فرزانه بابایی – ایران
از پریشانی روزهای بیمن حرف میزنم
از سایههایی که مدام در تنم راه میروند
اما تشییع جنازهام را
به وقت بهتری موکول کردهاند
من مردهام و این تب لعنتی
نشانهٔ هیچچیزی نیست
برای دفع بلا
سکههای طلا روی چادر سفیدم بریزید
آنوقت من
از آن سمت زندگی
که کوه، معنی کوه
دشت، معنی آهو
و خندهٔ پیراهن تن زن است
برایتان شعر میگویم!