیعی کدکنی می‌فرمایند که شعر بهار اوج ستایشگری وطن است. اگر دو نهنگ بزرگ از شط شعر بهار بتوانیم صید کنیم، یکی وطن است و دیگر آزادی. جلال متینی در ایران‌نامه می‌گوید که هیچ شاعری پس از فردوسی در شعرش چهرهٔ ایران را زیباتر از بهار تصویر نکرده است. بهار قبل از هر چیز شاعر بود و هادی نبوغ او مفهوم وطن…

گردآوردن پژوهش‌های بهار دربارهٔ تاریخ، زبان و فرهنگ و ادبیات این مرز و بوم، سبب شده که ما طیفی گسترده از چهره‌های ایران در زمان‌های گوناگون و دوره‌های گوناگون در شعر بهار بیابیم. یکی از ویژگی‌هایی که ما را به این نتیجه می‌رساند، یعنی تنوع چهره‌های آمده در شعر بهار، تنوع گزاره‌هایی‌ست که بهار برای نام‌بری از وطن یا ایران به کار می‌برد. گاهی وقت‌ها در شعر بهار، وطن به‌صورت باغ شکفته، روضهٔ رضوان، بت دلبند، چشمهٔ صافی، گنج شایگان، گنج کیخسرو، ملک کیومرث، ملک همایون، منزلگه شیران می‌آید و گاه دیگر می‌بینیم که بهار از کشور ایران این‌طور صحبت می‌کند: باغچهٔ خزان‌رسیده، لالهٔ زرد داغ‌دیده، کهنهٔ شش‌صدساله، دهِ ویران، ورطهٔ جان‌سپاری و واژه‌هایی از این دست که نشانگر این است که بهار در آن نمایشگاهی که از وطن در برابر خودش دارد، چهره‌های مختلفی از ایران می‌بیند که باعث می‌شود در شیوهٔ بیانی‌اش و در گزاره‌هایی که استفاده می‌کند، تنوع و طیف گسترده‌ای ایجاد بشود…

ما سه بعد اساسی از ایران در شعر بهار می‌بینیم: یک، ایران معاصرِ بهار با همهٔ گیرودارها و درگیری‌های سیاسی و اجتماعی‌اش؛ کشوری که با شیوهٔ تقریباً نیمه‌فئودالی و اقتصادی ورشکسته و شاید نیمه‌استعماری اداره می‌شود، اما در عین حال سودای دستیابی به دموکراسی و تجدد را هم دارد. دوم، ایران در روزگاران گذشته که دربرگیرندهٔ طیف گسترده‌ای از ادوار تاریخی ایران است که بهار با بهره‌گیری از پژوهش‌های ایران‌شناسان به ساختن این دوره‌های مختلف تاریخی پرداخته. شاید تفاوت بهار با دیگر شاعرانی که به دوره‌های تاریخی پرداخته‌اند، در این باشد که بهار فقط به دوره‌های پرشکوه تاریخ ایران توجه ندارد، بلکه به تمام ادوار تاریخی ایران توجه دارد، حتی دوره‌هایی که ایران دچار افول و به‌هرحال پاره‌ای مسائل بحرانی شده. دوران مغول را همان‌طور بحث می‌کند که عهد ساسانیان را؛ و در پی این است که چه عواملی باعث افول و نزول قدرت‌ها شده‌اند. این از ویژگی‌های تاریخ‌پردازی ایران در شعر بهار است. و بعد، ایران آرمانی؛ ایرانی که باید ساخته بشود؛ ایرانی که بهار برایش آرزو دارد و در بیشتر اشعارش، تمام آن آرمان‌های مشروطه‌طلبان را به‌صورت بعد آرمانی ایران می‌آورد… 

