شاید تلنگری باشد

الف. صدرا – ونکوور

در برنامهٔ کامبیز حسینی امید شمس گفت: «حکومت جمهوری اسلامی یک رژیم ضدِبشری است. چرا که از مشخصات آن داشتن ایدئولوژی مبتنی بر نابودی، مرگ، تقدیس کشتن و کشته‌شدن، و تکریم و شکوه جنگ است.»

نگاهی به کلیت نظام 

حکومت، هوادارانش را خودی و پیروان راه حق، و منتقدان و مخالفانش را پیروان راه باطل، غیرخودی و دشمن می‌داند. مسلماً در این فضای تعریف‌شده، حقوق شهروندی، ملی‌گرایی و وطن‌پرستی را در تقابل یا رقابت با خود می‌بیند و آن‌ها را مذموم و مطرود می‌نامد و محکوم می‌کند. آن‌ها جان و مال و سرمایه‌های ملی و طبیعی را حق خود می‌دانند و‌ غنایمشان را صرف خودی‌ها، اهداف سیاسی، بسط و گسترش نفوذ خود، ارتقای ایدئولوژی و صدور انقلابشان می‌کنند. طبعاً اشاعهٔ موسیقی، فرهنگ، زبان، رقص، تمدن و هنر و ادبیات ایرانی که در تقابل با صدور انقلاب است، در انزوا و زیر تیغ سانسور می‌رود مگر آنکه در راستای حفظ ارزش‌های مقدس نظام باشد. برای همین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و گروه‌های نیابتی وابسته به آن، صرفاً حافظ و پاسدار این نظام، و عاری از اسم ایران است چرا که رژیم، تفکر خلافت اسلامی را در مخیلهٔ خود می‌پروراند و ایران و مردمانش، تنها وسیله‌ای برای نیل به این مقصودند. هدف نهایی، بسط اسلام از نوع جمهوری اسلامی در جهان است و مردم شهیدپرور باید آن‌قدر بجنگند و کشته بشوند تا کل فتنه در عالم رفع شود.

حکمت‌های وارونه و ابزارهای شستشوی مغزی

این سیستم سیاسی که ظاهر و پوستهٔ مذهب شیعه را به تن دارد، با استفاده از شعائر و مناسک و آئین‌های مذهبی، اعتقادات و وعده‌های دینی، نقشهٔ راه و شرح وظایف هواداران خود را مشخص کرده است. اولین قدم مکتب‌های افراطی برای شستشوی مغزی، جدال عقل و شرع و ازکارانداختن قطب‌‌نمای تشخیص خیر از شر، قدرت تفکر و وجدان فطری بشری است. سفسطه‌شان این است که عقل بر اساس دانسته‌ها، تصمیم می‌گیرد و خطاپذیر است و چون اشتباه می‌کند، نمی‌توان تصمیم‌های مهم زندگی را به آن سپرد. ما نیاز به حقیقت محض و عاقل کل داریم که ما را هدایت کند و کتاب‌های آسمانی و احادیث معصومان فصل‌الخطاب این جدال است و تنها راه سعادت و رستگاری باورداشتن و عمل‌کردن به آن دستورات است.

دنیا محل گذر است و پس از مرگ، زندگی واقعی و جاودان شروع می‌شود. این باور صرف‌نظر از درستی یا نادرستی آن می‌تواند زندگی آرام و خوشی را برای پیروانش به ارمغان بیاورد و تمرینی برای ساختن بهشتی روی زمین برای خود و دیگران باشد، از آزمایشات الهی با تلاش و تمرین نیکی و درستکاری سربلند بیرون آید و در پایان زندگی لحظات آرام و سرخوشی را تجربه کند. در نهایت آنچه را که در زمان زیستش کاشته، درو کند. حال آنکه سیستم سیاسی مذهبی موجود، زندگی را در برابر آخرت بی‌اهمیت جلوه می‌دهد و تنها راه رسیدن به سعادت ابدی را در جنگ برای خدا و نابودی دشمنان خدا تبلیغ می‌کند و گوهرِ بودن و بهره‌مندی از لذت‌های دنیوی و مادی را با وعده‌های جاودانگی و بهشت برین معاوضه می‌کند.

