نوشتهٔ۱ دکتر فرشید ساداتشریفی۲ – کیچنر
ماریو بارگاس یوسا، نویسندهایست که ادبیات آمریکای لاتین را از محدودههای بومی و سیاسی فراتر برد و آن را در جهانیترین سطوح مطرح کرد. در روزهایی که فقدان او را حس میکنیم، بیش از هر چیز باید به صداقت ادبی و پافشاری او بر نوشتن پرداخت؛ نه صرفاً بهمثابهٔ یک حرفه، بلکه بهمثابهٔ یک زیستجهان.
در مصاحبهای بلند با The Paris Review، یوسا از راز نوشتن، تنهاییهای خلاق، و تأثیرات متقابل سیاست و ادبیات سخن میگوید. مصاحبهای که حالا بهواسطهٔ درگذشت او، خوانشی دوباره و پرتأمل میطلبد.
از همان آغاز، لحن یوسا صادقانه است، بدون زرقوبرق روشنفکرانه، با پذیرش رنجی که در پس خلاقیت نهفته است. وقتی دربارهٔ نوشتن از او میپرسند، پاسخ میدهد:
«مینویسم، چون شاد نیستم. مینویسم، چون راهی است برای جنگیدن با اندوه.»
اینجا نوشتن نهتنها وظیفهای هنری، بلکه یک ابزار بقاست. برای یوسا، ادبیات پاسخی به واقعیت است؛ پاسخی بیوقفه، بیرحم، و پر از شور که نمیتوان آن را به تعویق انداخت.

نظم روزانه، منش ادبی
از نویسندهای با این حجم آثار و تنوع ژانر، پرسیدن دربارهٔ سبْک کار طبیعی است. یوسا دربارهٔ شیوهٔ نگارشش میگوید:
«برنامهٔ کاری بسیار سفت و سختی دارم. هر روز صبح تا دو بعدازظهر در دفترم میمانم. این ساعتها برای من مقدساند… حتی اگر هیچ ایدهٔ جدیدی برای نوشتن نداشته باشم، میتوانم زمان را صرف تصحیح و بازبینی و یادداشتبرداری و مانند آن کنم.»
در جهانی که لحظاتِ الهام گاه تبدیل به افسانه شدهاند، یوسا بر انضباط و استمرار تأکید دارد؛ الگویی برای نویسندگان جوانی که در پی بارقهای جادوییاند.
ادبیات، میدان نبردِ خِرَد و خیال
یوسا خود را نویسندهای قرن نوزدهمی مینامد. شیفتهٔ فلوبر، فاکنر، تولستوی و داستایفسکی است. و تکنیک را نه وسیلهٔ تجملی، که ابزاری برای حذف فاصله میان خواننده و متن میداند:
«تکنیک یک رمان اساساً وجود دارد تا در کاهش و اگر ممکن باشد، پایاندادن به فاصله میان داستان و خواننده مؤثر افتد.»
اما از سنت فاصله نمیگیرد؛ او رمان را همچون ساحت تجربه میبیند: ماجراجویی، بازآفرینی، و تعلیق. یک رمان خوب، از نظر یوسا، باید بتواند توان نقادانهٔ خواننده را از میان ببرد؛ او را در لحظه رها سازد.
ادبیات، بالاتر از سیاست
یوسا، در بخشی از زندگیاش وارد سیاست شد؛ تجربهای مناقشهبرانگیز که به شکست در انتخابات ریاستجمهوری پرو انجامید. اما نگاه او به سیاست، همچنان با تردید همراه بود:
«ادبیات از سیاست بسیار مهمتر است. نویسندهها تنها بهاین معنا باید درگیر سیاست شوند که با دسیسههای خطرناک آن مقابله کنند و آنها را سر جایشان بنشانند.»
از نظر او، نویسنده باید در سیاست نظر بدهد، اما هرگز نباید قلمش قربانی ایدئولوژی شود. ادبیات، از نگاه یوسا، در مسیر جاودانگی گام برمیدارد، سیاست اما زودگذر است.
فاصله، خلاقیت میآفریند
یوسا که سالها در اروپا زندگی کرد، دربارهٔ تأثیر «فاصله» بر تخیل ادبیاش میگوید:
«جلای وطن بسیار سودمند بوده است… فاصله سودمند بوده است؛ زیرا به اهمیت بسیار نوستالژی برای نویسنده اعتقاد دارم.»
او ادبیات را بازآفرینی واقعیت میدانست، نه تقلید آن. برای همین، نزدیکبودن به موضوع، برایش محدودیت بود. دوری، زمینهای فراهم میکرد برای خلق جهانهایی بدیع و چندلایه.
رنج، زیربنای رمان
در توصیف مرحلهٔ نخست نوشتن، یوسا صادقانه میگوید:
«نسخهٔ اول در حالت دلشورهٔ واقعی نوشته میشود… آشوبی تمامعیار است اما رمان همانجاست… فقط برای من معنی دارد.»
