این مطلب در شمارهٔ ۱۹۵ رسانهٔ همیاری، یادنامهٔ استاد محمد محمدعلی، منتشر شده است. برای خواندن سایر مطالب این یادنامه اینجا کلیک کنید.
عاطفه گرگین – فرانسه
سلام آقای نویسنده؛ دوست عزیز من و ما،
خبر سفر اتفاقی شما برای دوستدارانتان بسیار تلخ بود، تلختر از خبرهای تلخ دیگری که در این یکی دو سال بر سرمان آوار شده است. میدانید بدون دسترسی مستقیم به شما، قلم و ذهنهای بسیاری از بار کلمهها و تصویرهای استثنایی بیبهره میمانند. یکی از این تصویرها در داستانهای شما نقش آب است که شما به آن میپردازید و این مهم، در داستانهای دیگر نویسندگان کمتر به آن پرداخته شده است.
و اما «عزیز من و ما» حتماً به یاد دارید نمیدانم سال ۱۳۵۸ بود یا سال ۱۳۵۹، در آن تاریخ من همراه هوشنگ گلشیری، محمدعلی سپانلو و نعمت آزرم عضو جانشین هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودیم و شما بازرس کانون نویسندگان. در آن روزهای داغ، دوندگی ما بینهایت بود و کارها تمامنشدنی، بههمین روی من انتخاب در انتخاب شدم تا با شما هم همکاری کنم و در آن همکاری بود که شما را از نزدیک شناختم؛ نویسندهای جوان با شور انسانی و فرهنگی. به یاد دارید پروندههایی را که به من سپرده بودید، در یک روز پاییزی که باران آرام زمین را خیس میکرد، در خیابان مشتاق نزدیک محل کانون نویسندگان قدمزنان به شما تحویل دادم و خود ناپدید شدم؟
دوست و نویسندهٔ ارجمندم، آقای محمد محمدعلی،
از پس آن روز و آن روزها و آن سالها، داستانها و ماجراهای بسیاری بر ما و بر من گذشت و ما و من همچنان افتادیم و برخاستیم و به راه خود ادامه دادیم، و آن راه چیزی جز تعهد انسانی و فرهنگی نبود؛ تعهدی که در راه آزادی انسانی که همان آزادی بیان و اندیشه و قلم، و دیگر آزادیهای انسانی مانند حق پوشش اختیاری زنان سرزمینمان ایران داشتیم، و این مهم را تنها با کلمه، یا مینوشتیم و/یا بیان میداشتیم.
دوست محبوب و دیرین «من و ما»، چشم «خطابههای راهراه: داستانی ناتمام» را همین روزها خواهم خواند. قرار بر این بود بخوانم و دربارهاش صحبت کنیم. متأسفم که در سفر هستید و هیچوقت نمیتوانیم…
اکنون که این یادداشت را برایتان مینویسم، آب در چشمانم شنا میکند. آیا در «خطابههای راهراه» هم آب نقشی دارد؟
در ضمن متأسفانه باید سفر بیبازگشت شما را به خانواده محترمتان و به تمامی دوستدارانتان تسلیت بگویم.
۲۴ سپتامبر ۲۰۲۳، پاریس