فتواها، واجبات و محرمات دینی و به‌پاداشتن مناسک دینی، ساختار پاداش و مجازات و برای خط‌دهی، تمرین و تربیت مسلمانان است تا در مسیر زندگی در راه ثواب و صلاح باشند و به گناه و پلیدی آلوده نشوند. حال آنکه حکومت با ترویج مراسم عزاداری و روضه‌خوانی به خط‌دهی فکری و تهییج احساسات عزاداران می‌پردازد و با فتواهای غیرانسانی حکومتی و به مصلحت نظام دانستنِ آن احکام، پیروانش را تبدیل به مقلدان بی‌چون‌وچرای خود می‌کند. 

بحث شفاعت اهل بیت یکی دیگر از موضوعات اسلام شیعی است و بر اساس احادیث نبوی، محبان اهل بیت با شفاعت رسول خدا به بهشت می‌روند. از امت رسول خدا، مؤمنان و صالحان که ارادت به اهل بیت دارند و همچنان خود را در روز قیامت بی‌آبرو و بی‌توشه و خجل می‌بینند، صاحب آبرو آن‌ها را به‌خاطر علاقه و دوستی به اهل بیت شفاعتشان را در پیشگاه باری‌تعالی می‌کند. حال آنکه رژیم موضوع شفاعت را تبدیل به ابزار مهمی برای تطهیرسازی و خون‌شویی از نیروهای ارزشی خود کرده است و در مراسم اعیاد و عزای اهل بیت به کرّات از آن استفاده می‌کند. بازسازی‌های مجلل مقبره‌های اهل بیت چه داخل و چه خارج از کشور، خیرات هنگفت و بی‌حساب برای برپایی مراسم عاشورا و حضور قاضی مرتضوی در مراسم اربعین حسینی نمونه‌هایی از جایگزینی شفاعت در برابر انجام عمل صالح و داشتن زندگی سالم و حلال است.

یکی از تفاوت‌های بارز یک فرد مذهبی با فرد غیرمذهبی در پرهیزکاری، زهد و تقوای الهی و جهاد نفس برای تزکیهٔ نفس و اخلاص است. یک سالک نگاهش به زندگی نگاهی از روی بی‌نیازی و توشه‌اندوختن برای آخرت است و اهداف و آرزوهای او در تقرب به الوهیت و پاکی و خلوص است. هدف او آرامش قلب و خشنودی پروردگار و تلاش در جهت بهبود اوضاع و خشنودی دیگران است. برای همین او همیشه در مراقبه است. مراقب است که از یاد خدا و هدفش غافل نشود، درگیر و غرق دنیای مادی نشود و از وسوسه‌های کسب مال و قدرت و لذت‌های زائد پرهیز کند. از دیگر کاربردهای ابزاری حکومت‌های افراطی جمهوری اسلامی و طالبانی، مبارزه و مخالفت با نیازهای طبیعی و غریزی انسان است. غریزهٔ جنسی و مسائل مربوط به آن یکی از اصلی‌ترین آن‌هاست که در توضیح‌المسائل‌ها و کتب دینی مبسوط و با تمام جزئیات به آن پرداخته‌اند. دوری از جنس مخالف یا همان زنان، صبر بر معصیت و شهوت یا همان تمایلات جنسی، مرزگذاری محرم و نامحرم، جداسازی زنان و مردان، حجاب یا همان پوشاندن زنان، روش‌ها و دستورالعمل‌هایی برای کنترل نفس امارهٔ پیروانش است. از نگاه جنسیت‌زدهٔ حکومت، زن ابزاری برای آرامش مرد است که باید حضوری محدود و نامحسوس در جامعه داشته باشد. رقص، آواز و زیبایی زن، اسب سرکش و رام‌نشدنی شهوتشان را رم می‌دهد و به معصیت می‌افتند. حکومت با درست‌کردن دشمن فرضی، توده را در جنگ همیشگی با غرایز نفسانی خودش و محیط اطرافش قرار می‌دهد و او را با طبیعت وارد نبرد همیشه باخت قرار می‌دهد که این جهاد در نهایت باعث فروپاشی درونی خود حکومت هم می‌شود. سیستم سیاسی مذهبی با سرکوب نیمی از مردم و برتری و امتیازِ جنسیتی دادن به نیمهٔ دیگر، بر جامعه حکومت می‌کند، درحالی‌که جنبش «زن، زندگی آزادیِ» جامعه، در حال رهاکردن خود از این بردگی و فروپاشاندن رژیمی است که اقتدارش را منوط به اسارت و تحمیق عامه پایه‌گذاری کرده است.

