مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور
سبُکیِ تحملناپذیرِ هستی، فیلمی ساختهٔ فیلیپ کافمن محصول سال ۱۹۸۸ است. این فیلم بر اساس رمانی از میلان کوندرا با همین نام که در ایران با نام «بار هستی» ترجمه و چاپ شده، ساخته شده است.
فیلمنامهنویس: ژان-کلود کارییر و کافمن، بر مبنای رمانی نوشتهٔ میلان کوندرا
آهنگساز (موسیقی متن): مارک آدلر
بازیگران: دنیل دِی-لوئیس، ژولیت بینوش، لنا اولین، درک دِ لینت، اِرلاند یوزفسون، پاوِل لاندوفسکی، دانلد موفات و…
داستان فیلم
توما با بازی دنیل دِی-لوئیس، جراحی مشهور در پراگ است و در دورهٔ موسوم به «بهار پراگ»۱ زندگی میکند. او که علاقهٔ شدیدی به جنس مخالف و رابطهٔ جنسی دارد، اما یک اصل مهم را بهعنوان قانون در نظر گرفته است؛ او معتقد است که باید از همخوابی با جنس مخالف لذت برد، اما هیچگاه نباید عاشق شد! و این موضوع جایی اهمیت ویژهتری مییابد یعنی وقتیکه میفهمیم این فرد، جذابیت زیادی برای زنان دارد و آنها بهطرزی عجیب – با قید دانستن این پیشفرض – شیفتهٔ همخوابی با او هستند! در یکی از سفرهای این شخصیت (توما) به خارج شهر، او با یک پیشخدمت رستوران بهنام ترزا (با بازی ژولیت بینوش) روبهرو میشود. آنان با هم عشقبازی میکنند، و توما ترزا را رها میکند. در اقدام بعدی، او با عکاسی بهنام سابینا (با بازی لنا اولین) روبهرو میشود که دقیقاً پیشفرضی مانند توما دارد. همهچیز آماده است تا این دو زندگی جنسیِ بدون تعهدی را بسازند؛ اما یک اتفاق، ماجرا را به هم میریزد.
دربارهٔ فیلم
باید تصور کرد که یک روز همهچیز، همانطور که پیش از این بوده، تکرار میشود و این تکرار تا بینهایت ادامه خواهد یافت. اگر هر لحظه از زندگیمان به دفعات بیشماری تکرار شود، هر کاری که در زندگی انجام دهیم، بار مسئولیت تحملناپذیری دارد. بار هر چه سنگینتر باشد، زندگی ما به زمین نزدیکتر، واقعیتر و حقیقیتر است. در زندگی با همهچیز برای نخستین بار برخورد میکنیم. مانند هنرپیشهای که بدون تمرین وارد صحنه شود. اما اگر اولین تمرین زندگی، خود زندگی باشد، پس برای زندگی چه ارزشی میتوان قائل شد؟ (از متن کتاب سَبُکیِ تحملناپذیر هستی)
میلان کوندرا، نویسندهٔ اهل جمهوری چک بود که از سال ۱۹۷۵ به فرانسه تبعید شد و در سال ۱۹۸۱ به تابعیت آن کشور درآمد. او خود را نویسندهای فرانسوی میدانست و پس از نوشتن «جاودانگی» بهزبان چکی در دههٔ ۱۹۹۰، کوشش و دقت میکرد تا واسطهٔ مترجم را حذف کند و مستقیماً به فرانسه بنویسد. مشهورترین اثر کوندرا «سَبُکیِ تحملناپذیر هستی» است که او را به شهرتی جهانی رساند. میلان کوندرا روز ۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۳ پس از یک دورهٔ طولانی بیماری در پاریس درگذشت. بههمین مناسبت در این شماره به معرفی فیلم «سَبُکیِ تحملناپذیر هستی» که با اقتباس از رمان مشهور او ساخته شده است، میپردازیم.
«سَبُکیِ تحملناپذیر هستی» در سال ۱۹۸۴ نوشته شد و آنقدر جذاب بود که تنها چهار سال زمان برد تا کارگردانی برای اقتباس از آن وسوسه شود! محبوبیتِ این کتاب هیچ مرزی نمیشناسد و این اثر همانطور که در آمریکا برندهٔ جایزهٔ لس آنجلس تایمز (سال ۱۹۸۴) شد، در ایران هم همیشه جزو فهرست پرفروشترین کتابها بوده است.
وقتی کارگردانی سراغ اقتباس، آن هم از چنین رمان درخشان، محبوب و معروفی میرود، باید خیلی کاربلد باشد. اقتباس سینمایی از آثار ادبی همیشه دشوار است، مخصوصاً اگر آن رمان چنین شاهکاری باشد. فیلیپ کافمن تا حد زیادی در بهتصویردرآوردن رمان پُرآوازهٔ کوندرا موفق بوده است. در سراسر فیلم تماشاگر دچار حسی از غم غربت نسبت به زمان ازدسترفتهای میشود که آدمهای در پی خوشبختی بهدلیل تندادن به مناسبات معمول این دنیا که خارج از کنترل آنهاست، ناکام میمانند. گویی که بار دیگر با «در جستوجوی زمان ازدسترفته» شاهکار مارسل پروست مواجه میشویم. هر سه بازیگر اصلی، دِی-لوئیس، اولین و بینوش، عالیاند. صحنههای پراگِ فیلم در پاریس فیلمبرداری شدهاند و کافمن بهخوبی توانسته حالوهوای رمان و فضای فلسفی آن را به تصویر بکشد. طرفداران این رمان پس از تماشای فیلم راضی خواهند بود.
