گفتوگو با رامین سیدامامی، با نام هنری کینگ رام، بهمناسبت برگزاری کنسرت جدیدش در شهر ونکوور
مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور
عکسها از: JM Lacombe
باخبر شدیم رامین سیدامامی، با نام هنری کینگ رام، روزهای ۸ و ۹ سپتامبر دو اجرا را در راشِن هال (Russian Hall) ونکوور تدارک دیده است. (برای اطلاعات بیشتر دربارهٔ این دو اجرا اینجا کلیک کنید) بههمین مناسبت گفتوگویی داشتیم با او که با وجود فجایع هولناک چند سال اخیر در زندگی شخصی و حرفهایاش، توانسته است بار دیگر کنسرتی را برای علاقهمندانِ موسیقی راک تدارک ببیند.
رامین که پس از کشتهشدن پدرش، دکتر کاووس سیدامامی، استاد دانشگاه، فعال محیط زیست و جانباز جنگ ایران و عراق، در زندان اوین تهران، با ممنوعالخروجی مادرش از ایران مواجه شده بود، چهار سال پیش کنسرتهایی را با هدف اطلاعرسانی دربارهٔ وضعیت مادرش در شهرهای مختلف ازجمله ونکوور برگزار کرد که گزارشی از آن کنسرت در شمارهٔ ۵۵ رسانهٔ همیاری منتشر شد. خوشبختانه چندی بعد مریم ممبینی، مادر رامین، توانست به کانادا نزد فرزندانش برگردد، ولی همهگیری بیماری کووید-۱۹ موجب شد او نتواند کنسرتهایش را برگزار کند.
حالا با برطرف شدن محدودیتهای ناشی از همهگیری، او بار دیگر کنسرتهایش را از سرگرفته است. توجه شما را به این گفتوگو جلب میکنیم.
با سلام و سپاس از وقتی که برای این گفتوگو گذاشتید. اغلب علاقهمندان موسیقی شما را میشناسند، با این وجود سپاسگزار میشویم برای آندسته از کسانی که کمتر با شما آشنایی دارند خودتان را معرفی کنید، از پیشینهتان بگویید و اینکه چه شد به موسیقی روی آوردید؟
در ایران، جوان که بودم یکی از دوستانم گیتارش را خانهٔ من جا گذشت و دیگر برنداشت و من شروع کردم به یاددادنِ به خودم. از آن موقع عاشق موسیقی شدم. تصادفی تعدادی از دوستانم همان موقع دنبال یک خواننده بودند. من راستش صدایی نداشتم، ولی چون انگلیسیام خوب بود گفتند تو بیا و در گروه ما خواننده شو. خلاصه خیلی اتفاقی خواننده شدم و گروهی به نام هایپرنوا راه انداختم.
لطفاً کمی دربارهٔ گروه «هایپرنوا» برایمان بگویید، از چه زمانی کار را شروع کردید؟
حدود سال ۲۰۰۴ گروه هایپرنوا را راه انداختم، و گروه ما شروع کرد به موزیکزدن در زیرزمینهای تهران و گذاشتن اجراهای غیرقانونی. از آنجا کمی اسم در کردیم و بعد از چند سال فعالیت در زیرزمینها تصمیم گرفتیم برویم در اروپا و آمریکا شانسمان را امتحان کنیم.
کدامیک از کارهایتان را در گروه «هایپرنوا» بیشتر دوست داشتید؟
Lost in Space
آیا کار در یک گروه موسیقی زیرزمینی در ایران مشکلی برایتان ایجاد نکرد؟
همانطور که گفتم ما یک گروه زیرزمینی بودیم و به ما مجوز نمیدادند. همهاش بهصورت غیرقانونی اجرا میگذاشتیم. چند بار در رفتیم یا به پلیس پول دادیم که بیخیالِ ما بشوند. همیشه سر این اجراها کلی استرس داشتیم و نمیدانستیم آیا آن اجرا آخرین باری خواهد بود که موزیک میزنیم یا نه.
نظرتان دربارهٔ موسیقی زیرزمینیِ حال حاضر در ایران چیست؟ آیا از زمانی که شما در فضای موسیقی زیرزمینی ایران فعال بودید، تاکنون تغییراتی اتفاق افتاده است؟
الان همهچیز خیلی عوض شده است. بیشتر هنرمندان سعی کردند مجوز بگیرند و آنهایی که موفق نشدند اگر امکانش برایشان بوده، از ایران رفتهاند. با اینحال هنوز هنرمندان زیرزمینیِ خیلی خوب زیادی در ایران هستند که متأسفانه بهخاطر محدودیتهای دولتی هیچوقت نمیتوانند پتانسیلی را که دارند شکوفا کنند.
چه شد که از «هایپرنوا» جدا شدید و با نام هنری «کینگ رام» آغاز به کار کردید، و اولین آهنگتان را بهزبان فارسی منتشر کردید؟
وقتی در هایپرنوا بودم فقط انگلیسی میخواندم، ولی بعد از چند سال فعالیت ناگهان هوس کردم به فارسی هم شانسم را امتحان کنم. فارسی زبان دوم من بود و خیلی تسلطی رویش نداشتم و همیشه نگران بودم که شعرهایی که انتخاب میکنم یا مینویسم خیلی به درد سبک موزیک ایرانی نخورد، ولی بعد از انتشار اولین آلبوم فارسیام «آواز گرگها» دیدم که استقبال مثبتی شد و فارسیخواندن را بیشتر ادامه دادم.