خروجی فرقه‌های سیاسی دینی-افراطی

حکومت‌های ادیان افراطی اعم از طالبان و رژیم جمهوری اسلامی و صهیونیسم، یک خروجی مذهبی مشترک دارند و آن حس برتری و برگزیده‌بودن است. این رویه دستمایهٔ هر گروه مذهبی سیاسی‌ای است که حاصل این طرز تفکر، مرزبندی و تبعیض مذهبی، نژادی و منازعات دینی بین شیعه و سنی و کلیمی و بهایی و وهابی و دیگر فرقه‌هاست که هم‌اکنون شاهد کشتار و جنایت‌های غیرقابل‌تصورش هستیم. لذا اسلام طالبانیِ ریش و روبنده، و اسلام جمهوری اسلامیِ روسری یا توسری، همه و همه نشانه‌هایی از واپس‌گرایی و انحراف و استفادهٔ اشتباه و ابزاری از دین است. چرا که آن‌ها صرفاً تصور و باور خود را واقعیت می‌دانند.

آهو و کیانوش و ما

در این میان، در زیر این یوغ بردگی، آزادزنی، الماسی می‌شود؛ گوهری به‌اسم آهو؛ آهوی ایران. دستگاه تخریب کشور و ملت ایران، او را زیر فشار گذاشته و در انتظار سرخم‌کردن و خردشدن و خاک‌شدنش بود تا او را به مرحلهٔ صفر پوچی و بی‌هویتی برساند. او را مطیع و بردهٔ خود کند. در این شرایط محکوم به زندگی دستوری بی‌معنی، او که مجنون زندگی و آزادی‌ست، کمر راست می‌کند و زیر میز بازی نابرابر می‌زند. لباس رزم به تن می‌کند، رویین‌تن می‌شود و به عرصهٔ نبرد می‌رود و در مقابل زشتی و تباهی و دروغ و ریا، با لباس رهایی و نور و زنانگی به نبرد اهریمن می‌رود. وجودش خشم می‌شود، سکوتش تجسم فریاد می‌شود، آتش زیر خاکستری که سال‌ها اسیر خدعهٔ اهریمنی است، افروخته می‌شود. 

در این میان، در زیر این یوغ بردگی، آزادمردی، فدا می‌شود؛ عاشقی به‌اسم کیانوش؛ کیانوش ایران. ماشین تخریب میهن و مردم، او را سال‌ها زیر فشار گذاشت و در انتظار سرخم‌کردن و تسلیم‌شدن و ازبین‌رفتنش بود تا او را به مرحلهٔ بی‌هویتی و گسستگی از ایران و مردمش برساند. آن‌قدر روحش را کاردآجین کرد، آن‌قدر به او زخم زد تا در نهایت از رمق افتاد. در این شرایط محکوم به زندگی دستوری پوچ، او که مجنون ایران بود، او که سال‌ها شاهد زخم‌های باز روح و رفتن جان از بدنش بود، در آخرین لحظاتش مسیح‌وار با خونش روی خاک ایرانش نوشت: ما برای زندگی، جان داده و می‌دهیم. پاینده ایران. کیانوش آرزوهایش را نور کرد و برایمان به جا گذاشت تا ما عهده‌دار و نگه‌دار و پرستارش باشیم. کیانوش آرزو کرد: «آرزومندم روزی ایرانیان بیدار و بر بردگی چیره شوند.»

