سیما غفارزاده – ونکوور
وحید ذاکری، نویسندهٔ جوان شهرمان ونکوور، دانشآموختهٔ رشته برق است، و در عین حال حدود هفده سال است که ادبیات داستانی را بهطور جدی دنبال میکند. علاوه بر آن، ذاکری از مسئولان و برگزارکنندگان جلسات نقد و بررسی کتاب با عنوان «کافه راوی» بوده است، که مجموعاً نه سال از عمرش میگذرد.
نشستهای «کافه راوی» معمولاً بحث و تبادل نظر دربارهٔ اثری ادبی، از نویسندگان ایرانی یا غیرایرانی، است که از پیش انتخاب میشود و شرکتکنندگان در این نشستها باید آن را خوانده باشند. یکی از مهمترین دستاوردهای «کافه راوی»، ایجاد علاقهمندی به ادبیات و پرورش مخاطب برای آن بوده است.
وحید ذاکری اخیراً اولین مجموعه داستانش را با عنوان «خیزران خاموش»، در ونکوور به چاپ رسانده است. این مجموعه، شامل هشت داستان کوتاه با عناوین «آتش نازان»، «هالهٔ همیشگی»، «هزارنامَک»، «خیزران خاموش»، «مرزها و موشها»، «نارسیده»، «کبود» و «از آنجا» است. بهلحاظ زبانی، داستانهای کوتاه این مجموعه همگی از نثری قوی و شسته و رفته برخوردارند و حاوی توصیفاتی قابل تعمق و دقیقاند که بهعقیدهٔ نگارنده، خواننده را بهخوبی بهدنبال خود میکشد و حس اطالهٔ کلام ایجاد نمیکند. در این داستانها، مضامین گوناگونی از قبیل اجتماعی، انتقادی، عاشقانه و… دستمایهٔ کار قرار گرفتهاند، هر چند، نخی به نام فلسفه از میان این مضامین گذشته است که بهعقیدهٔ راقم این سطور، موجب میشود کتابْ مخاطبان اصلی خود را بیشتر در میان خوانندگان و علاقهمندان به ادبیات جدی بیابد. ذاکری در این مجموعه به زیبایی کلمات را در بیان مفاهیمی چون وجود و عدم، و هستی و نیستی تراش داده است.
«حجمی که محاطش کرده بود، جنسی لطیف و نرم داشت. میشد به هر سو در آن چرخ خورد و به سبکیِ حرکت بالهای پرندهای دست و پاها را تکان داد. ساقها را گرفت و حلقه شد. تنش انعطاف و کشش نوزادی را یافته بود. درد یا گرفتگی در هیچ نقطهای از تنش نبود. چند بار دور خود چرخید و بعد یکباره دست و پاها را رها کرد و به نرمی چکیدنِ شبنمی لغزید.
چشمها را که گشود، مدتی گذشت تا مطمئن شد هنوز زنده است… » خیزران خاموش، صفحهٔ ۶۰
«شور نیستی به جانم افتاده است. خیالش تنم را مورمور میکند و جذبهای سرخوش و رخوتناک با خودش دارد. روی چهارپایهٔ فکسنی و پوستهپوسته مینشینم. چانه را روی کلاش میگذارم . سر لولهٔ فلزی و حلقهاش را زیر گوشت گلویم حس میکنم. انگشت اشارهام بر پیکرهٔ لوله میسرد تا ماشه. انگار که نوازشی بر لطیفیِ گردن زنی باشد، با سری خمکرده و پوستی کشیده. انگشتم عرقکرده و بیجان بر ماشه میماسد. خودم را باز میبینم که پیکرم بیسر و دراز افتاده آن پایین. نگاهم میخزد تا ماشه و اشاره، و فکر میکنم اینطوری دیگر آنجا، آن پایین نیستم که فرشته بیاید بالای سرم… » – مرزها و موشها، صفحهٔ ۶۴
در معرفی این مجموعه داستان، همچنین مایلام اشاره کنم به آنچه استاد محمد محمدعلی دربارهٔ آن گفته است؛ نظری که بخشی از پشت جلد کتاب نیز به آن آراسته شده است:
«وحید ذاکری، نویسندهٔ جوان، نواندیش و خوشقلمی است که توانسته در اولین مجموعه داستانش از انواع نثر بهره بگیرد و خوانندگان نکتهسنج را به لطایف و قابلیتهای زبان فارسی در انتقال مفاهیم پیچیده، آشنا سازد. این مجموعه کارناوالی است از داستانهای اجتماعی، عاشقانه، اسطورهای، و انتقادی با نثری شسته و پاکیزه. داستانهایی که هرچند به شیوهٔ «رمان نو» عاری از احساسات نوشته شدهاند، اما بهشدت درونیشده و تفکربرانگیزند.»
با تبریک به وحید ذاکری برای انتشار این مجموعه داستان، و آرزوی موفقیت در کارهای آیندهاش و همچنین تداوم و برقراری نشستهای «کافه راوی»، از علاقهمندان دعوت میکنم در جلسهٔ رونمایی این مجموعه داستان در روز جمعه، سوم ماه مه شرکت کنند و با حمایت و پشتیبانی خود از اینگونه فعالیتهای ادبی در شهرمان، به تداوم آنها کمک نمایند.
برای اطلاعات بیشتر دربارهٔ این برنامه اینجا کلیک کنید.
دیگر علاقهمندانی که امکان شرکت در جلسهٔ رونمایی را ندارند، میتوانند این مجموعه داستان را از مرکز پخش آن، یعنی کتابفروشی «پانبه»، بهصورت حضوری یا آنلاین از طریق این لینک تهیه نمایند.