اگر از اولین شعر او، قصیدهٔ «عدل و داد» که در رابطه با صدور فرمان مشروطیت، سال ۱۲۸۵ خورشیدی سروده شده، تا آخرین قصاید او مثل «مجلس چهاردهم» یا «تأسف بر گذشته» که در سال‌های ۱۳۲۴ خورشیدی به‌بعد پرداخته شده، کار او را دنبال کنیم، روایت نزدیک به نیم‌قرن آزادی‌خواهی و تلاش برای برقراری حکومت قانونی را در شعر بهار می‌بینیم. تمام مقاطع مجلس، پاگیری مجلس از دورهٔ ناصرالدین‌شاه، برگزاری تمام آن گردهمایی‌ها، تمام آن مجالس، تمام آن گرایش‌ها برای برقراری قانون، در شعر بهار دیده می‌شود، و وقتی هم که به دورهٔ مشروطه می‌رسد، باز تمام آن مقاطع را می‌بینیم؛ از امضای فرمان مشروطیت گرفته تا به‌توپ‌بستن مجلس به‌وسیلهٔ محمدعلی‌شاه و اعدام آزادی‌خواهانی مثل میرزا جهانگیرخان شیرازی و ملک‌المتکلمین و فتح تهران و تجزیهٔ احزاب، بحران‌هایی که در ابتدای مجلس به وجود آمد. و حتی می‌توانیم بگوییم بهار تاریخ مجلس را ادامه می‌دهد، می‌آید حتی به زمان رضاشاه، رضاخان سردار سپه، مسئلهٔ جمهوری را مطرح می‌کند، بحران‌هایی که در این زمینه به وجود آمد، و حتی خودش اگر توی مجلس نیست – که ما می‌دانیم از مجلس هفتم دیگر نگذاشتند او انتخاب بشود به‌عنوان نماینده – حتی وقتی که خودش نیست، چشم بر مجلس دارد و تمام وقایع و بحران‌های مجلس را در شعرش ضبط می‌کند…

یکی از نکات مهمی که در بررسی شعر بهار در برخورد با مشروطیت و برپایی مجلس باید مورد توجه قرار بگیرد، لحن اوست در روند تاریخ مجلس شورا. در این سرایش پنجاه‌ساله، تعقیب داستان مجلس، بی‌‌تردید ما یکدستی در اشعار بهار نمی‌بینیم. آنچه در آغاز پاگیری مجلس بوده، او را شاعری آرمان‌خواه می‌بینیم، به‌ویژه در دورهٔ خراسان، سرشار از توانمندی و امید، و هرچه می‌گذرد و دشواری‌ها افزون‌تر می‌گردد، به‌هرحال بر افسردگی و سرخوردگی او اضافه می‌شود. مثلاً در کشتار آزادی‌خواهانی مثل ملک‌المتکلمین و جهانگیرخان صوراسرافیل و اعدام ثقةالاسلام و کشتار در آذربایجان، تجزیهٔ حزب دموکرات و پاگیری خشونت در مجلس، تمام این مقاطع را ما در شعر بهار می‌بینیم و با تأسف و تألم و عاطفهٔ خاصی می‌بینیم. از مراحل سرخوردگی بهار، می‌توانیم از دورهٔ رضاخانی و سپس رضاشاهی و به‌ویژه هنگام ممنوعیت بهار از انتخاب در مجلس هفتم است که جریان این دل‌زدگی و سرخوردگی شدت بیشتری می‌گیرد و بر لحن و شیوهٔ بیانی بهار تأثیر درخور توجهی می‌گذارد…

در چهره‌نگاری بهار می‌توانیم از سروده‌های بهار در دست‌اندازی بیگانگان سخن بگوییم؛ آنجا که هشدار می‌دهد؛ در رابطه با تقسیم ایران میان روس و انگلیس بر طبق قرارداد ننگین ۱۹۰۷ می‌گوید: «ای وطن‌خواهان، ایران در خطر است»، «هان ای ایرانیان، ایران مال شماست». می‌توانیم از جنگ و ستیز او با خرافه‌پرستان شاهدها بیاوریم؛ از قصیدهٔ «جهنم» او بگوییم که یک مانیفست اعتراضی کامل بر ضد باورهای خرافی‌ست. می‌توانیم از نقد سینه‌زنی‌ها و قمه‌زنی‌ها و اعمال افراطی این مراسم بگوییم؛ وقتی‌که بهار فریاد می‌آورد: «گویم این قدّاره را بر گردنِ ظالم بزن / لیک شیطان گویدش بر خود بزن‌، من با کی‌ام / گویم این زنجیر بهرِ قیدِ دزدان است و او / هی زند زنجیر را بر خویشتن‌، من با کی‌ام» از احترام او به زنان و آرزوی آزادی و دسترسی این طبقهٔ محروم جامعه، هزاران نمونه از شعر بهار می‌توانیم بیاوریم که به‌هرحال نشان‌دهندهٔ تجدد فکری این شاعر بزرگ بوده. تصنیف‌های او را نیز می‌توانیم بگوییم که به‌هرحال از این نوجویی بسیار الهام گرفته، تحت تأثیر قرار گرفته؛ تصنیف‌های زیبایی مثل «زن باهنر»: «زنی کاو به جهان هنر ندارد / ز حسن بشری خبر ندارد / بناز ای زن باهنر که عالم / گلی از تو شکفته‌تر ندارد / زنانی که به جهل در حجابند / ز آداب و هنر بهره نیابند / چنین زن به جهان ثمر ندارد / فرو خوان کتاب را / برافکن حجاب را / ازبن بیش‌تر به گل / مپوش آفتاب را»…