شاید تلنگری باشد #ایران #کیانوش_سنجری #آهو_دریایی

آن‌ها در خط اول میدان نبرد ایستادند تا سره را از ناسره سوا کنند، بیدار را از خفته و به‌خواب‌زدگان، زنده را از مردگان متحرک و آزادگان را از بردگان تمییز دهند. ستاره‌ای شدند تا راه رهایی از این یوغ بردگی را برای بیداری زنان و مردان ایرانی به آن‌ها نشان دهند؛ که دیگر بس است و زمان اسیری و حکومت ظلم و دروغ نکبتتان به پایان رسیده است. بدن آهو بدن من و توست، که لباس رزم، شرافت، رهایی، آزادگی، نور و پاکی به تن دارد. کیانوش مشعل امید به زندگی انسانی، و عشق به میهن، و آزادگی، و همبستگی را زنده نگهداشت و به دست ما سپرد.

از بدو تأسیس جمهوری اسلامی، فعالان اجتماعی و سیاسی، نویسندگان، هنرمندان، دانشجویان، کارگران و معلمان تلاش در بیداری ملت داشته‌اند و با جانفشانی‌هایشان چراغ آزاداندیشی و آزادمنشی را زنده نگه داشته‌اند. اکنون زنان و مردان آزاده و بیدار میهن، سردمداران این جنبش زن، زندگی، آزادی با دستانی خالی در برابر ارابهٔ شکنجه و کشتار رژیم ایستاده‌اند و در این مسیر، زندگی و جان خود را نثار میهن کرده‌اند تا در فردا روزی ایران شاهد ازدست‌رفتن عزیزانمان نباشیم. 

کیانوش، چراغی است که از چاه تاریک و ظلمات جمهوری اسلامی تلألو می‌کند و نوید رهایی را بر دل رهروان شرافت و آزادگی و رهایی می‌تاباند. آهو آن بارقهٔ امیدی است که از ترک‌های دیوار جهل و تحجر و استبداد دینی این رژیم ضدِبشری سوسو می‌زند.

از دهه‌ها پیش به یاد می‌آورم زنی برهنه را که در خیابانی شلوغ در میان ماشین‌ها راه می‌رفت و فحش‌های رکیک شایسته و بایسته‌ای نثار رهبر کبیر و معظم می‌نمود. از میان مردم عده‌ای سعی در ندیدن و نشنیدن و حفظ سنگینی و وقار خود داشتند. عده‌ای که معرکه‌ای زنده و ناب را شاهد بودند، خندان و با هیجان مشغول ثبت وقایع بودند. اعتراف می‌کنم در آن زمان هیچ درد مشترکی را حس نکردم. انگار در دو دنیای متفاوت زندگی می‌کردیم. درک و حسی از او و شرایطی را که در آن به سر می‌برد، نداشتم. صریح بگویم، او در آتش بود، شعله از سرش زبانه می‌کشید و من او را شبیه آهنی مذاب می‌دیدم که حسی از گداختگی خودش ندارد. تصورم این بود که یا مجنون است یا به جنون رسیده و چرایی و چگونگی آن برایم حائز اهمیت نبود. فرضم این بود که مقصر خودش یا خانواده‌اش است که او را به این نقطه رسانده، چرا که در هر شرایطی باید صبور بود و توکل کرد و ایمان داشت. خود آهو هم یک ساعت قبل از ورود به حصار دانشگاه باورش نمی‌شد که یک‌شبه چه‌بسا کمتر از یک‌شب، موجی ایجاد کند که نه‌تنها در دانشگاه و شهر و کشور، بلکه جهان را متوجه خود کند و به نماد نوید آزادگی و رهایی از بردگی تبدیل شود. اکنون نه‌تنها من، بلکه دنیا دردش و خشمش را حس می‌کند و دنیا او را از خود و خانوادهٔ خود می‌داند. از صدها طرح‌های کشیده‌شده، از ایران، اسرائیل، ترکیه، ایتالیا، فرانسه، هند، یونان، آذربایجان و چین، اثر مانا نیستانی، نمای گویا از گذشته، حال و آیندهٔ ایران و مردمانش است. در این تصویر، دیواری است ساخته‌شده از زنان و مردان زشتِ پلیدرو، مزدوران و منفعت‌طلبان که در پشت آن دیوار انسان‌هایی اسیر و گرفتار دست یاری به بیرون دراز کرده‌اند. در میان این سلول‌های انفرادی، دختری معصوم و زیبا از این سد ترس عبور کرده و حصار استبداد دینی را شکسته است.

