گفتوگوی اختصاصی با دکتر مهدی راسل
نامزد برگزیدهٔ حزب دموکرات نوین استان بریتیش کلمبیا در حوزهٔ وستونکوور– کپیلانو برای شرکت در انتخابات استانی ماه مه سال ۲۰۱۷
مریم عابدی – ونکوور
آقای راسل، شما در سال ۲۰۰۸ به کانادا آمدهاید و ۹ سال است که با خانوادهتان در این کشور زندگی میکنید. میخواستم ببینم چه چیزی را در این مدت در اینجا تجربه کردهاید که موجب شد احساس کنید باید چیزهایی را از لحاظ اجتماعی تغییر دهید یا کمک کنید و درواقع نیاز به حضور خودتان را احساس کردید؟
من فکر میکنم در هر جامعهای و با هر کیفیتی که زندگی میکنید، همیشه جایی برای بهبود و توسعه وجود دارد. در مواجهه با مسائل روزمره با مواردی روبهرو میشوید که مسئولیت اجتماعی بیشتری احساس میکنید و میخواهید که اگر کاری از شما ساخته است، انجام دهید و آن مشکلات را برطرف کنید. بچههای من در اینجا بزرگ شدهاند و طیِ بزرگشدن آنها، نیازهایشان هم تغییر کرده است، و من جامعهٔ اینجا را در پاسخ به نسل جوان آماده و مهیا ندیدم. من از خانوادهٔ خودم جدا شدم و به کانادا آمدم، دوست ندارم بچههای من هم مجبور شوند بهجای دیگری مهاجرت کنند صرفاً به این علت که اینجا محیط برای زندگی آنان فراهم نیست.
دلیل دیگر، تغییراتی است که از لحاظ جغرافیای سیاسی در اطراف ما در حال رخدادن است و شکست عقلانیت در آمریکا و پیروزی کسانی که به تعبیر من احترامی برای دموکراسی قائل نیستند، این مسئله را برایم برجسته کرد که بیایم و درگیر این مسائل بشوم. من این مسئله را از دو بُعد میبینم. یکی مسئلهٔ جامعهٔ ایرانی است که من از آنها هستم، با آنها بودهام و با آنها رشد کردهام و موضوع دیگر ادغامشدن در جامعهٔ میزبان است که فرزندان من در بین آنها خواهند بود و در آنجا رشد خواهند کرد. بنابراین از یک طرف تهدیداتی را میبینم که اختصاصاً متوجه جمعهٔ ایرانی است و آنها را رنج میدهد که برای رفع آن باید اقدام کرد و در یک طیف وسیعتر، کل جامعهای که در آن زندگی میکنیم. جامعهای که میخواهیم زندگی را در آن ادامه دهیم و بهخاطر باورها و ارزشها و کیفیت زندگیای که فکر میکردیم اینجا خواهیم داشت، بلند شدهایم و به اینجا آمدهایم. برای ادامهٔ آن لازم است که تلاش کنیم و فعالیت و مشارکت داشته باشیم.
در خودتان چه قابلیت و تواناییای سراغ دارید که فکر میکنید میتوانید به این نیاز پاسخ دهید و کمک کنید که این تغییرات انجام شود؟
معمولاً مجموعهای از تجربیات انسانهاست که به آنها اجازه میدهد فکر کنند حالا وقت آن است که این تجربیات را در اختیار جامعهای که در آن زندگی میکنند قرار بدهند و سعی کنند زمان و عمرشان را در این مسیر صرف کنند. تجربیات کاری من و تجربیات شخصی، اجتماعی و تحصیلیام به من این جرئت را داد که فکر کنم در این مرحله میتوانم با بخشی از این مشکلات روبهرو شوم و آنها را حل کنم. افکاری که طی سالیان در ذهن من رشد کرده همراه با تجربیات مختلف اجتماعی، شغلی و خانوادگی باعث شد تشویق بشوم تا فعالیتهای محلی در این استان را آغاز کنم که این فعالیتهای محلی باز به من کمک کند تا تجربههای جدیدی بیاندوزم و برای رسیدن به اهداف سطوح بالاتر اقدام کنم.
