مهرخ غفاری مهر – ونکوور
سالها است که در برنامههای کتابخوانی منیرو روانیپور، نویسندهٔ عزیز و دوستداشتنی، شرکت میکنم و از لذت بحث و بررسی در مورد مهمترین کتابهای قدیمی و جدید در فضایی دوستانه اما حرفهای، بهره میبرم. آخرین جلسهٔ کتابخوانی سال ۲۰۲۰ به بررسی کتاب «ماهی» اثر بهرام بیضایی اختصاص داشت. حضور دو نویسنده و متفکر بزرگ معاصر در این جلسه، فضای گفتوگو را زیباتر، شفافتر و دقیقتر میکرد. کتاب «ماهی» را اولین بار، برای این جلسهٔ کتابخوانی زیر نظر منیرو روانیپور خواندم و از این بابت ممنون و وامدار دوست عزیزم هستم.
«ماهی» نام کتابی است که بهرام بیضایی در سال ۲۰۲۰ در آمریکا و توسط نشر «بیشه» منتشر کرده است. این کتاب در واقع فیلمنامهای است که با ۸۰ پلان یا در ۸۰ بخش نوشته شده است. داستان با نمایش یک مقدمه شروع میشود که شامل تکههایی از فیلمهای گرفتهشده از ماهی، شخصیت اصلی یا قهرمان داستان، و مشتریهای او است. سپس عنوانبندی فیلم، که نمایش بریدههایی از زندگی ماهی است، شروع میشود. با این عنوانبندی و در نُه پلان مشخص میشود که ماهی یک کارگر جنسی است و با تنفروشی روزگار میگذراند و دوستی به نام مهلقا دارد که نام او بعداً در فیلم مشخص میشود. ماهی و مهلقا هر دو کارگر جنسی و دوستانی بسیار نزدیکاند.
فیلمنامهٔ «ماهی» اثری ادبی است با زبانی ویژه و پخته که در آن هر کدام از شخصیتها و یا گروه شخصیتها زبان خاص خود یا بهتر بگوییم، صدای خاص خود را دارد. نویسنده با نگاهی عمیق به مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و روانشناختی، جامعهای را ترسیم میکند که در آن یک زندگی ساده، به پیچیدهترین و هولناکترین تصویرهای قابلتصور پیوند میخورد.
بهرام بیضایی در کتاب «ماهی» تمام همت خود را بهکار برده است تا در جایی که ضروری تشخیص میدهد از واژههای فارسی، هرچند مهجور، بهجای واژههای عربی استفاده کند. در این کتاب از واژههایی مثل «پارمان، توجای، بیرونجا، بُنهجا و…» که شاید بهترتیب بهمعنیِ تکهجا، داخل، خارج، گنجه باشد، بهجای این واژههای معمول استفاده شده است. این زبان روایتی خاص و استفاده از واژههایی بهدقت انتخابشده از یکطرف و یکدستی زبان هر کدام از شخصیتهای داستان از طرف دیگر، به مجموعهٔ داستان زبانی هماهنگ بخشیده است که صدای خاص هر کدام از شخصیتها را در جای خود به گوش خواننده میرساند. حاصل این هماهنگی، خلق نوعی موسیقی جدی است که ارکستری حرفهای در حال نواختن آن است. صدای کارگران جنسی؛ صدای مأمورهای حکومتی که هم بهدنبال افراد سیاسیاند و هم خود اعضای مافیای مواد مخدرند؛ صدای مردان سرگشته با نیازهای ارضانشده که مسیرشان به خانهٔ زنی بهنام ماهی میافتد؛ و صدای خانوادههایی که از فقر، ناآگاهی، خشم،… به سوءاستفاده از دختر زیبایشان تن درمیدهند.
بیضایی در کتاب «ماهی»، همزمان با نشاندادن زندگی معمول یک کارگر جنسی، مشکلات او و ویژگیهای خوب اخلاقی او، ستم نظاممندی را که بر این قشر روا داشته میشود، بیان میکند. اما در اینجا متوقف نمیشود، بلکه شرایط پیچیدهای را که دختری زیبا در آن گرفتار میشود، بهروشنی در برابر دید بینندهٔ فیلم یا خوانندهٔ داستان میگذارد. نویسنده شبکهٔ پیچیده و در عین حال سادهٔ مافیایی را تصویر میکند که در آن پدر، برادر، شوهرخواهر و مأمورهای دولتی، عمدهفروشهای بازار و خلاصه همه از هر قشر و گروهی با هم در گنداب آن دستوپا میزنند و هر کدام میخواهند از دیگری سبقت بگیرند. گردابی که همه را با خود به اعماق میبرد و بیش از همه، زنی را که دستاویزی است برای ارضای نیازهای جسمی و روحی مجموعهای از افرادی که شاید هیچکدام سلامت روانی ندارند. داستان با این ستم شروع میشود و با این ستم تمام میشود و چون گردابی دوباره و دوباره امتداد مییابد؛ چونان طلسمی جاویدان. روزی با نام غضنفرپور و روز بعد با نام ضیغمی، دو نامی که هر دو بهمعنی شیرِ درندهاند. و ماهی با اینکه از هر دو گرفتاری خود را رها میکند، همچنان با لایههای عمیقتر این گرداب درگیر است و میجنگد.