در مجموع، آنچه که به‌عنوان نتیجه‌گیری می‌توانم بگویم این است که بهار با همهٔ ابعاد شخصیتی خود، چه در مقام شاعر و ادیب، چه از پایگاه روزنامه‌نگار، پژوهشگر و استاد دانشگاه، خدمتی وافر به نهضت مشروطه و آرمان‌های آن نموده است. او اگر در صحنهٔ سیاست چندان کامیاب نبود، اما با فهم و درایت خود پی برد که نبرد او به‌عنوان یک روشنگر آموخته، در جبههٔ دیگری‌ست؛ جبههٔ فرهنگ و دانش و ادبیات… »

پس از آن، دکتر فرزان سجودی پس از سپاسگزاری از دکتر شهین سراج برای ارائهٔ تصویری فراگیر، همه‌جانبه، و در همهٔ ابعاد شخصیت محمدتقی بهار در زمانی کوتاه، طی سخنانش گفت: 

«من به صحبت‌های خانم دکتر چیزی را نمی‌خواهم اضافه بکنم و چیزی ندارم که بگویم، برای اینکه استاد سخن در این مورد ایشان‌اند. فقط نکته‌ای را می‌خواهم بگویم؛ ممکن است برای بعضی از مخاطبان انجمن فرهنگی پرسش، این سؤال پیش بیاید که حالا چرا بهار؟… ما معتقدیم که چنانچه فرهنگ در همهٔ ابعادش – فرهنگ سیاسی، در حوزهٔ ادبیات، در حوزهٔ نثر، در حوزهٔ شعر، در حوزهٔ فعالیت‌های اجتماعی و غیره – دچار گسست نسبت به تاریخش بشود، که معمولاً قدرت‌های حاکم در دوره‌های متفاوت، هم تمایل دارند که این فراموشی تاریخی را ایجاد بکنند و هم تمایل دارند که نسخه‌های متفاوتی از تاریخ را برای نسل‌های بعدی بیان بکنند، چنانچه این گسست اتفاق بیفتد، ما بخشی از توانمندی یا ذخایر فرهنگی‌مان را از دست می‌دهیم. یعنی، اینکه ما امروز باید دربارهٔ بهار حرف بزنیم، اینکه ما باید امروز دربارهٔ میرزاده عشقی، لاهوتی، فرخی یزدی، دربارهٔ انقلاب مشروطه، دربارهٔ ادبیات مشروطه حرف بزنیم، آن‌ها را نقد بکنیم، همین‌طور که دربارهٔ رویدادهای بعدی، دربارهٔ ادبیات بعد از کودتا، دربارهٔ دهه‌های ۴۰، ۵۰ و غیره حرف زدیم، نقد کردیم و خواهیم کرد، این‌ها ضرورت‌های انکارناپذیری برای حفظ پیوستگیِ حیات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و تداوم گفت‌وگوی فعال هستند. ما به‌این دلیل – ما که می‌گویم منظورم انجمن فرهنگی پرسش است – بر این نکته و بر ضرورت این نکتهٔ حفظ قلمرو دانایی و نقد و گفت‌وگو نسبت به تاریخ معاصر به‌خصوص، تأکید می‌کنیم. و بهار جایگاه ویژه‌ای دارد. اینکه ممکن است از منظرهایی، مثلاً فرض بفرمایید بحث سیاست در دورهٔ انقلاب مشروطه یا در دورهٔ پهلوی اول پیش می‌آید، با رویکردهای متفاوتی نسبت به جهان نگاه بکنیم، این اصلاً مانع از اهمیت نیروهای تأثیرگذار در آن دوره‌ها و ضرورت اتفاقاً بازگشایی باب این گفت‌وگوها نمی‌شود. من باز بر نکته‌ای که خانم دکتر گفتند تأکید می‌کنم: مسئلهٔ نثر فارسی و تحولش، صرفاً