قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید
امیرحسین توفیق – ونکوور
«حالا باید چکار کنم. من که کاملاً گیج شدم.»
«کاری که شما انجام دادید، در کانادا به Defamation مصطلحه. مواردی که تحت عنوان Defamatory ذکر میشه، طبق قانون کانادا در Criminal Code تعریف شده و این عمل جرم محسوب شده و اگر اثبات بشه، قطعاً جریمه خواهید شد و از طرفی در سوابق شما هم قرار خواهد گرفت.»
«یعنی اگر فکر کنیم که شخص یا بیزینسی خلافی مرتکب شده باشه، نباید هیچ کاری انجام داد؟»
«چرا، حتماً باید انجام داد، اما از راهش. تمامی افراد و یا بیزینسهایی که با مجوز در کانادا مشغول فعالیتاند، تحت نظارت سازمانی قرار دارند و در اون سازمان، برای شکایتها، راهکار پیشبینیشدهای هست. شما باید از طریق انجمن حسابداران کانادا از ایشون شکایت میکردید. شما نهتنها اینکار را انجام ندادید، بلکه در فضای مجازی مشغول تخریب ایشون شدید و ایشون هم کاملاً درست و بهجا از شما شکایت کردند. اونهایی هم که در همون گروه فیسبوکی، از شما بابت روشنگری تشکر کردهاند، تحت پیگرد قرار گرفتهاند.»
«الان باید چکار کنم؟»
«همونطور که از ابتدا عرض کردم، میتونید ادامه ندید و مابقی مبلغی که پرداخت کردید رو دریافت کنید یا بنده ادامه بدم و این پرونده رو بهنحوی، جمع کنم.»
«چقدر هزینه داره؟»
«اصلاً مشخص نیست. بنده مشابه گذشته برای شما رسید ارسال میکنم و سعی میکنم که زودتر پرونده به بهترین شکل، مختومه بشه.»
«راهکار شما چیه؟»
«دو راه وجود داره. یا آماده بشیم که در دادگاه از شما دفاع کنیم که البته من توصیه نمیکنم، چون متأسفانه محلی برای دفاع وجود نداره و در عین حال ادلهٔ کافی هم برای متهمکردن شما به اندازهٔ کافی هست. راه بهتر، به اعتقاد من مذاکره با ایشون و وکیلشونه تا رضایتشون رو جلب کنیم که خیلی خیلی امیدوارم از شما خسارت زیادی نخوان. البته باید دید نظر ایشون چیه.»
سمیه دیگر نتوانست تحمل کند و کنترل خودش را در دفتر وکیل از دست داد. شروع کرد به گریهکردن و همانطور که اشک میریخت، از وکیل خواست، هر کاری میتواند انجام دهد.
«خانم، اینجا کاناداست. تحت هیچ شرایطی هیچکس حق نداره، اعتبار افراد و بیزینسها رو خدشهدار کنه. من تمام تلاشم رو میکنم و امیدوارم به نتیجهٔ خوبی برسم تا برای شما هم رکورد نشه که اگر این اتفاق بیافته، سالها طول میکشه تا سوابق شما بازیابی بشه.»
سمیه از دفتر وکیل خارج شد و غمگین و اشکریزان تا خانه رفت. روزها به کندی تمام میگذشت و تقریباً یکماه بعد که البته انگار یکسال برای سمیه گذشته بود، از دفتر وکیل تماس گرفته شد و از سمیه درخواست حضور در دفتر وکیل شد. در طول این یکماه، دو نوبت برای سمیه رسید پول ارسال شده بود و سمیه یک ۵ هزار دلار دیگر را پرداخت کرده بود.
«بفرمایید، این رسید پول شما. از ۵ هزار دلار دوم مبلغ ۱۳۸٫۷۵ دلار باقی مونده که به شما عودت داده میشه. و اما کاری که انجام شد. خوشبختانه حسابدار مذکور، انسان بسیار خوبی بود و ادعای خسارت از شما نکرده و واقعاً این اولین باریه که من چنین آدمی میبینم. چون فرصت بسیار خوبی بود که ایشون از شما بابت کار خلافی که انجام دادید، ادعای خسارت کنه. بههر حال، ایشون رضایت خودشون رو از شکایتی که توسط وکیلشون به دادگاه عالی استان انتاریو انجام شده بود، منوط به دو شرط کردهاند. یکی اینکه هزینهٔ وکیل ایشون رو شما پرداخت کنید که تا الان مبلغ ۱۳ هزار و پانصد دلار حدوداً پرداخت کردهاند و دوم توی همون گروه فیسبوکی بابت اشتباهی که کردهاید از ایشون رسماً عذرخواهی کنید و به تمام کسانی هم که اسامی اونها هست، پیغام بدید و رسماً به اشتباه خودتون اقرار کنید. دوستان شما هم که زیر پست شما بابت روشنگری ازتون تشکر کردهاند، باید همونجا زیر همون پست اعلام کنند که اشتباه کردهاند و ندانسته مطلبی رو که کذب محض بوده، تأیید کردهاند. ضمناً، در ایمیلی که شما در پاسخ حسابدار ارسال کرده و مبلغ رسیدی رو که ناخوانا بوده اعلام کرده بودید، خودتون اشتباهاً یه صفر کمتر گذاشته بودید و ایشون هم عیناً همین عدد رو اعلام کردند. پس ایشون کلاً هیچ اشتباهی نکرده بودند.»
«یعنی اینهمه پول باید بدم؟»
«میتونید موافقت نکنید. اون موقع در دادگاه قطعاً محکوم میشید و اگر ایشون باز هم خسارتی نخواد، دستکم دادگاه شما رو به پرداخت جریمه محکوم خواهد کرد. پس هزینهٔ پرداختی شما بیشتر هم میشه.»
سمیه از دفتر وکیل خارج شد و با جمعوجور کردن پول و قرض گرفتن از پدرش، مبلغی را که میبایست پرداخت نمود و کارهایی را هم که باید در گروه فیسبوکی انجام میداد، انجام داد و حسابدار مربوطه هم رضایت داد و پرونده مختومه شد. او این جمله وکیل را برای همیشه آویزهٔ گوشش کرد:
«یادتون باشه، تحت هیچ شرایطی حق تخریب افراد رو در فضای مجازی ندارید، حتی اگر واقعاً خلافی انجام داده باشند.»
هشت ماه از اعلام رضایت حسابدار به دادگاه عالی استان انتاریو گذشته بود که روزی سمیه برگهٔ دعوت به آزمون شهروندی را دریافت نمود و نفس راحتی کشید، اگرچه هزینهٔ زیادی بابت این نفس راحت، پرداخت کرده بود.
پایان