«ماهی» دردنامهای است که حکایت از تکرار قصهای همیشگی دارد. تصویرها با حالتی بهتزده و ماتمزده با استفاده از نشانههایی روشن این داستان را دنبال میکنند. استفاده از عروسک با نگاه سرتق و تندیس دختر با چشم شیشهای که آن هم روزی سرانجام با شکستهشدن شیشهٔ فروشگاه، در هم میشکند. چشمهای ماهی که سنگ میشود، ماهی بلورینی که روی میز است و تصویر آتش بخاری روی آن است، همه از جمله نشانههایی است که بهصورتی استعاری خبر از دردناکیِ این حکایت میدهد.
«ماهی» دردنامهای است اما که شخصیت اصلی آن زنی است دارای صدا و دارای اثر. ماهی زنی شجاع است و زبان خودش را دارد و با عشق به زندگی لحظهبهلحظه فکر میکند و برنامهریزی میکند و واکنش نشان میدهد. او کارگر جنسی است، اما زنی نیست که بهراحتی تسلیم شود. او با شجاعت سعی میکند مجمسهساز، سارنگ آزرده، مهمترین کسی را که غضنفرپور، ضدِقهرمان داستان، بهدنبال اوست، نجات بدهد و موفق میشود چرا که در طول ماجرا ارتباطش را با ضیغمی، همکار غضنفرپور، حفظ کرده و بهموقع از آن استفاده میکند. با این تلاش شجاعانه، ماهی نهایتاً در سرنوشت غضنفرپور و ضیغمی نقش مهمی بازی میکند و نیز غیرمستقیم موجبات آزادیِ آزرده را فراهم میکند؛ کسی که قرار است از ماهی یک مجسمه بسازد:
«میخواد اثر هنریم کنه! یه میدون خیالی داره که مجسمهٔ من وسطشه. هیچی تنم. با دو تا بال رو شونههام سوار گاو. همیشه پیش نمیآد یه اینکاره بخواد مجسمهٔ دختر خیابونی بسازه.» صفحهٔ ۱۲۹
دردنامهای که در آن ضدِقهرمان داستان یعنی غضنفرپور هم در گردابی دستوپا میزند که خود به آن آگاه نیست. در او امیال فروخفته بسیاری وجود دارد؛ میل شدید به جبران ازدستدادن عضو فراریِ یک سازمان سیاسی مخالف و تلافی این شکست با گرفتارکردن کسی که مشابهت اسمی با او دارد، نیاز هیستریک شدید به دیدن فیلمهای رابطهٔ زنش با مردها و بعد کشتن آنها که روزگاری با زن امروز او که پیشتر کارگر جنسی بوده، رابطه داشتهاند. حتی گاهی اوقات حسی از غیرت و تعصب نسبت به زن (مثل وقتی که به آزرده میگوید «تو میخواستی به زنم دستدرازی کنی و مجسمهاش رو درست کنی و بعد بفروشی» صفحهٔ ۱۰۱)، حالات روانی مرد را توجیه میکند. عقدههای انباشتهشده، درگیرشدن در مافیای مواد مخدر درون سیستم امنیتی که خود بخشی از این مافیا است، خشم و تعصب بیمنطق و از همه مهمتر، احساس اطمینان بیش از حد به خود و غرور کاذب، سرانجام او را به کشتن داده است.
فیلمنامهٔ «ماهی» یک داستان واقعگرای کامل و تمامعیار است. با همهٔ ویژگیهای ساختاری آن، از زمان و مکان گرفته تا شخصیتها و نحوهٔ پردازش داستان، طرح پیرنگ، طرح کشمکش و اوج و فرود آن داستانی است خوشساخت، همهجانبه و گیرا که خواننده را تا آخرین لحظه هشیار و نگران، با خود بهسوی روزنهٔ امیدی میکشاند. چه چیزی امیدوارکنندهتر از اینکه در دنیای یک کارگر جنسی، تسلیمنشدن به هر چه که زندگی برای انسان رقم میزند، کورسویی برای انتخاب باقی بگذارد. هرچند دور، هرچند دیر، اما انسان از آخرین توشههای توانش مایه میگذارد و ادامه میدهد.
مهرخ غفاری مهر
هفتم دسامبر ۲۰۲۰