من در وبسایتی که کمپینتان تهیه کرده، بیوگرافی شما را خواندم. برای آن دسته از افراد که با سوابق شما آشنا نیستند، اگر ممکن است در مورد سوابق تحصیلی، کاری و اجتماعی خودتان که به شما آن احساس اطمینان را میدهد، توضیحی بدهید.
در وهلهٔ اول خانواده است که محل رشد و نمو همهٔ ما در ابتدای زندگیست. من در خانوادهای بودم که از نظر اجتماعی و سیاسی در جهت اهدافی که داشتند، فعال بودند و از نظر اجتماعی و سیاسی در محیط فعالی رشد کردم. در جوانی همچنان این مسیر را ادامه دادم و به دنبال آرمانهایی بودم که در آن زمان برایش با تمام توان فعالیت میکردم.
متعاقب آن رشتهٔ پزشکی را انتخاب کردم؛ باز بیشتر به این جهت که بتوانم به جامعهٔ خودم خدمت کنم. بعد از فارغالتحصیلی، شروع به فعالیتهای اجتماعی کردم برای کمک به افراد بیبضاعت و افراد آسیبپذیر؛ برای آن دسته از مردمی که در آن زمان خیابانخواب و کارتنخواب بودند. مجتمعی برای آنها درست کرده بودیم، کمکشان میکردیم و سعی میکردیم آنها را درمان کنیم. متعاقب آن درگیر بیمههای همگانی شدم، در سطحی که بتوانیم با سیاستگذاری و مقررات اجرایی آنها را اجرا کنم و در کنار آن ادامهٔ تحصیل دادم در رشتهٔ سیاستگذاری و مدیریت سیستمهای بهداشتی و درمانی و بهداشت عمومی و با فعالیتهای سازمانهای جهانی، سروکار پیدا کردم و در برخی از پروژه های آنها ایفای نقش کردم.
در چندین مأموریت با این سازمانها در کشورهایی کار کردم که بعد از بحرانها و حوادث غیرمترقبه نیاز به کمک داشتند. این سلسله تجربیات اجتماعی من بوده و در کنار آن هم تجربیات کاری و فعالیتهای بازرگانی که البته در رابطه با پزشکی بوده است. مجموعِ این تجربیات اقتصادی، تحصیلی و همچنین تجربیات اجرایی چیزی است که میتوانم برای مشارکت اجتماعی خودم داشته باشم.
یک سؤال که شاید در ابتدا بیربط باشد، این است که شما چندمین فرزند خانوادهاید؟
من اولین فرزند خانوادهام.
پس شما در زمانی که در ایران بودید، فعالیت سیاسی زیادی نمیتوانستید انجام داده باشید، چون من هم همسن شما هستم ولی کوچکترین فرزند خانواده بودم و ما بیشتر اعلامیههای چپیها را جمعآوری میکردیم. اما شما کسی را بزرگتر از خودتان در خانواده نداشتید. در چه فعالیت سیاسیای در آن دوران در ایران مشارکت داشتید؟
خانواده شامل پدر، مادر، پدربزرگ و مادربزرگ هم میتواند باشد و فقط خواهر و برادر نیستند. ما خانوادهای داشتیم با یک شبکهٔ وسیع اجتماعی که همهٔ آنها هم بچههایی داشتند که ما با هم بهصورت گروهی فعالیت میکردیم.
وقتی بخواهید این تغییرات را در جامعه ایجاد کنید، با چه نوع مشکلات و چالشهایی در این راهی که انتخاب کردهاید، مواجه خواهید شد؟
مثل هر حرکت اجتماعی دیگری، این تغییرات یک شبه رخ نخواهد داد و ما چالشهای زیادی در مقابل خواهیم داشت. در وهلهٔ اول پذیرش مسائل و مشکلات است که افراد جامعه مییاسیت نسبت به وجود مسائل آگاه شوند و طبیعتاً چالش بعدی جلب اطمینان نسبت به راهحلها و رویکردهایی است که میتواند مسائل را حل کند.
