سلماز لکپور – ونکوور
باخبر شدیم مرتضی مشتاقی، نویسنده، کارگردان و بازیگر تئاتر ساکن ونکوور، بههمراه تعدادی دیگر از هنرمندان شهرمان، در حال تمرین نمایشی هستند بهنام «واخوان» که بهزودی در سالن اینلت تیاتر واقع در پورت مودی، دو اجرا خواهد داشت. اجرای اول در تاریخ هفدهم نوامبر و اجرای دوم در تاریخ سوم دسامبر. به مناسبت این کار جدید، گفتوگویی با این هنرمند انجام دادهایم که توجه شما را به آن جلب میکنیم.
آقای مشتاقی، با سلام و تشکر از اینکه وقت خودتان را در اختیار ما گذاشتید، بهطور حتم بسیاری از خوانندگان ما با شما و کارهایتان آشنایی دارند، اما لطفاً برای آن دسته از خوانندگانی که شما را نمیشناسند، خودتان را معرفی کنید؟
چشم، سعی میکنم بهطور مختصر از کارهایی که در عرصهٔ نمایش انجام دادهام، نام ببرم. از کودکی به تئاتر علاقه داشتم، از اینرو به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفتم و در گروه تئاتر نامنویسی کردم. چند سال بعد در تئاتر مرکز جوانان و نوجوانان هم ثبت نام کردم و غیرمستقیم با شیوهٔ آموزشی تئاتر «آناهیتا» آشنا شدم. مطالعه در عرصهٔ نمایش بزرگترین سرگرمیام شده بود و مرتب با اساتید تئاتر در تماس بودم. آنقدر که در هفده هجده سالگی دو گروه نمایشی داشتم. در آن دوران قصههای کودکان و نوجوانان را تبدیل به نمایش میکردم و به کارگردانیِ خودم بهروی صحنه میبردم، قصههایی چون «حقیقت و مرد دانا» (بهرام بیضایی – اجرا در کانون مرکزی پرورش فکری کودکان و نوجوانان) «ماهی سیاه کوچولو» (صمد بهرنگی – اجرا در تئاتر شهر). سپس نمایشنامهنویسی را هم تجربه کردم و نمایشنامهٔ «انگلها» را نوشتم.
کمکم برای کارگردانی، سراغ نمایشنامهنویسان معروف ایران رفتم، مثل «دیکته و زاویه» (غلامحسین ساعدی) و سپس سراغ نویسندگان جهان مثل نمایش «آن که گفت آری و آن که گفت نه» (برتولت برشت – Bertolt Brecht) یا «در پوست شیر» (شان، اوکیسی – Seán O’Casey) و…
بین سالهای ۱۳۵۵ – ۱۳۵۷ علاوه بر گروه نمایشی که داشتم، بهصورت حرفهای در تئاتر شهر، ادارهٔ برنامههای تئاتر و… در گروههای مختلف، بازیگری میکردم، مثل گروه پیاده، نمایش «دیوار چین» در تئاتر شهر به کارگردانی داریوش فرهنگ، «همشهری» در تئاتر مولوی به کارگردانی مهدی هاشمی و …
اوایل سال ۵۷ «تئاتر مستند» توجه مرا جذب کرد. سعید سلطانپور در این نوع نمایش پایاننامه گرفته بود. از او کمک گرفتم تا هر چه بیشتر با اینگونه تئاتر آشنا بشوم و او چه صادقانه هر چه میدانست در اختیارم گذاشت. در این دوره، نمایش مستند «زندان اطفال» را نوشتم و در ادارهٔ برنامههای تئاتر و دانشکدهٔ هنرهای دراماتیک بهروی صحنه بردم. بعد از سال ۵۷ مشتاق بودم تا تئاتر خیابانی را تجربه کنم. فضا، مناسبِ این نوع کارها بود. یازده نمایش خیابانی نوشتم که سه تای آنها بهصورت کتاب منتشر شد؛ «انقلاب و ضد انقلاب»، «کوپن» و «بهاران خجسته باد». این نمایشنامهها در سطح وسیعی توسط دانشجویان در سراسر ایران اجرا شدند.
