علی نگهبان – ونکوور
دکتر براهنی پدیدهای کممانند در سراسر ادبیات ایران، و بهباور من بیمانند در ادبیات معاصر ماست. او در خانوادهای کارگری و تنگدست زاده شد که توانایی چندانی برای آموزش فرزندان نداشت، ولی با خویشکاری و خودسازی آموزش دانشگاهی را تا بالاترین پایه پیمود و در زبان و ادبیات انگلیسی دکترا گرفت.
دکتر براهنی بیش از نیم سده شعر و داستان و نقد نوشته است، و این بهخودی خود او را برجسته نمیکند، زیرا بسیارند کسانی که درازای آفرینشگری ادبیشان در همین اندازه یا حتی بیش از آن است. آنچه دکتر براهنی را یگانه میکند، این است که او در هر سه سپهر یادشده از اندازهٔ نویسندهای آفرینشگر فراتر رفته است و نهتنها در سبک و فرم، بلکه در هر سه گونهٔ آفرینشی شعر، داستان و نقد نوآوری اساسی کرده است.
دکتر براهنی سویهٔ دیگری نیز دارد که در تاریخ اندیشهٔ ادبی ایرانی در دوران مدرن بهباور من تنها نیما یوشیج پیش از او چنین کرده است. او نخستین کسی است که نگرهشناسی ادبی را در ایران پایه نهاده است، و پس از نیما، دومین کسی است که نگرهای ادبی را پیشنهاد و اجرا کرده است.
براهنی در نخستین دورهٔ زندگی آفرینشی خود بهشکلی جدی به نقد ادبی پرداخت، بهگونهای که تا پیش از او در ادبیات فارسی نمونهای نداشت و تاکنون نیز کسی در اندازه و توان او پدیدار نشده است. نقدهای آن دوره که سپس در مجموعههای طلا در مس گردآوری شد، بنیاد نقد ادبی مدرن را در ایران نهادند. اگر پدیدآرندهٔ شعر نو را نیما، و پدیدآرندهٔ داستاننویسی مدرن فارسی را صادق هدایت بدانیم، بیگمان میبایست براهنی را نیز پدیدآرندهٔ نقد مدرن فارسی بنامیم.
نقدهای آن دورهٔ براهنی از دو سو دارای اهمیتاند: نخست اینکه از نظر ساختار مقالهها و شیوهٔ نوشتن خود ژانری را به جامعهٔ ادبی معرفی میکرد که پیشینهای در ایران نداشت. اگر چه نهال داستاننویسی و شعر مدرن از مدتی پیش در زبان فارسی نشانده شده بود، ولی نقدی که میبایست با آن پدید میآمد، تا آن زمان وجود نیافته بود. اگر چه از دوران مشروطه، یعنی از همان زمان که طالبوف تبریزی از قرتیکا مینوشت، پیرامون چیز مهمی بهنام نقد اینجا و آنجا مطلبهایی نوشته شده بود، و در سالهای دههٔ بیست خورشیدی نیز از سوی کسانی چون فاطمه سیاح کارهایی انجام شده بود، ولی تا دههٔ چهل خورشیدی در عمل نقد ادبی بهگونهای که ویژگیهای نقدی مدرن را داشته باشد، پدید نیامده بود. با مقالههای براهنی بود که نقد همچون یک گونهٔ نوشتاری مدرن به جامعهٔ ادبی ایرانی معرفی و تثبیت شد.
سویهٔ دیگر کار براهنی در نقد، سویهٔ آموزشی آن بود. براهنی با نقدهای خود شعر و داستان مدرن را نیز آموزش میداد. با کارهای او بود که خوانش شعر نیما، شعر شاملو، شعر فروغ و داستانهای هدایت، چوبک و دیگران برای شمار زیادی از دوستاران ادبیات مدرن ممکن شد. او از سوی دیگر دست شعرهای نونمای قدمایی را نیز رو میکرد و نشان میداد که چه شعرهایی نمیتوانند شعر نو بهشمار آیند. او با تحلیل و نقد شعرهای کسانی مانند توللی، مشیری و نادرپور بهدرستی نشان میداد که تنها با قطعکردن مصراعها و زیرِهمنویسی نمیتوان نوسرایی کرد.
از سالهای پایانی دههٔ چهل تا سالهای پایانی دههٔ شصت خورشیدی، براهنی نیز همچون بسیاری از دیگر روشنفکران به کوششگری در پیکار برای آزادی، دموکراسی و مبارزه با سانسور پرداخت. او یکی از بنیادگذاران کانون نویسندگان ایران است، نهادی که در کوشش برای آزادی بیان و اندیشه در ایران و خاورمیانه بیمانند است و همچنان بر آرمان خود پایدار مانده است.