چه شد که به ایران بازگشتید؟ آیا در آن مقطع با مشکلاتی از سوی نهادهای دولتی یا امنیتی مواجه نشدید؟
من بعد از ۱۰ سال که خارجازایران کار میکردم، بعد از انتخابات دور اول روحانی تصمیم گرفتم که برگردم ایران. مثل خیلیهای دیگر دچار این توهم بودم که شاید اوضاع کشور کمی بهتر شود. ولی این کاملاً دور از واقعیت بود. خیلی نگران بودم که اگر برگردم برایم اتفاقی بیفتد. از همان ابتدا با تهیهکنندهای که جزو مطرحترینهای موسیقی مجاز در ایران بود، شروع به همکاری کردم. خیلی هم کوشش کرد که برای من مجوز بگیرد، ولی آخرش هم بعد از چهار سال موفق نشد. چند کار در قالب تئاتر توانستم اجرا کنم، ولی هیچوقت کنسرت رسمی نتوانستم بگذارم و این قلب من را شکست که چرا یک هنرمند ایرانی در کشور خودش نباید بتواند اجرا کند. بگذریم که سیستم وزارت ارشاد چقدر مسخره بود و زندگی هنرمندان جوان بسیاری را نابود کرده است.
آیا خروج شما از ایران به دستگیری و کشتهشدن پدرتان در زندان هم ارتباطی داشت؟
من قبل از آن اتفاق وحشتناک برای پدرم تصمیم گرفتم که از ایران خارج شوم، چون واقعاً در آن کشور بسته آیندهای برای خودم نمیدیدم. تازه چند هفته بود به نیویورک برگشته بودم که آن خبر وحشتناک را شنیدم و زندگیام دیگر کاملاً عوض شد.
گمان کنم بیش از چهار سال از آخرین کنسرت شما در ونکوور گذشته است. آن زمان، کنسرت شما بخشی از کارزار کمک به بازگرداندن مادرتان از ایران به کانادا بود که خوشبختانه این اتفاق افتاد. در حال حاضر، حال مادرتان چطور است؟
برای کسانی که نمیدانند، باید بگویم نهتنها پدر من، مردی شریف و بیگناه، را دستگیر کردند و در زندان اوین کشتند، بلکه بعد مادرم را در فرودگاه موقع خروج از ایران گرفتند و تا دو سال به او اجازهٔ خروج ندادند. من و برادرم در آن دو سال تمام سعی خودمان را کردیم که مادرمان را نجات بدهیم. دولت کانادا حمایتهای اندکی میکرد، ولی نه بهاندازهای که واقعاً ما نیاز داشتیم. متأسفانه جان یک انسان برای بعضی سیاستمدارها اهمیت چندانی ندارد. در کل، داستان بیشتر دست خود من و برادرم بود که بهکمک رسانهها صدای مادرمان باشیم و آنقدر شلوغ کنیم تا بلکه بتوانیم آزادش کنیم.
مامان هم حالش این روزها بهتر است، ولی زندگی هیچوقت راحت نیست با زخمهایی به این عمیقی؛ آدم فقط یاد میگیرد که با آن زندگی بکند.
لطفاً کمی دربارهٔ کنسرت جدیدتان در ونکوور برایمان بگویید، چه برنامههایی برای این کنسرت تدارک دیدهاید؟
در این کنسرت تعدادی از موزیکهای قدیمی و جدید خودمان را خواهیم نواخت. دو آلبوم جدید بهنامهای «سفید تیره» و «سیاه تند» داریم، یکی به فارسی و دیگری به انگلیسی. بهخاطر محدودیتهای دوران کووید، سه سال میشود که نتوانستهایم اجرایی برگزار کنیم و الان کلی هیجان داریم که قرار است با شکلوشمایل جدید و کارهای تازهمان برگردیم روی صحنه.
از چه زمانی همکاریتان را با آرمان و امیر در گروه آغاز کردهاید؟ و لطفاً کمی دربارهٔ آنها برای خوانندگان ما بگویید.
من وقتی سال ۲۰۱۴ به ایران برگشتم، دنبال گروه جدیدی بودم و شروع کردم به مصاحبهکردن با تعدادی از موزیسینها برای ملحقشدن به گروهم. آرمان راستش خیلی خوشتیپ بود و برای من همین کافی بود، چون همیشه ترجیح میدهم همگروهیهایم جذابیت داشته باشند تا اینکه خوب ساز بزنند، البته آرمان موزیسین خیلی خوبی هم است. امیر را هم شانسی در یوتیوب پیدا کردم. دیدم یک پسر ایرانی دارد خیلی خوب گیتار میزند و از خودش فیلم میگیرد. خیلی از او و کارش خوشم آمد و با او تماس گرفتم که به گروهم ملحق شود. از آنموقع تا حالا همیشه با هم بودهایم.
اگر صحبت دیگری با خوانندگان ما دارید لطفاً بفرمایید.
در عرصهٔ موسیقی ایران، ما جزو هنرمندان خاصتریم و با جریان رایج موسیقی ایرانی کمی فاصله داریم، برای همین همیشه به کمک و حمایت دوستان و طرفدارهایمان نیاز داریم تا بتوانیم به کارمان ادامه بدهیم. بعد از کرونا خیلی ضربه خوردیم و الان دوباره باید از صفر شروع کنیم. با اینکه سختیهای زیادی کشیدیم تا به اینجا برسیم، هیچوقت عشق ما به موسیقی کم نشده و همیشه ادامه خواهیم داد.
با سپاس از وقتی که برای این گفتوگو گذاشتید.