همزمان با نمایشهای خیابانی، همچنان بهصورت بازیگر حرفهای در گروههای مختلف کار میکردم. مثل نمایش «هوریاتیها و کوریاتیها» از برتولت برشت در تالار رودکی و…
کمکم عرصهٔ نمایش میان خودی و غیرخودی تقسیم شد. اجراهای غیرخودیها بر هم زده میشد. قراردادِ بازیگران پرداخت نمیشد و عرصهٔ نمایش تنگ و تنگتر شد. فضایی که نمیتوانستم به آن باور داشته باشم. از اینرو از کشور بیرون آمدم تا همچنان تجربه کنم.
از ایران به یونان رسیدم. در آتن نمایش «رهایی پرندگان صلح» را نوشتم، از ایرانیهای پناهنده یک گروه نمایشی درست کردم و با کمک فرهنگ و هنر یونان، نمایش را با تصویر و صدا و حرکت (بدون دیالوگ) بر روی صحنهٔ بزرگ آکروپولیس اجرا کردیم.
در سال ۱۹۸۸ به ونکوور مهاجرت کردم. اجازه دهید فقط لیست نمایشهایی را که در ونکوور نوشته و کارگردانی کردهام، تیتروار بگویم و بگذریم:
- بچهها بیائید گل بکاریم (برای کودکان و نوجوانان) – ۱۹۸۸
- بچهها نوروز (برای کودکان و نوجوانان) – ۱۹۹۰
- بشنو از نی – ۱۹۹۰
- قصههای جنگل (برای کودکان و نوجوانان) – ۱۹۹۳
- پاسخهای ملانصرالدین – ۱۹۹۷
- نگاه سوم – ۱۹۹۸
- کابوسهای یک راننده تاکسی (بهزبان انگلیسی) – ۱۹۹۹
- نوعی از هنر، نوعی از اندیشه (نمایش مستند) – ۲۰۱۰
- ماسک – ۲۰۱۰
- فراری – ۲۰۱۴
- واخوان – ۲۰۱۷
ظاهراً حرفهٔ اصلی شما در کانادا مربوط به هنر نیست. آیا کار هنری برای شما صرفاً یک علاقهٔ شخصی است؟
تئاتر برایم مثل نفس کشیدن میماند. مهم نیست که از آن درآمدی داشته یا نداشته باشم. مهم این است که با آن زندهام. آنچه احساس میکنم و باید گفته شود، با زبان نمایش بیان میکنم و همین احساس زنده بودن در من ایجاد میکند. درست مثل شاعری که با واژهها سر و کار دارد، یا نقاشی که با رنگ.
شما همچنان که در ابتدا هم اشاره کردید، کارهای فرهنگی و هنری زیادی انجام دادهاید مانند نویسندگی، تئاتر و تصور میکنم حتی شعر؛ اما بیشتر در چه زمینهای فعالیت دارید؟ کدام را بیشتر دوست دارید؟
البته تئاتر و نمایشنامهنویسی خود مجموعهای است از قصه و شعر و… با عناصر مخصوص خود. بیشک خود را نمایشنامهنویس، کارگردان یا بازیگر میدانم تا شاعر یا قصهنویس. هر وقت هم داستانی نوشتهام یا شعری سرودهام، فضای نمایشی داشته است.
همانطور که در لیست کارهایتان اشاره کردید، «واخوان» آخرین کارتان است که در حال حاضر، مشغول کار و تمرین بر روی آن هستید. لطفاً کمی برای خوانندههای ما راجع به این نمایش صحبت کنید. ایدهاش از کجا آمد؟
نمایش «واخوان» داستان عارفی است که حدود دویست سال پیش در کرمان زندگی میکرد و قربانی بیفرهنگی مردمان آن دوره میشود. داستان تزویری است که توانایی فریب مردم را دارد، داستان مردمانی است که گوشبهفرمانِ تزویرند. تاریخ ما انباشته از این ایدههاست که مرتب تکرار میشود. این نوع موضوعات در شرایط فعلی همیشه مورد توجه من بوده است.