بزرگترین چالش شاید مشارکتی باشد که مردم باید از خودشان نشان دهند تا آن تغییری که باید ایجاد شود، اتفاق بیفتد. بنابراین چالشی بزرگتر از موضوعِ علاقهمندکردنِ مردم به مشارکت در مسیر این تغییرات، نخواهیم داشت. البته همیشه جامعهٔ ایرانی ما نشان داده است که بهموقع وارد عمل میشود و اگر موضوع حساسی باشد که ضرورت تغییرش احساس شود، بهخوبی عمل میکند و آن مسائل را حل میکند و من نسبت به همکاری هموطنانمان در این موضوع بسیار امیدوار و خوشبینام.
فرض کنیم فردا اولین روز کاری شماست و در مجلس در ویکتوریا هستید، بهعنوان نمایندهٔ مجلس قانونگذاری بریتیش کلمیا (MLA) برای همین منطقهای که از آن کاندیدا شدهاید یعنی وستونکوور– کپیلانو. اولویتهای شما در اولین روز چه خواهد بود؟
تصور میکنم یکی از مسائلی که همهٔ ما باید به آن توجه داشته باشیم، این است که از افرادی که وارد سیاست میشوند چه انتظاراتی باید داشته باشیم و اینکه آنها مطابق انتظارات ما عملکرد صحیحی داشته باشند. نکتهٔ اول، این دیدگاه است که نباید تصور کرد که سیاستمدار کسی است که همهٔ مشکلات را میداند، همهٔ راهحلها را دارد و باید آنها را اجرایی کند. مهمترین هنر هر سیاستمدار این است که بتواند تسهیلکنندهٔ (facilitator) خوبی باشد. به مردم خوب گوش بدهد، راه حل درست را گردآوری کند، همه را پیرامون راه حل درست به تفاهم برساند، تمام منابع را بسیج کند و به سمت حل مشکلات پیش ببرد. بنابراین، این دیدگاه باید تغییر کند که من همهٔ مشکلات را باید بدانم و راه حل همهٔ آنها را داشته باشم، چون وقتی این دیدگاه وجود دارد، ممکن است بعد از مدتی بهدلیل مضیقههای بسیار، یا مشکلات درست تشخیص داده نشود یا منابع بهدرستی به آن سمت نرود.
من اولین اقدامی که بخواهم با آن کارم را شروع کنم، برگشتنِ دوباره به سمت مردم برای تأییدیهگرفتن دربارهٔ مشکلاتی است که در حال حاضر دارند، منتهی در آن زمان من نمایندهٔ تمام کسانی خواهم بود که در این شهر زندگی میکنند و باید تمام پیامها را جمعآوری کنم و بهدنبال راهحلها باشم و بعد بهدنبال اقدامات برای برطرفکردن آن مشکلات خواهم بود، اما بهنظر میرسد مسائل مهم منطقه اگر بخواهم دستهبندی کنم، مشکلات ترافیک و حملونقل است که هر روز ترافیک منطقه افزایش پیدا میکند، جمعیت ساکن منطقهٔ نورثشور بهزودی به دو برابر یا نزدیک به دو برابر خواهد رسید. مطابق آمار و ارقام و با ساخت و سازهایی که انجام شده، جمعیتی که قرار است در این شهر ساکن شود، با زیرساختار موجود تطابق ندارد.
نکتهٔ بعدی، موضوع خانههای مناسبی است که افراد بتوانند بخرند و در آن زندگی کنند و نکتهٔ سوم محیط زیست است که بههر حال ما در منطقهٔ زیبایی زندگی میکنیم و باید به نسلهای آینده منتقل کنیم و من حساسیت مردم را راجع به این سه موضوع زیاد دیدهام و فکر میکنم بعداً هم اگر این موضوعات تأیید شود، باید در اولویت کاری قرار بگیرد.
