هنرمندکُشی در این مرز و بوم تاریخی کهن دارد

نویسنده‌ای از ایران با امضاء محفوظ

قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روح‌بخش جهان است نام آزادی

به پیش اهل جهان محترم بُوَد آن‌کس که داشت از دل و جان، احترام آزادی

چگونه پای گذاری به صِرف دعوت شیخ به مسلکی که ندارد مرام آزادی

هزار بار بُوَد بهْ ز صبح استبداد برای دستهٔ پابسته شام آزادی

به روزگار، قیامت به پا شود آن روز کنند رنجبران چون قیام آزادی

اگر خدای به من فرصتی دهد یک روز کِشم ز مرتجعین انتقام آزادی

ز بند بندگی خواجه کی شوی آزاد چو «فرخی» نشوی گر غلام آزادی

~ فرخی یزدی

چند شاعر، چند هنرمند، چند انسان در طول تاریخ به‌جرم تفکر، به‌جرم عقیده‌ای خلاف حاکمیت شبانه کشته و دفن شدند و امروز هیچ نشانی از گورشان نیست. خون‌های پاکشان خاک وطن را رنگین کرده و جوانه می‌زند. سال‌ها گذشته و آزادی‌خواهی در ایران درختی تناور شده است. تاریخ تکرار می‌شود و دیکتاتورها نیز. همواره انسان‌های آزاده مقابل استبداد ایستاده‌اند و برای این ایستادگی بهای سنگینی چون جانشان پرداخته‌اند. آن‌ها بخشی از روح مبارزه در طول تاریخ جهان‌اند که به نسل‌های پس از خود می‌اندیشند. 

هنرمندکُشی در این مرز و بوم تاریخی کهن دارد. از میرزادهٔ عشقی تا فرخی یزدی که لب‌هایش را دوختند و به زندان افکندند و در نهایت کشتند. از پوینده و مختاری و فرخزاد تا داریوش مهرجویی و کیومرث پوراحمد و حالا دوباره خبر کشته‌شدن یک فیلمساز زن به‌دست اوباش جمهوری اسلامی. خبر مرگ بهاره للهی، فیلمساز و نویسنده‌ای جوان، در بیدادگاه جمهوری اسلامی. 

بهاره للهی در اسفند ۱۴۰۲ به‌دست نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بازداشت، در اواخر همان ماه مفقود و ۱۴ فروردین ۱۴۰۳ به‌عنوان «مجهول‌الهویه» در بهشت سکینه دفن شد؛ تاریخی که بر روی سامانهٔ بهشت سکینه شهرداری کرج ذکر شده است. بنا بر گزارش‌ها، این تاریخ دو تا چهار هفته پس از مفقودشدن اوست. بهاره حضور بسیار فعالی در جنبش «زن، زندگی، آزادی» داشت و در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ هم به‌مدت ده روز بازداشت شده بود. او را در زندان کُشتند و مخفیانه در آرامستان بهشت سکینه کرج دفن کردند. طبق معمولِ تمام جنایت‌های پیشینشان هم اعلام کردند که او «خودکشی» کرده است. برای وقاحت و جنایتشان حدی نیست. نیکا، سارینا و بسیاری دیگر از جان‌های عزیزی را هم که در این جنبش به‌دست مأموران حکومت به قتل رسیدند، به خودکشی نسبت دادند و حالا نوبت به بهاره رسیده است. غافل‌اند که مردم دیگر فریب دروغ و دغل‌های این حضرات جنایتکار را نخواهند خورد.

تلفن همراه بهاره از تاریخ ۲۰ بهمن ماه ۱۴۰۲ خاموش شد و پیگیری‌های خانواده‌اش برای یافتن او تا مدت‌ها به جایی نرسید. خانواده للهی تا سه ماه پس از بازداشت و ناپدیدسازی اجباری دخترشان از سرنوشت او بی‌اطلاع بودند و مراجعات آن‌ها به نهادهای مختلف دولتی و امنیتی برای کسب اطلاعی از وضعیت این هنرمند بی‌نتیجه مانده بود. یک منبع نزدیک به خانواده للهی گزارش داد این خانواده ناچار شده‌اند برای دریافت مکان دفن و مشخصات مزار فرزندشان ۱۵ میلیون تومان به عوامل نزدیک به دستگاه امنیتی پرداخت کنند. به‌راستی که هیچ حکومتی در طول تاریخ تا بدین حد ننگین نبوده و جنایتکارانه عمل نکرده است. به خانوادهٔ بهاره فکر می‌کنم که چه رنجی را دارند تحمل می‌کنند. مگر این داغ سردشدنی است؟ جگر‌گوشه‌ات را ببرند و بکشند. مخفیانه به عنوان فردی مجهول دفن کنند. برای نشان‌دادن سنگ مزارش هم پانزده میلیون تومان پول بگیرند…

