منیژه غفاری – ونکوور
خانم غفاری عزیز،
با سلام، سؤالم این است که آیا خشونت در روابط فردیِ جامعهٔ LGBT وجود دارد؟ اگر وجود دارد، ویژگی آن چیست و چه تفاوتی با روابط افراد دگرجنسگرا دارد؟
با تشکر، ل. ت. از نورثونکوور
پیش از پاسخ به پرسش شما، چند واژه را برای اطلاع خوانندگانم توضیح میدهم:
- دگرجنسگرا Heterosexual
- همجنسگرا Homosexual
- ترازن Trans woman
- ترامرد Trans man
- همجنسگرای زن Lesbian
- همجنسگرای مرد Gay
- دوجنسگرا Bisexual
- همجنسگراستیزی Homophobia
- دوجنسگراستیزی Biophobia
- تراجنسیستیزی Transphobia
- دگرباشی (LGBT) فراگیر جامعهٔ متنوع از کسانی است که هویتشان را همجنسگرای زن (Lesbian)، همجنسگرای مرد (Gay)، دوجنسگرا (Bisexual)، تراجنسی (Transgender)، و غیره میدانند.
در جواب به پرسش شما، آمارها و تحقیقات موجود نشان میدهد که بین خشونتهای خانوادگی در روابط دگرجنسگرایان (Heterosexual) و همجنسگرایان (Homosexual) تفاوتی چندانی وجود ندارد. هر دو تشابههای زیادی دارند. هر دو میتوانند حامل خشونت و سرکوب روحی، روانی، عاطفی، جنسی یا مالی باشند. همانطور که در مقالههای منتشرشده در شمارههای پیشین اشاره شده است، تنها نمونههای کوچکی از این رفتارهای ناهنجار عبارتاند از: استفاده از زور و تهدید؛ استفاده از ترس و ارعاب؛ منزویکردن؛ سوءاستفاده از امتیازاتی که فردی بر فرد دیگر دارد؛ سوءاستفادههای مالی یا استفاده از امتیازات مالی؛ سوءاستفاده از کودکان؛ استفاده از خشونتهای فیزیکی و جنسی؛ سوءاستفادههای عاطفی و روحی.
اما سؤال مهمتر این است که چرا اعضای جامعهٔ LGBT قادر به گفتگو پیرامون مشکلاتشان با عزیزانشان، خانواده، خدمات و سرویسهای اجتماع اطرافشان نیستند؟ چه عواملی مانع از دسترسی این عزیزان به سرویسهای حمایتی و خدماتی میشود؟ و منزویبودن در زمانی که احتیاج به کمک دارند، چه آسیبهای روحی/روانیای به این عزیزان وارد میکند؟ باورهای غلط اجتماع علیه این قشر اجتماعی، آنها را هر چه بیشتر به پشت درهای بسته هل میدهد و این خطر اصلی است که این عزیزان را به طعمهٔ مناسبی برای شکارچیان خشونت و ستمهای خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بدل میکند.
برای روشنترشدن مطلب، به چند مثال زندهایی که شاید با تجربیات شما خوانندگانم همخوانی دارد، مراجعه میکنم.
در روابط LGBT نیز مانند هر رابطهٔ دیگری، دینامیک قدرت و کنترل که زادهٔ فرهنگ خشونت و تجاوز و بیعدالتی است، میتواند عمل کند.