چرا برای فعالیت اجتماعی و سیاسی خودتان حزب NDP بریتیش کلمبیا را انتخاب کردید؟
هدف من این است که نسل بعدی که میخواهد در اینجا زندگی کند، زندگیِ با کیفیت بهتر و راحتتری داشته باشد. این موضوع سرمایهگذاری بیشتری بر روی سرویسها و خدمات عمومی و اجتماعی را میطلبد و از افتخارات این جامعه این است که فردی که بیمار میشود، دیگر برای درمان مستأصل نیست و سیستمی که توسط اندیپی پایهگذاری شده است، چنانچه اندیپی این سیستم را پایهگذاری نمیکرد، ما هم سرگذشتی مثل مردم دیگر کشورها مثل آمریکا داشتیم که مردم مجبورند گاهی از پایهایترین حقوق انسانی خودشان صرفنظر کنند و هزینههای بالا بپردازند و گاهی اوقات به خدمات مناسب دسترسی پیدا نکنند، اما ما در اینجا سرویسی داریم که حداقل نیازهای اساسیمان پوشش پیدا میکند، هرچند این نیازها مرتباً تغییر پیدا میکند، سیستم بهداشتی مرتب نیاز به بهبود و توسعه دارد و دولتی که به این خدمات عمومی بها دهد، دولت ایدهآلی خواهد بود که میتواند برای نسلهای آینده سرمایهگذاری کند.
نسبت به بازار کار برای نسل آینده نیز حساسایم و دوست داریم سرمایهگذاری درستی انجام شود و کسانی که شروع به کار میکنند حقوق مناسب و مکفی برای زندگی داشته باشند نه حداقل دستمزدی که ممکن است برای زندگی کفاف ندهد. خود این مسئله باعث میشود که اقتصاد شکوفاتر شود و این دریافتها در جامعه بهصورت مناسبتری خرج شود و چرخ اقتصادی بچرخد.
بهادادن به زنان، بانوان و مادران یکی از اصولی است که این حزب بهصورت اختصاصی و متفاوت به آن نگاه میکند و شرایطی را ایجاد کرده که با پرداخت روزی ده دلار بتوانید فرزندتان را در مهدکودکها بگذارید و خودتان بتوانید بروید درس بخوانید و فعالیت اجتماعی داشته باشید و کار کنید.
بهعنوان یک پدر دوست دارم فرزندانم در جامعهای رشد کنند که نیازهای اولیهٔ آنها را فراهم کند. بهعنوان مثال بهداشت و درمان و خدمات اجتماعیای که نیاز دارند به آنها ارائه شود، آموزششان را تأمین کند و از آن طرف این امکان برای آنها باشد که بهصورت برابر در مسائل اجتماعی مشارکت داشته باشند. این یک توسعهٔ پایدار باشد، نه مقطعی و کوتاه که عدهای بهره ببرند و عدهای احساس کنند که از کل چرخهٔ اقتصادی بهرهای ندارند یا بهرهٔ کمی دارند و در زندگی روزمرهشان دچار مشکل باشند.
در اطلاعاتی که از طرف کمپین شما دریافت کردم، مطلبی دیدم دربارهٔ ضرورت بازکردن کمیسیون حقوق بشر که توسط حزب شما پیگیری میشود. تا جایی که میدانم بریتیش کلمبیا هیئت دادرسی (tribunal) حقوق بشر دارد، بنابراین میخواستم بدانم چه ضرورتی دارد که کمیسیون حقوق بشر هم بیاید؟ شما چه ضرورتی برایش میبینید؟
مثال خیلی سادهاش مثال وجود دادگاه و سیستم پلیس است. شما وقتی هیئت دادرسی دارید، در واقع یعنی فقط دادگاه دارید. دادگاه وقتی عمل میکند که شکایت آنجا ثبت شود، کسی ادعا کند که حقوق انسانیاش تضییع شده است و درخواست دادرسی بدهد، و بعد آنها بیایند درخواست دادرسی کنند و رسیدگی کنند و بگویند که این اتفاق افتاده است. اما سیستم کمیسیون مثل سیستم پلیس است.کارگزارِ عدهای از طرف کل جامعه؛ چون خیلیها توان این را ندارند که صدایشان را برسانند، خیلیها توان این را ندارند که واردِ مراحل قانونی شوند و بخواهند شکایت خودشان را تسلیم دادگاه کنند. کمیسیون، حقوق بشر را حمایت میکند، مراقبت و پایش میکند که تضییع حقوقی نشود.