مردم معمولاً نسبت به «فلسفه» هراس دارند. اکثر آنها تصور میکنند که فلسفه میتواند فکرشان را درگیر کند و هر چیزی را زیر سؤال ببرد. حس میکنند فلسفه باعث میشود تا نتوانند آنطور که باید از زندگی لذت ببرند. اما کوندرا در این کتاب با هوشمندی از فلسفه برای روایت عشق بهره میبرد. «سَبُکیِ تحملناپذیر هستی» یک کتاب فلسفی است که در عین حال روایتگر برههای حساس از وقایع سیاسی و تاریخی مهم در تاریخ کشور چکسلواکی۲ است و همزمان در آن ماجرایی عاشقانه روایت میشود و با همان ماجرای عاشقانه، نویسنده سعی در درمان تردیدهای ذهنی مخاطب دارد. ماجرای عاشقانهای که در این کتاب روایت میشود، در عین سادگی پیچیدگی خودش را نیز دارد. ترزا با وابستگی مریضگونه، بههیچعنوان نمیخواهد که توما از او دور شود. از سرِکاررفتن گرفته تا رابطه با سایر زنها و بیوفاییهای پیاپی، او همیشه از اینکه از سوی توما رها شود، هراس دارد. رؤیاهای ترسناک مختلفی میبیند که بخشی از آنها از خاطرات ترسناک دوران بچگی نشئت میگیرد. در ابتدا شما از بیوفاییهای توما ناراحت میشوید. ولی بعد از مدتی، وقتی که ترزا او را در آلمان ترک میکند، تازه متوجه وابستگی عمیق و ترسناکی میشوید که توما نسبت به ترزا احساس میکند. اینجاست که میفهمیم توما خیلی بیشتر از ترزا به او وابسته است.
توما مجبور میشود خانه و شغلی را که بهتازگی در آلمان پیدا کرده رها کند و به پراگ برگردد. اما هیچوقت از تصمیمی که گرفته مطمئن نیست. او برای برگشتن بهسمت ترزا تردید دارد، ولی نمیتواند در مقابل این تردید چارهای بیابد، چراکه انسان فقط یکبار زندگی میکند و فرصتی برای تمرینکردن یا تردیدکردن ندارد.
تردیدهای شخصیتها، بزنگاههای عاطفیشان، دوراهیِ رفتن و ماندن، در زندگی تکتک ما ممکن است اتفاق بیفتد. نویسندهٔ کتاب ابتدا فلسفهٔ سبک و سنگین بودن روزگار را بیان میکند و سپس مفهوم آن را در داستان، روشن میکند. کوندرا پشت این داستان عاشقانهٔ فلسفی پیامی مهم دارد و آن اینکه: ایدهآل «کمال اجتماعی» چیزی است که ناگزیر موجب مشکلات بشر خواهد شد، اینکه میل دستیابی به آرمانشهر، اساس گرفتاریهای جهان است.
فکرش را بکنید بهتصویرکشیدن رمانی که با مفاهیم عمیق فلسفی سروکار دارد چقدر دشوار است و کافمن چه انتخاب جسورانهای کرده است. اما نتیجه خوب از آب درآمده و علیرغم دشواریِ تصویریکردن مفاهیم پیچیده، کارگردانی درخور اعتناست. از موسیقی درخشان و بازیهای درجهیک نیز نباید غافل شد که به کمک کارگردان آمدهاند تا اثر را تماشاییتر کنند.
در مقابل دنیای پر از وقاحتی که او را در بر میگرفت، ترزا تنها یک سلاح داشت و آن هم کتابهایی بود که از کتابخانهٔ شهرداری به امانت میگرفت. او کتابهای زیادی خوانده بود. از فیلدینگ گرفته تا توماس مان. کتاب به او فرصت گریختن از نوعی زندگی را میداد که هیچگونه رضایت خاطری از آن نداشت. کتاب بهعنوان یک شیء هم برای او معنای خاصی داشت: دوست داشت کتاب زیر بغل در خیابانها گردش کند. کتاب برای او بهمنزلهٔ عصای ظریفی بود که آدم متشخص قرون گذشته، به دست میگرفت. کتاب او را از دیگران بهکلی متمایز میساخت. (از متن کتاب)
«سَبُکیِ تحملناپذیر هستی» میخواهد بگوید که زندگی، چیزی جز تردید نیست. اما با تمام این تردیدها باید زندگی کرد و عاشق شد؛ چون فقط یک بار میتوانیم آن را تجربه کنیم و فرصتی برای تمرینکردنِ آن نداریم!
این فیلم در تعدادی از کتابخانههای مترو ونکوور ازجمله ونکوور، وست ونکوور، بخش نورث ونکوور و برنابی برای امانتگرفتن در دسترس است. علاوه بر این، میتوانید آن را از سرویسهای پخش فیلم آنلاین بخرید یا اجاره کنید.
۱بهار پراگ، دورهای از گسترش آزادیهای فردی و اجتماعی در چکسلواکی بود. این دوره از ۵ ژانویهٔ ۱۹۶۸ شروع شده و تا ۲۰ اوت همان سال ادامه داشت. این دوره وقتی به پایان رسید که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بههمراه متحدینش در پیمان ورشو (بهغیر از رومانی) به چکسلواکی حمله کردند.
۲چکسلواکی (به چکی: Československo؛ به اسلواکی: Česko‑Slovensko) کشوری در اروپای مرکزی بود که بین سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۹۲ میلادی وجود داشت و در نهایت به دو کشور جمهوری چک و اسلواکی تقسیم شد.