بهبهانهٔ نمایش آن در تاریخ ۲۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۳ در سینماتک ونکوور، از سوی برنامهٔ نمایش فیلمهای مستند ایرانی «پلان»
نسیم نجفی – ایران
فیلم «رادیوگرافی یک خانواده» روایت دختربچهای است که به رابطهٔ مادر و پدرش نگاه میکند، زوجی که از ابتدا اعتقاد و عدم اعتقاد به مذهب بهعنوان تفاوتی بنیادین بینشان نشسته بود. زندگی آنها ادامه یافت تا اینکه انقلابی سیاسی در ایران به این تفاوت دامن زد. کودکیِ فیلمساز بهخاطر از دستدادن شادی و امنیت دوران کودکی در یک رابطهٔ پرجنجال خانوادگی، دلخور است.
فیلمساز از نگاه کودکیِ خود شکاف تدریجی میان پدر و مادر را روایت میکند. از رابطهای میگوید که تا زمانی در بیرون از ایران و با سبک زندگی پدر پیش رفت، و از زمانی در داخل ایران و با سبک زندگی مادر؛ مادری که حالا خود را از طریق حکومتی مذهبی، بازیافته و هویتیافته میدید. فیلم دربارهٔ کودکی است در میانهٔ کشمکشهای یک مربع عاشقانه: سبک زندگی غربی، پدر، فرایض اسلامی، مادر. در فیلمهایی مانند این، که نوعی خودنگاره محسوب میشود و در عین حال با یک اتفاق تاریخی مهم ارتباط دارد، میتوان به تاریخ خُرد نزدیک شد، تاریخی که از طریق قصههای فردی ما و از دل قصههای شخصی ما بیان میشود. تاریخی در برابر تاریخ کلان، که حکایت شاهان و مسئولان دربارهٔ چگونگی امور در گذشته است. اما ما با گفتن قصهٔ زندگی شخصی خود تا چه اندازه به عواطف و آسیبهای خود وفادار میمانیم و تا چه اندازه به جوانب مختلف حوادث اجتماعی، تا آن بخش از تاریخ را مستندتر روایت کرده باشیم؟ آیا یک مستند خودنگاره که بخش مهمی از تاریخ ایران را هم در دلش دارد، باید به عواطف فیلمساز وفادار باشد یا به مستندکردن دقیق حوادث؟ تماشای مستند «رادیوگرافی یک خانواده» فرصتی است برای گپ و گفت دربارهٔ این پرسش.
«رادیوگرافی یک خانواده» تعصب نسبت به سبک زندگی را در یک رابطه عامل آشفتگی میبیند، اما ضمناً روزگار به جایی میرسد که سبک زندگی مادر از سوی حکومتی پرقدرت هم بهشدت حمایت میشود، فیلمساز در مورد رضایت و شادی پدر و مادرش در زندگی فردیشان یکسان نمیاندیشد. پدر را مغموم و مادر را راضی میبیند، و علاقه دارد با ایجاد لحن استعاری در فیلم، این را به کل جامعه تسری دهد. از باب استناد و شخصیتپردازی، ما اطلاعاتی از فیلم دریافت نمیکنیم و لحن و روایت فیلمساز است که احوالات و دنیای پدر و مادر را توصیف میکند. با تماشای این فیلم میتوان به گپ و گفت و اندیشیدن دربارهٔ این موضوع پرداخت که روایت اولشخص در یک فیلم مستند، هم میتواند به ذهنیت اولشخص محدود بماند و هم میتواند به حوزهٔ بیرون از راوی اولشخص سر بکشد و مسئلهٔ خود را در سطح اجتماعی بجوید. هر کدام جای خود را دارند و تنها این تأمل مهم است که آیا یک قصهٔ شخصی استنادی شنیدهایم، یا قصهٔ شخصیای که برای گرفتن یک خروجی استعاری بهصورت ذهنی و سوبژکتیو تعریف میشود.
مستند «رادیوگرافی یک خانواده» از سوی برنامهٔ «پلان ونکوور» که برنامهای برای نمایش فیلمهای مستند ایرانی در ونکوور است، و سینماتک ونکوور برگزار میشود (برای خرید بلیت اینجا کلیک کنید). این فیلم سه سال پیش جایزهٔ کارگردانی جشنوارهٔ مستند ایدفا را دریافت کرد و بعد از آن نیز سفر جهانی طولانیای داشت. پیش از تماشای فیلم در ۲۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۳ در سینماتک ونکوور، میتوانید با خلاصهای از برخی نظرات نویسندگان ایرانی و غیرایرانی دربارهٔ این فیلم نیز آشنا شوید.