طرح از مانا نیستانی، برگرفته از سایت ایران وایر
طرح از مانا نیستانی، برگرفته از سایت ایران وایر

البته قصدم قهرمان‌سازی نیست، چرا که آهو هم مثل من و تو یک‌روزی داشت مثل بقیه به زندگی نسبتاً عادی خود ادامه می‌داد که نوبت به او رسید. مثل حامد که او هم داشت زندگی خودش را می‌کرد که نوبت به او رسید. بی‌تفاوت‌بودن یعنی درصف‌بودن تا نوبت به من و شما خوانندهٔ عزیز و گرامی برسد. اگر بی‌تفاوت نبودیم، شاید کشورمان شکل دیگری داشت، شاید کشورهای همسایه و خاورمیانه در جایگاه جهانیِ متفاوتی بودند و زندگی ما هم نوع دیگری بود، و کیانوش هم زنده بود و…

آرزو خاوری، مهمان و همسایه و هم‌زبان و هم‌فرهنگ ما هم قربانی سیستم منحوس افراطی شد. فردای آن‌روز نوشته شد: ما فقط دادخواه آرزو نیستیم، ما دادخواه آرزوهای آرزوهاییم! نمایش حکومت دیگر به پایان خود نزدیک شده است. در این پردهٔ آخر، جوانان آگاه این مرز و بوم نقاب اجباری حکومت را از سر برداشته‌اند و طبق متن نمایشنامه حرف نمی‌زنند و بازی نمی‌کنند. بازی تمام شده است.

پس کِی پیروز می‌شویم؟

در این قمار زندگی، آن‌هایی که خود را فدای شرافت و آزادگی خود می‌کنند، سکوت من و تو به‌منزلهٔ حفظ و پاسداری‌نکردن از جامعه‌ای است که به آن تعلق داریم. به امید پخش بذر محبت و همدلی، که اگر پاسدار و غم‌خوار وطن و ملت خود نباشیم، از این فلاکت کسی به‌تنهایی بیرون نخواهد آمد. 

به‌امید روزی که با نقطه‌باران‌کردن سایت معظم، زندانی نقطه را از یاد نبریم.

به‌امید روزی که غیرت مردانه و معرفت در روح خستهٔ مردان بدمد و تماشاچیان و بازیکنان، شریک جرم این تبعیض نژادی نهادینه‌شده نباشند و استادیوم‌های جنسیت‌زده خالی از بازی و تماشاچی بماند.

به‌امید روزی که برای رهایی اسیرانمان بکوشیم تا فردا این کابوس تمام شود، تا فردا نوبت من و تو نشود.

به‌امید روزی که هر ایرانی سهم و دین خودش را از این فشار جنایت رژیم متقبل شود و سنگینی‌اش را به دوش بگیرد تا فرزندانمان مجبور به دادن چنین هزینه‌های سنگین و جبران‌ناپذیری نباشند.

به‌امید روزی که گروه‌های مخالف به‌دنبال اهداف شخصی و گروهی و حزبی-آرمانی خود نباشند و بتوانند فارغ از هر قوم و عقیده‌ای به یک هدف مشترک برسند و نظر اکثریت را بپذیرند و جمهوری اسلامیِ رقیقِ درونشان را از وجودشان بزدایند که هدف، چیزی جز انسان‌دوستی و پاسداری از فرهنگ و مردم و میهن و رهایی میهن و مردم از این ظلمت و جهنم دست‌‌ساز رژیم نیست. چرا که جامعهٔ ایرانی لایق مدیرانی خبره و پاک و دلسوز است، افرادی که برای رشد و نگهداری و ارتقاء و شکوه فرهنگ و میهن، و رفاه و آرامش مردم دغدغه دارند. 

به‌امید آن‌روز!

ارسال دیدگاه