آستاره صبح – ونکوور
نماند ماه، پنهان در پس ابر
شود لبریز، ظرف طاقت و صبر
چو خورشیدی در این سرمای جانسوز
خروش خشم مردم، آتشافروز
بسوزانَد بن تزویر و نیرنگ
بگیرد عاقبت دامانشان ننگ
ز خون پاک یاران، لاله سر زد
به قلب و ریشهٔ دشمن تبر زد
پگاه روز آزادی عیان است
به مسلخبردن اهریمنان است…