اصولاً موضوع نمایش را چگونه انتخاب میکنید؟ آیا بهدنبال انتقال پیام خاصی به مخاطبتاناید یا انتخاب موضوع صرفاً جنبهٔ شخصی و احساسی برایتان دارد؟
شرایط محیط است که موضوع را برجسته میکند تا هنرمند روی آن کار کند. در زندگی هر کس لحظههایی پیدا میشود که دلش میخواهد احساسات درونی خودش را نسبت به آن بازگو کند، نمایشنامهنویس آن را مینویسد. واضح است که احساسات درونی هر هنرمند دارای پیامی هم است. پیامی که از درون او برمیخیزد، ممکن است غلط یا درست باشد، اما هر چه است احساسات درونی یک فرد است که باید شنیده و دیده شود. از همین روست که میگویند، هنرمند میبایست در آزادی کامل احساساتش را بیان کند. هنرمند هم مانند دیگران در جامعه زندگی میکند، تاثیرات محیط بر او اثر میگذارد و او نیز بر محیط. هنرمند نیز مثل دیگران از خود عکسالعمل نشان میدهد که در ابتدا کاملاً فردی است، اما ممکن است دیگران هم حس او را تأیید کنند یا نکنند.
بهنظر میرسد موضوع نمایشنامههای شما مخاطبان خاص خودش را دارد، آیا این انتخاب آگاهانه است؟
هر نمایشی مخاطب خاص خودش را دارد که ربط کامل به سلیقهٔ تماشاگر دارد. کسی کمدی را میپسندد و دیگری تراژدی، کسی نمایش تاریخی دوست دارد و دیگری امروزی. یکی کلاسیک دوست دارد و… هر نمایشی دوستداران خود را جذب میکند و این بسیار عادی است.
آیا به فکر انتخاب موضوعاتی در آینده هستید که بتواند مخاطبان جوانتر یا به اصطلاح نسل دوم مهاجران را بیشتر به خود جذب کند؟
همانطور که قبلاً هم گفتم، تأثیرات محیط است که باعث میشود موضوعی در ذهن هنرمند جرقه بزند، لااقل برای من اینطور است. هیچوقت دنبال آن نبودم و نخواهم بود که برای جذب مخاطب، موضوعی انتخاب کنم که با حس درونیام همراه نباشد.
افرادی را که با شما کار میکنند چگونه انتخاب میکنید؟ آیا همهشان در کار تئاتر حرفهای هستند؟ آیا دسترسی محدودتر به بازیگران حرفهای در خارج از کشور، امکان اعمال استانداردهایتان را دشوار نمیکند؟
افراد بازیگر بر حسب شخصیتهای نمایشنامه و توانایی اجرای آن انتخاب میشوند. این افراد البته حرفهای به این معنا که زندگیشان را از کار نمایش بگذرانند، نیستند، اما علاقهمندانیاند که از کار با آنها لذت میبرم و انرژی میگیرم. تئاتر خارج از کشور، آنهم بهزبان فارسی، خود مشخصاتی دارد که در چند جملهٔ ساده نمیتوان راجع به آن صحبت کرد و از آن گذشت.
حال اگر امکان داشته باشد بهطور خیلی کلی کار هنری در خارج از ایران و خصوصاً در کانادا را ارزیابی کنید، چه خواهید گفت؟
تکامل آثار هنری با آزادی هنرمند ارتباط مستقیم دارد. یکی از ویژگیهای آثار هنری در خارج از کشور، آزادی کامل هنرمند است. با آنکه هنرمندان ایرانی در خارج از کشور با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم میکنند، فکر میکنم در آینده آثار ماندنیتری از خود بر جای بگذارند. در کانادا یا بهتر بگویم شهر ما ونکوور، مثل دیگر شهرها، هنرمندان در رشتههای مختلف تجمعهای خود را دارند و کار میکنند که جای بسی خوشحالی است.
فکر میکنید چطور میتوان نسل دوم و سوم مهاجران را به کارهای فرهنگی و هنری دربارهٔ ایران علاقهمند کرد؟
فکر میکنم نسلهای بعدی مهاجران، بیش از آنکه جذب کارهای فرهنگی و هنری ایران بشوند، جذب فرهنگ و هنر کشوری خواهند شد که در آن زندگی میکنند. اگر باور داشته باشیم که تأثیرات محیط شخصیت انسان را میسازد، آنوقت مشکل نخواهد بود که این واقعیت را بپذیریم. از طرف دیگر، فقط زمانی آثار هنرمندان ایرانی – نه تنها در نسل بعدی مهاجران، بلکه در کل مردم جهان – تأثیرگذار خواهد بود، که آثار برجسته تولید بشود و این مهم، بهطور کلی، بستگی دارد به حمایت از هنرمندان و فضای آزادی که هنرمند در آن زندگی میکند.
آقای مشتاقی، از وقتی که در اختیار «رسانهٔ همیاری» گذاشتید، بسیار سپاسگزاریم.