* * * * *
محسن آزرم، منتقد و نویسنده – ایران
مهم نیست که خلوتت را خودت، آنطور که دوست داری، ساختهای. گذشته، هر وقت بخواهد، پیش میآید، میخزد، آرامآرام، همهچیز را کنار میزند و خودش را میرساند آنجا که به یاد میآید، آنجا که همهچیز به یاد میآید و بعد جان میگیرد، رنگ میگیرد، شکل میگیرد و جایی برای خودش دستوپا میکند که دیگر نمیشود نادیدهاش گرفت. حالا اینجاست.
اما موسیقی پسزمینهٔ این روزهای خوش گذشتهٔ موسیو، این روزهایی که مثل عکسهای محبوب آلبومهایش یکییکی دارند به یاد میآیند، کدام موسیقی است؟ همین موسیقیای که با سوت مینوازد؟ همین سوتی که صدایش فقط در سرش میپیچد؟ پنج بار. شش بار. ده بار. پانزده بار. شاید هم بیشتر. آنها که صدای این سوت را نمیشوند چه صدایی در گوششان میپیچد؟
این داستان توست فیروزهٔ بیرونِ قاب: نشستهای همانجا که او نشسته. کمی آنطرفتر. روی مبل دیگری ولو شدهای. در سکوت هدفونی را میبینی که روی گوشش گذاشته. در سکوت چشمهایش را میبینی که بسته. در سکوت لبهایش را میبینی که میجنبد. حرفی نمیزند. اما میجنبد. چه میگوید؟ چه میشنوی؟ میدانی که از اینجا بهبعد همهچیز در گذشته میماند. میدانی که از این گذشته دور و دورتر میشوی. میدانی که گذشته کارش را بلد است. میدانی که در حافظهات جایی برای خودش دستوپا کرده. گذشته را احضار میکنی و انگشت پیانیست شروع میکند به فرودآمدن روی کلاویه. پنج بار. شش بار. ده بار. پانزده بار. شاید هم بیشتر. در سکوت شروع میکنی به شمردن.
منبع: وبسایت شخصی نویسنده
* * * * *
روبرت صافاریان، منتقد، نویسنده، مترجم، فیلمساز مستند – ایران
لحن فیلم یکدست است، فیلمساز حواسش هست که با توجه به حساسیت موضوع و ارتباط عاطفی شدید او با آن، به دام احساساتگرایی نیفتد و یکجور لحن گزارشگرانه و سرد اتخاذ میکند، هرچند این امر باعث نمیشود که فیلم فاقد لحظههای حسی و تأثیرگذار باشد. اجرای کار هم حرفهای است و دور از شلختگی.
اشکال اصلی و مهم فیلم اما این است که داستانش بیش از اندازه شماتیک و طرحوار شده، گوشت و خون ندارد. استخوانبندی فیلم این است: مادری مذهبی و پدری لائیک. جز این چیز زیادی نیست. البته چرا، در بخشهای آغازین فیلم در رابطه با موقعیت مادر عمقی میبینیم. پدر اما هیچ نیست جز نماد سبک زندگی اروپایی و بهخصوص گوشدادن به موسیقی کلاسیک؛ خشک و خالی. دربارهٔ این همزیستی اجباری (اجباری؟) نمایندهٔ سنت و مدرنیسم (دوتاییِ بسیار سادهشدهٔ فیلم) و تنشهای آشکار و پنهان این همزیستی تقریباً هیچچیز در فیلم نیست. واکنشهای پدر در قبال مذهبیتر و ایدئولوژیکتر و حکومتیتر شدن روزافزونِ زنش چه بوده است؟ هیچ وقت دعوایشان نمیشد؟ پدر سعی نکرد زنش را طلاق بدهد؟ پدر زندگی بیرون از خانهای برای خودش نداشت؟ رفقایی؟ محفلی؟ این پرسشها حتماً در زندگی واقعی جوابهای مثبت یا منفی داشتهاند، اما در فیلم هیچ پاسخی نیست. در نتیجه فیلم – جز در تشریح احساسات مادر در خارج از کشور و بعد از آمدنشان به تهران – فاقد وجه روانشناختی است.