بهعنوان مثال الان کشور امریکا برای ورود اتباع برخی از کشورها، ایجاد محدودیت کرده است. اگر ما تصور کنیم روزی این محدودیت یا بهشکلی مسائل مشابهی در این استان بخواهد اتفاق بیافتد، دو راه وجود دارد؛ یکی اینکه این اتفاق بیافتد و بعدها عدهای بروند این شکایت را آنجا تسلیم کنند، اگر بتوانند و بدانند که چگونه باید احقاق حقوقشان را بکنند و راه دوم این است که کمیسیونی وجود داشته باشد و بلافاصله از طرف آن مردمی که حقوقشان تضییع شده عمل کند و بهدنبال احقاق حقوق آنها باشد. تفاوت عمده، این است. در واقع کمیسیون بسیار فعال و پرواکتیو خواهد بود در حالی که هیئت دادرسی منفعل است یعنی وقتی که افراد در آنجا شکایت خودشان را گذاشتند، رسیدگی خواهند کرد و این افتراق خیلی بزرگی است، خصوصاً با اتفاقاتی که دارد در جامعهٔ کانادا میافتد، چه، نسبت به اقلیتهای قومی و چه اقلیتهای مذهبی، مثل اتفاقاتی که اخیراً در کبک افتاد و از اتفاقاتی که در کشور آمریکا دارد میافتد، غافل نباشیم که اینجا هم چه در زمانی که محافظهکارها حاکم بودند و در فعالیتها و فرایندهای سیاسیای که دارد اتفاق میافتد و ما در آیندهٔ نزدیک نمیدانیم شاهد چه چیزهایی خواهیم بود و چه حکومتهایی و با چه دیدگاههای احیاناً افراطی در اینجا سر کار خواهند آمد. لازم داریم که نسبت به حقوق اساسی انسانها پرواکتیوتر عمل کنیم تا اینکه منتظر بمانیم تا اتفاقی رخ بدهد و بعد برویم پروسههای حقوقی را طی کنیم.
اگر مطلب دیگری دارید که مایلاید اضافه کنید، بفرمایید؟
خیلی کوتاه میگویم، چون روی صحبتهای ما با هموطنان خواهد بود، این است که همهٔ ما بهنوعی رنج مهاجرت را قبول کردیم برای داشتن زندگی بهتر، سالمتر، آزادتر و امنتر. هیچ تضمینی وجود ندارد که ما تمام این خواستهها و امیال خودمان را در اینجا داشته باشیم و برای نسلهای آینده ادامه داشته باشد، مگر اینکه نسبت به حفظ، تثبیت و توسعهٔ آن مشارکت کنیم و فعالانه پیگیر باشیم.
ما علیرغم داشتن جامعهٔ نسبتاً بزرگ ایرانی در بیسی با جمعیت حدود یکصدهزار نفر، تحصیلکرده، ثروتمند و فعال، در مراکز تصمیمگیری و مراکز شکلگیری قدرت، نمایندهای نداریم، نه در شهرداریها، نه در استان و نه در سطح فدرال. البته دوستانی که در شرق کانادا هستند در این زمینه از ما جلوتر و فعالترند. در مقطعی که هستیم، با توجه به اینکه نمیتوانم بگویم متأسفانه یا خوشبختانه، ولی من تنها کاندیدای ایرانیام، با توجه به اینکه ما در شهرداریها و در سطح استان و فدرال هیچ نمایندهای از جامعهٔ ایرانی بیسی نداریم که حداقل نسبت به منافع اقلیتی ما حساس باشد و آن را دنبال کند و با تغییراتی که در ژئوپلتیک و فضای سیاسی دنیا دارد اتفاق میافتد، و متأسفانه گروههایی با طرز تفکرات رادیکال راست دارند حاکم میشوند، این میتواند بهترین موقعیت باشد که در صحنهٔ اجتماعی وارد شویم و سعی کنیم منافع خودمان را حفظ کنیم.