یک مسئلهٔ ادبی نیست؛ مسئلهٔ تحول نثر فارسی که بهار نقش تعیین‌کننده‌ای درش داشته، یک مسئلهٔ اجتماعی‌ست، یک مسئلهٔ مدنی‌ست، یک مسئلهٔ سیاسی‌ست، در حقیقت به‌این دلیل که نثر فارسی را از وضعیت ابتر، یک نثر فخیم درباری، به وضعیت فعال یک کنش‌گر اجتماعی تبدیل می‌کند. همین اتفاق در تحولاتی که در قالب‌های شعر می‌افتد و کسی نمی‌تواند اهمیت بهار را در این زمینه نادیده بگیرد. ما به‌دنبال اسطوره‌سازی از هیچ‌کس نیستیم و اساساً مفهوم اسطوره را در تقابل با کنش روشن‌فکری می‌دانیم. ما دنبال بازخوانی و فعالیت انتقادی و اهمیت تأثیراتی که متون و آثار آدم‌های مختلف بر حیات فکری و سیاسی-اجتماعی ما داشته‌اند، هستیم. و نکتهٔ پایانی مهمی که برای خود من انگار احیا شد و خیلی برایم جالب بود، این بود که خانم دکتر جایی اشاره کردند از آن شور و هیجانِ دگرگونی‌خواهی، تجددطلبی – می‌گویم حالا گرایش‌های سیاسی مختلف، آن بحث دیگری‌ست – نوعی دموکراسی‌خواهی و عشق به ایجاد جامعهٔ مدرن و چندصدایی در مثلاً – حالا من نمی‌خواهم وارد نقد سیاسی یا غیره و ذلک بشوم – ناسیونالیسم دموکراسی‌خواه و این‌ها، و بعد افول آن و همسویی این مسئله با، به‌اعتقاد من، تهدید در درجهٔ اول و بعد شکست آرمان‌های مشروطه با شکل‌گیری قدرت رضاخانی یا سلسلهٔ پهلوی. در واقع شما می‌بینید که یک آرمان‌گرای مشروطه‌خواه چطور بعد دائماً مورد تهدید، زندان، بازدارندگی و غیره قرار می‌گیرد. و این بهار نیست که دارد این بازدارندگی‌ها، تهدیدها و زندان‌ها را تحمل می‌کند؛ این آرمان‌های مشروطه‌خواهی به‌عنوان بخشی از تحولات سیاسی ایران معاصر است که توسط سلسلهٔ پهلوی، به‌خصوص رضاخان – و به‌قول خانم دکتر که خوب با این دو کلمه، دو دوره را متمایز کردند: دورهٔ رضاخانی و دورهٔ رضاشاهی – این بازگشت استبداد و تبدیل‌کردن مشروطه به یک نمایش درباری‌خاسته است. و بهار، ضمن اینکه حتماً توانمندی این را داشته که با سوءاستفاده از موقعیت خودش، خودش را همسو بکند با آن قدرت، ولی عملاً، حتی دورهٔ وزارتش هم که در دههٔ ۲۰ بوده – که داستان تاریخ معاصر ایران در دههٔ ۲۰ داستان دیگری‌ست – ولی حتی دورهٔ وزارتش هم چند ماه بیشتر طول نمی‌کشد. اهمیت گفت‌وگوی فعال با تاریخ معاصر موجب می‌شود که ما به این مباحث بپردازیم. امیدواریم بتوانیم به دیگر شاعران و نویسندگان و انقلابیون و آزادی‌خواهان برجستهٔ آن دوره، مثل تیپ شعر کارگری، مثل یزدی و لاهوتی و همین‌طور دیگران هم فرصت‌هایی باشد که بپردازیم.»

ادامهٔ نشست به پرسش و پاسخ گذشت که متأسفانه همان‌طور که اشاره شد، به‌دلیل کمبود فضا امکان پوشش آن را نداشتیم.

ارسال دیدگاه