سعید جاوید – آمریکا
بهارانه، برای زیباترین بهار
آسان به باد میرود این روزها
روزهای آخر سال
بیمحابا ، آرام و بیصدا
این روزهای خسته و کشدارِ آخر اسفند
اما ، بگذار بگذرد
آنجا نگاه کن
دارد بهار میرسد از راه
زیباترین بهار
امسال سال دیگریست
باور کنید، امسال سال دیگریست
امسال پنجره را باز میکنم
امسال باز، بعد از هزار سال
باغچهام را بنفشه میکارم
و باز بر خوانِ نوروزیام، مینشانم؛
شمعدان و آینه، گل سنبل، سیب، سبزه…
هر هفت را،
هفتسین و هفتشین و شراب را
و میدانم امسال،
شراب خانگی ترس محتسب خورده
فراموش میشود،
و باز
به روی یار بنوشیم و
بانگ نوشانوش[۱]
لولیتاخوانی در غربت
من پشت پنجرهام ایستادهام
در خیابان غروب میگذرد
با بغض خاموش و مشت در جیب
میدانم جایی آن دورها، پشت پنجرهات ایستادهای
نام ترا صدا میزنم
صدا از پنجره نمیگذرد
لولیتا، لولیتای غمگین من
* * *
در خیابان هیاهوست
هیاهو مرا میترساند که ترا گم کنم
که تو در هیاهو گم شوی و نباشی
در آینه بمان
قاب آینه امن است
پنجره که بسته باشد، قاب آینه امن است
گم شدن در هیاهو جسارت نیست
دوست داشتن تو جسارت است
عشق تو
که همخواب گلهای اطلسی
به ناز میخوابی و به ناز بیدار میشوی
لولیتا، لولیتای غمگین من
* * *
روز آسان نبود، روز آسان نیست
صدایت یاس سپیدیست که از هجوم هیاهو میهراسد
و در خشونت و پرخاش میمیرد
و دیدارهای مؤدب منفور
عفونت لزجیست که میچسبد روی پوست
از خستگی نبود که تنت واژه واژه میسوخت و فرو میریخت
در اتاقت باران واژهها بود
تو باران بودی و میباریدی، میباریدی
و زمین و زمان دشمن من است
که ترا دور میکند و دور میکند
لولیتا، لولیتای غمگین من
____________________________
۱- «شراب خانگی ترس محتسب خورده به روی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش» – عالیجناب حافظ