پربارترین دورهٔ زندگی ادبی دکتر براهنی از سالهای پایانی دههٔ شصت خورشیدی آغاز میشود. گویی رویداد انقلاب، اخراج از دانشگاه در پی انقلاب فرهنگی و زندان جمهوری اسلامی، و سپس دورهٔ انزوای اجتماعی بهدلیل نبود امکان تدریس، نشر و حضور اجتماعی، فرصتی برای براهنی پیش آورد که توانست به بازنگری اساسی در شناخت و آفرینش ادبیات بپردازد. او با دانش ژرفی که از ادبیات کلاسیک و معاصر ایرانی داشت، و افزون بر آن ادبیات غرب را نیز بهخوبی میشناخت، در این دوران گویی همه را بازبینی میکند و از همهٔ آن گنجینهٔ اندیشگی ادبی و فلسفی، آنچه را که اندر خورد با خِرَد برمیگزیند تا سپستر در نگرهٔ ادبی خود از آنها بهره گیرد. این دورهٔ بهظاهر خانهنشینی دو دستاورد ارزشمند برای ادبیات معاصر ایرانی داشته است: یکی کارگاههای شعر و داستان که در زیرزمین خانهٔ براهنی برگزار میشد، و دیگری نگرهٔ شعر زبانی که برای نخستین بار پس از نیما دستگاهی نظری، فلسفی، ادبی برای شعر پیشنهاد میکند که میتواند بنیاد شناخت و تجربهٔ ما از شعر را دگرگون میکند.
شیوهٔ برخورد جامعهٔ بزرگتر با کارگاه را میتوان در چهارچوب نشانهشناسی بیماری بررسی کرد. نگاه بدبینانه، داوری پیش از شناخت، و حمله به پیامآور بهجای شنیدن و سنجش پیام، همه از نشانههای بیماری دیرپای نوستیزی جامعهٔ ماست.
حجم دیدگاههای نو، شخصیتهای تأثیرگذار جهانی، فلسفهها و تئوریهای نوی که از طریق کارگاه برای نخستین بار بهشکلی جدی مطرح میشدند، در ایران آن زمان سابقه نداشت. اگر چه برخی از آن دیدگاهها و تئوریها عمری نزدیک به یک قرن داشتند، اما نخستین بار بود که در ایران بهطور گسترده خوانده و شناسانده میشدند. ایدههای نوی که از طریق کارگاه مطرح میشد برای آن جامعه حالتی انفجاری داشت. از نیچه تا شکلوفسکی، باختین، سوسور، یاکوبسن گرفته، تا برسیم به هایدگر، دریدا، کریستوا، پل دومان و بسیاری دیگر.
بهباور من، تجربهٔ کارگاه زیرزمین دکتر براهنی تجربهای یگانه بود، و تکرارنشدنی. اگر چه برخی از نشستهای کارگاه ضبط میشد، و شماری از شرکتکنندگان هم یادداشتهایی برمیداشتند، اما گمان نمیکنم بحثهای کارگاه را بتوان آنگونه که بود بازنشر کرد. دلیل یگانهماندن تجربهٔ کارگاه شاید از یکسو به زمینهٔ اجتماعی و فرهنگیای که کارگاه در آن برگزار میشد برگردد، از سوی دیگر به شخصیت براهنی با آن گسترهٔ دانش، آفرینندگی و تجربهٔ ژرفی که کمتر کسی در ادبیات معاصر ایرانی و غربی دارد؛ و سرانجام به شرکتکنندگانی که تنها شنونده و پذیرندهٔ یکسویهٔ تئوریهای ارائهشده نبودند، بلکه بیشینهشان چالشگر، اندیشهورز و آفرینشگر ادبی و هنری بودهاند.
نگرهٔ شعر زبانی، یا آنگونه که این روزها مینامندش: زبانیّت، شاید ماندگارترین میراث ادبی دکتر براهنی باشد، چرا که دید ما را از شعر بهتمامی دگرگون میکند. سخن این نیست که کسانی بر پایهٔ آن نگره شعر بسرایند، بلکه درک ما از شعر بر پایهٔ آن نگره میتواند دگرگون شود. آنگاه که ما به درک دیگری از شعر برسیم، شاید در نسلهای پس از این، شعرهایی بیافرینیم که بشود نگرهٔ شعر زبانی را در آنها باز یافت.