گاه این فرهنگ علیه رنگینپوستان/سیاهپوستان/بومیان/مهاجران استفاده میشود که زادهٔ فرهنگ تبعیض نژادی است. من و شما در دستهٔ رنگینپوستانِ مهاجر میگنجیم. چه تعداد از شما سختتر از همکاران سفیدپوستتان زحمت میکشید، اما کمتر از آنان از سوی صاحبکار یا رئیستان مورد توجه قرار میگیرید و کمتر یا هیچوقت مورد تصدیق و تشویق قرار نمیگیرید؟ چند درصد از شما عزیزانم دوست دارید از کارتان به دلایل نابرابری و بیعدالتی بیرون بیایید چون میترسید اگر اعتراض کنید، مورد سرزنش قرار خواهید گرفت؟ چند درصد از شما بهدلایل بالا دچار افسردگی، سرخوردگی، انزوا و اضطرابهای روحی شدهاید؟
گاه این فرهنگ بر بستر تفاوت و توانمندیهای مالیِ زادهٔ فرهنگ طبقاتی است. مجدداً چند درصد از شما بهصرف امکانات محدودِ مالی یا فقر، مورد بیاحترامی، بیتوجهی، بیاعتنایی یا حتی توهین فردی یا جمعی قرار میگیرید؟ چند درصد از شما ناخودآگاه به فرد پولدار احترام بیشتری میگذارید؟ هیچوقت فکر کردید، چرا؟ چند در صد از شما دوستیها و انتخاب دوستانتان بر بستر امکانات و توانمندیهای مالیشان است؟ چه تعداد از شما اگر نتوانید مثل بقیه عمل کنید، بهمرور خودتان را منزوی و گوشهگیر میکنید؟ اگر پاسختان مثبت است، در این انزوا چه حسی دارید؟ آیا از خودتان پرسیدهاید، چرا خودتان را منزوی کردهاید؟
گاه فرهنگ خشونت، کنترل و سرکوب بر بستر تفاوتهای جنسی است که زادهٔ فرهنگ تبعیضهای جنسی است. مثل تبعیض علیه زنان، یا ترازن/ترامرد. چه تعداد از شما خوانندگان زن تنها بهصرف زنبودنتان، نظراتتان در جمعی مردانه مورد بیاعتنایی، بیتوجهی و حتی توهین و تمسخر قرار گرفته است؟ چند در صد از شما عزیزانم حس میکنید که بهصرف زنبودنتان حقوق فردی و انسانیتان کاملاً نادیده گرفته شده است؟ آیا احساس سرخوردگی و بیانگیزگی دارید؟ آیا در اعتمادبهنفس و اعتماد به توانمندی فردیتان تأثیر گذاشته است؟
از میان مثالها و سؤالات بالا، چند مورد آن را شخصاً تجربه کردهاید؟
گاه فرهنگ خشونت، کنترل و سرکوب بر بستر جنسیتی فرد است که فرهنگ همجنسگراستیزی یا دقیقتر بگویم دگرباشستیزی را ایجاد میکند (Homophobia, Biophobia, Transphobia).
بهنظر شما چه باورهایی شرایط دگرباشستیزی را فراهم کرده است؟ متأسفانه این از باورهای غلط فردی و اجتماعی که در طول سالهای سال در اجتماع ما شکل گرفته است، ریشه میگیرد. بهنظر شما این باورهای غلط چیستاند؟ (بهعلت اهمیت و طولانیبودن مطلب، گفتگوی بعدی را به این اختصاص خواهیم داد.) متأسفانه، در اغلب مواقع، این باورهای غلط که متفاوت از تجربهٔ روزانهٔ این گروه است، آنها را به خلوتگاههای تنهاییشان هل میدهد یا اگر تلاشی در جهتِ ابراز مشکلاتشان کنند، یا جدی گرفته نمیشوند، یا به اشتباه درک میشوند. در بسیاری موارد حتی متخصصان کار، از جمله همکاران رواندرمانگرم اطلاعات دقیقی را برای حمایت از این گروه ندارند. و این بزرگترین معضلی است که من در طول سالها دائماً از زبان مراجعان LGBT در دفترم میشنوم.
مجدداً تکرار میکنم، بهیاد داشته باشیم که جدا از ملیت، رنگ پوست، جنسیت، توانمندیهای فیزیکی یا ذهنی٬ ثروت و طبقه… قبل از همه، انسانایم و هیچ انسانی با دیگری یکی نیست. چه زیباست که بهجای باورهای به ارثرسیدهٔ غلط، گوش را فعال، ذهن را باز، فکر را کنجکاو و دل را مهربان کنیم.
بهیاد داشته باشید درست مثل خودتان، هیچکس از بهاشتباه درکشدن، قضاوتشدن، تهمتشنیدن، نادیدهگرفتهشدن، تنهایی، حس تنهایی در مشکلات، انزوا، بیپناهی، پسزدهشدن، بیتوجهی، تبعیض، مورد توهین قرار گرفتن، تحقیرشدن، ناامنی، باورنشدن، بیاعتمادی، تعقیب و تهدید شدن، مسخرهشدن، بیاحترامی، بیهویتی، بردهٔ خواستههای دیگری شدن، نداشتن حق رضایتدادن در انتخابات، و غیره را دوست ندارد و برای خود نمیخواهد.
فروتنانه است از خود بپرسیم که پس چرا اینگونه با دیگری عمل میکنم!؟ این شروع خوبی برای تغییر کردن است.
سپاسگزارم از سؤالات شما. از این هفته بعضی از سؤالات من را در فیسبوک در گروه «همیاری ایرانیان ونکوور» خواهید دید.
با آرزوی ذهنی ساکت، دلی مهربان، وروحی آرام برای همهٔ شما عزیزان.
با محبت، منیژه غفاری
شما میتوانید فهرستی از تصورات نادرست متداول را در مورد اجتماع دگرباشان در لینکهای زیر بخوانید. (به زبان انگلیسی است)