و این دقیقاً تصویری است از کار خلاق؛ لحظاتی که خالق خود نیز نمیداند آیا آفریدهاش جان خواهد گرفت یا نه. اما درعینحال، یوسا میداند که با عبور از این مرحله، زیباترین بخش کار آغاز میشود؛ بازنویسی، پالایش، و جاندادن به واژهها.
خاطره، مصالح خیال
از او میپرسند آیا شخصیتهایش را با دقت میسازد؟ پاسخ میدهد:
«باوجود تمام یادداشتهایی که میتوانید برای رمان بردارید، فکر میکنم نهایتاً آنچه به حساب میآید، همان است که حافظه برمیگزیند.»
در دنیای دیجیتال امروز، شاید این جمله طنین خاصی داشته باشد؛ آنچه در حافظه میماند، همان است که باید در رمان بماند.
ادبیات بهمثابهٔ زندگی
یوسا در پایان این مصاحبهٔ بلند، صادقانهترین و عمیقترین جملهاش را میگوید:
«مینویسم، چون راهی است برای جنگیدن با اندوه… اگر نمینوشتم، مغزم را بیسرسوزنی تردید با گلوله متلاشی میکردم.»
در جهانی که نویسندگی گاه به رقابتی حرفهای یا نمایشگاهی از موفقیت تبدیل شده، یوسا از نوشتن چون نیاز حرف میزند؛ از ادبیات چون زیستن.
در فقدان او، آنچه میماند نه فقط رمانهایی جاودانه چون خانهٔ سبز، گفتوگو در کاتدرال یا جنگ آخرالزمان، بلکه مشقِ وفاداری به ادبیات است؛ و این صدا: صدایی آرام، اندوهگین، پیوسته، که مینویسد تا هنوز بتواند زندگی کند.
حتماً! در ادامه پاراگراف پایانی مقاله را بهروزرسانی کردهام تا هم دعوتی شایسته به خوانش آثار یوسا باشد و هم اطلاعات دقیق و تازهای را دربارهٔ آثار ترجمهشدهٔ او به فارسی در برگیرد:
در روزگاری که بازار کتاب را حجم انبوهی از آثار زودگذر پر کرده، بازگشت به آثار ماریو بارگاس یوسا نهفقط لذت ادبی، که تمرینی برای زیستن عمیقتر است. یوسا با نثری دقیق، ساختاری منسجم، و نگاهی انسانی به زندگی، سیاست، و تاریخ، جهانی متفاوت را خلق میکرد و خواننده را به آن میکشاند. او بیش از ۳۰ رمان و نمایشنامه نوشت که میتوان به گفتوگو در کاتدرال (۱۹۶۹)، خانهٔ سبز (۱۹۶۶)، عصر قهرمان (۱۹۶۳) و سرانجام جنگ آخرالزمان (۱۹۸۱) اشاره کرد. نویسندهای که با انتشار عصر قهرمان به شهرت جهانی رسید و در آن، با صداقتی بیرحمانه تجربیات خود را در آکادمی نظامی لئونسیو پرادو روایت کرد؛ اثری که در پرو جنجالآفرین شد و هزار نسخه از آن را افسران همان آکادمی در ملأعام به آتش کشیدند.
بسیاری از آثار این نویسنده به زبانهای مختلف، ازجمله فارسی، ترجمه شدهاند. برای خوانندگان فارسیزبان، آثاری چون:
- سردستهها
- سالهای سگی
- گفتوگو در کاتدرال
- جنگ آخرالزمان
- زندگی واقعی الخاندرو مایتا
- در ستایش نامادری
- مرگ در آند
- قصهگو
- سور بز
- یادداشتهای عراق
- راه بهشت
- رؤیای سلت
- چرا ادبیات؟
- دوشیزهخانم تاکنا
- چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟
- دختری از پرو
- نامههایی به یک نویسنده جوان
- موجآفرینی
- عیش مدام: گوستاو فلوبر و مادام بوواری
- واقعیت نویسنده
- قهرمان عصر ما
- نمایشنامههای پای رودخانه تمز و هزار شب و یک شب
- روزگار سخت
- و سکوتم تقدیم به شما
در دسترساند.
مطالعهٔ آثار یوسا، سفری است میان نوستالژی و نقد، میان سیاست و شعر، میان خشونت و مهربانی. بیایید بار دیگر به این نویسندهٔ بزرگ گوش بسپاریم؛ کسی که نوشتن را راهی برای جنگ با اندوه میدانست و زیستن را در نوشتن میجست.
۱شریفپور، ش.، و سادات شریفی، ف. (مترجمان)؛ ۱۳۹۳. رؤیاهای بیداری: گفتوگوهای پاریس ریویو با نویسندگان برجستهٔ جهان. تهران: انتشارات پارسیک.
۲مترجم و استاد ادبیات کاربردی، گروه علمیآموزشی سَماک؛ کیچنر، انتاریو