منبع: وبسایت شخصی نویسنده
* * * * *
حسین معززینیا، منتقد و نویسندهٔ ایرانی – کانادا
اما شگفتزدگی دوم در یکسوم نهایی اتفاق افتاد، زمانی که متوجه شدم پایانبندی دارد بهنوعی انتقامگیری از یکی از دو شخصیت اثر (و در ارزیابی کلیتر بهسوی انتقامگیری از یکی از دو جریان فکری فرهنگی درگیر مخاصمه در طول روایت) میل پیدا میکند. متأسفانه آخرین جملات گفتار متن فیلم بهطور مشخص همین تلقی را تأیید میکند؛ کی بر دیگری غلبه پیدا کرده، او را دق داده و از دنیا حذفش کرده، فیلمساز هم موضع صریحی در دلسوزی بابت آن ازدسترفته، و فاصلهگیری از بازماندهای دارد که کموبیش هیولایی مستبد و خودرأی به نظر میرسد.
منبع: وبسایت شخصی نویسنده
* * * * *
جاناتان رامنی، منتقد سینما – بریتانیا
کارگردان، فیروزه خسروانی (فیلمهای دیگرش: «جشن تکلیف»، و «حرفهٔ مستندساز») میخواهد نه فقط به زیر پوست خانوادهاش بلکه به زیر پوست ایران مدرن راه بیابد، با فیلمی که گرچه آرشیوی اما مبتکرانه و افشاگر است. فیلمجستار فیروزه خسروانی یک پیشاتوبیوگرافی است، چون تاریخچهای که با آن سروکار دارد کمتر از آنِ فیلمساز و بیشتر از آنِ مادر و پدرش است که رابطهشان بهطور غیرقابلجبرانی در اثر تغییرات اجتماعی عوض میشود. گرچه خود او هم در فیلم برجسته است. این فیلم که اولین نمایشش در ایدفا بوده بهخاطر نگاه شخصی و افشاگرش به روابط خانوادگی، حافظه، و نقش زنان در جامعه نگاههای زیادی را به خود جلب خواهد کرد.
منبع: وبسایت اسکرین دیلی
* * * * *
لارن ویسوت، منتقد سینما – آمریکا
چه میشود اگر یک فرد مدرن که فرهنگ غرب را پذیرفته با یک مسلمان محافظهکار و عبادتپیشه زندگی کند؟ نظام اعتقادی کدامیک به هم میریزد و کدامیک تقویت میشود؟ و یا اینکه بنبست ناخوشایندی ایجاد خواهد شد؟ و چقدر روشنفکر است شوهری که همسرش را مجبور میکند حجابش را برای گرفتن عکس بردارد؟ و زنی که صدایش را در دفاع از سیاستهای یک آیتالله بازمییابد تا چه اندازه فمینیست است؟ اختلافات آشتیناپذیر، تنشها و پرسشهای بیپاسخ، عناصری است که فیروزه خسروانی برای یک فیلم انقلابی استفاده میکند.
منبع: وبسایت مجلهٔ فیلممیکر
* * * * *
استفن دالتون، منتقد سینما – بریتانیا
برای تماشاگران جوانتر یا کسانی که دربارهٔ تاریخ ایران بسیار کم میدانند، این برداشت شخصی از رویدادهای مهم احتمالاً پشتوانهٔ فرهنگی و سیاسی بیشتری نیاز دارد. مادر فیلمساز نیز میتوانست قصه را غنیتر کند، مادری که هنوز زنده است و تأثیری قابلتوجه دارد. فراتر از مشخصات شخصی و ذهنی متکی به راویاش، فیلم «رادیوگرافی یک خانواده» یک پیام جهانی هم است در مورد اینکه چگونه پیوندهای زناشویی میتوانند حتی با وجود شکافهای عمیق در باورها و سبک زندگی و ارزشها، جان سالم به در ببرند. در این جهان دوقطبی امروز، وقایعنگاری زیبای خسروانی از یک عشق پایدار، یادآوری مهربانانه و تکاندهنده و شادیبخشی است.
منبع: وبسایت هالیوود ریپورتر