بهاره للهی، فارغ‌التحصیل دانشگاه سوره با مدرک کارشناسی کارگردانی سینما و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشگاه تربیت‌مدرس بود. این هنرمند فیلمساز سابقهٔ عضویت در آکادمی داوری فیلم کوتاه جشن خانهٔ سینما و جشنوارهٔ سینمای جوان را در کارنامهٔ خود داشت و در سال‌های اخیر مدرس انجمن سینمای جوانان ایران و هم‌زمان مدرس هنرستان سینمایی سوره بود. زنی زیبا، هنرمند و آزاده که حاضر نشد در برابر ظلم سکوت کند و در جنبش «زن، زندگی، آزادی» همواره در کنار زنان دیگر به استبداد اعتراض کرد.

او یکی از کارگردانان مجموعهٔ «عصرآباد» به‌تهیه‌کنندگی محمدرضا اصلانی در سال ۸۸ بود. 

نخبه‌کشی کار این مستبدان دینی است که نخبگان، هنرمندان و هر انسانی را که با دیدگاه متحجرانهٔ آن‌ها مخالف باشد، زیر چکمه‌های استبداد اسلامی‌شان له می‌کنند. مستبدان دینی با توسل به دین، به سرکوب آزادی‌ها پرداخته و حقوق انسانی افراد را نادیده می‌گیرند. این پدیده در طول تاریخ به اشکال مختلف تجلی یافته و در دنیای معاصر نیز ادامه دارد و بی‌شک جمهوری اسلامی یکی از مخوف‌ترین حکومت‌های دینی طول تاریخ است.

میل به آزادی جنبه‌ای فطری از طبیعت انسان است. این میل می‌تواند به‌طرق مختلفی تجلی یابد، از تلاش برای آزادی شخصی تا مبارزهٔ گسترده‌تر برای آزادی‌های سیاسی و اجتماعی. آزادی فقط یک نیاز فرهنگی یا اجتماعی نیست، بلکه جزو ضروری وجود انسان است؛ مثل آب، هوا یا غذا. 

کشتن انسان‌ها به‌دلیل مطالبهٔ آزادی مثل این می‌ماند که انسانی را به‌جرم اینکه می‌خواهد آب بخورد یا نفس بکشد، کُشت. رژیم ایران به سرکوب و کشتار وحشیانهٔ مخالفانش مشهور است. این شامل سرکوب اعتراضات، زندانی‌کردن فعالان سیاسی و اعدام مخالفان و البته کشتن آن‌ها در زندان‌ها و بی‌خبر دفن‌کردنشان می‌شود. متأسفانه سازمان‌های حقوق بشری هم جز بیانیه‌صادرکردن و محکوم‌کردن کاری نمی‌کنند. شاید اگر جامعهٔ بین‌الملل موضع جدی‌تری در قبال این جنایات اتخاذ می‌کرد، امثال بهاره‌ها الان در گور سرد خود غریبانه نخفته بودند. به‌هر روی زنان ایران به مبارزه ادامه داده و از مطالبه‌گری و نافرمانی مدنی دست برنمی‌دارند. علی‌رغم واکنش سرکوبگرانهٔ دولت، جنبش «زن، زندگی، آزادی» میراثی ماندگار از خود بر جای گذاشت. اگرچه شدت اعتراضات خیابانی به‌دلیل اقدامات خشن حکومت کاهش یافته است، اما فعالیت و مقاومت زنان به‌اشکال مختلف ازجمله کمپین‌های رسانه‌های اجتماعی و فعالیت‌های زیرزمینی ادامه دارد. هرچند که گاهی بهای این مبارزه عزیزترین دارایی انسان‌ها، یعنی جانشان است. مقاومت زنان ایرانی بیانگر لحظه‌ای مهم در تاریخ مبارزات فمینیستی بوده که منعکس‌کنندهٔ نارضایتی عمیق از محدودیت‌های تحمیلی حکومت و دفاع از آزادی‌های اساسی و ضروری است. امید که خون بهاره و بهاره‌ها، خون مهساها و نیکاها و دیگر جان‌های عزیزی که در این راه فدا شدند، خیلی زود به ثمر بنشیند و عمر ظالم به پایان برسد، بهار آزادی برسد و زن‌های ایرانی رها و آزاد موهایشان را به‌دست باد بسپارند.

ارسال دیدگاه