دکتر لیلا صادقی – ایران
تن تو رفته است
اما
تن تو نرفته است
بیشتر از هر وقت دیگری نرفته است
تن تو خیابان
تن تو شيشه
گلوله
تن تو باران
و رنگينكمانى كه ناخداى آسمان
تن تو نرفته است
بیشتر از هر وقت دیگری که مادر بر مزار پسری نرفته است
تن تو با یخهایی كه میشوند بخار
برای فروریختن ذرههای تنت با باران
روی سر تکتک من، شما، ایشان
تن تو رفته است
اما
تن تو نرفته است
تن تو بنفش از فرط بين آبى و خون
تن تو سبز از فرط بين آبى و آفتاب
تن تو نارنجى از فرط خون و خورشيد
تن تو تمامى ذرههایی است
که میروند به اعماق و باز سر باز میکنند
تمامی تنهایی است که سرباز میشوند از دل خاک
تو هم پسر کسی هستی که با کشیدن کمان
از تنت تیری میسازی برای مرزی میان ایران و توران
تا ببینی که بالاتر از سياهى در برابر تو کدام رنگ
تن تو برمیگردد
اما
تن تو به ذرههای ابر و باد و خورشید و فلک برمیگردد
تن توبیشتر از هر وقت دیگری برمیگردد
تن تو اعتماد
تن تو اعتراض
تن تو سوراخ سوراخ
تن تو استعفای معانی از کلمات
که ریشه در بازماندن نفس در گلو دارد
در مرگ و تیشه زدن به آرزو
در جسدهای بی جستجو
اما تن تو به بیمارستان نرفته است
و یخ آغازی است برای رنگین کمانی که آرش میکشد
افراسیاب را پس میکشد
تن تو تن تو تن تو دم
تن تو بازدم