دوباره آن زمان از سال شده است که ایرانی هر جای دنیا که باشد، کمی سرش شلوغتر از همیشه است. دوباره وقت گندم خیسکردن رسیده است. وقتِ خانهتکانی شاید. اسفند، ماه شلوغی است برای ایرانی؛ کوچ هم که کرده باشد، سرِ سوزنی دل و دماغ کافیست تا بوی بهار مستش کند و آئینهای چهارشنبهسوری و نوروز و سیزدهبدر را بهتمامی بهجا آوَرَد. حتی دیده شده است که اسکناسهای نوی ۱۰، ۲۰ یا ۵۰ دلاری از لای کتاب قرآن یا کتاب حافظ سفرهٔ هفتسین سر درآوردهاند. همیشه مادری پیدا شده است که هفتسینی در مدرسهٔ فرزندش برپا کند و کارمندی نیز که همان کُنَد در محل کارش و مطمئن شود که دوستان و همکاران غیرایرانی فلسفهٔ وجودی هفتسین و معنای هر یک از سینهایش را خوب یاد گرفتهاند.
اینها همه فینفسه بسیار هم خوب است، اما آیا مشکلات ما محدود به شناساندنِ رسوم و آئینهای باستانیمان به جامعهٔ میزبان است؟ اصلاً آیا تا کِی قرارست آنان میزبان باشند و ما میهمان؟ تا کِی قرارست حرفمان در حد پچپچ در گوش یکدیگر باشد؟ واقعبین باشیم، برای بهرسمیت شناختهشدن، باید صدا داشت و شنیده شد. و ما در این استان لالایم. علاوه بر تورنتو، در مونترآلی که جمعیت ایرانی کمتری دارد، نمایندهٔ استانی هست، اما در بیسی هرگز چنین چیزی نداشتهایم. حال چنین فرصتی به ما رو کرده است و هموطنمان دکتر مهدی راسل برای منطقهٔ ایرانینشین وستونکوور-کپیلانو از سوی حزب NDP بریتیش کلمبیا بهعنوان نامزد کارزار انتخابات استانی معرفی شده است. اما، البته که این بهتنهایی کافی نیست و به جایی راه نمیبرد. ما باید یک مسئله را با خودمان روشن کنیم و آن اینکه آیا میخواهیم در این کشور همچنان میهمان باقی بمانیم؟ و اینکه آیا تلاش برای آیندهٔ فرزندانمان را تنها بازکردن حساب پسانداز تحصیلی میبینیم؟ اگر پاسخ به این سؤالات منفی است، باید آستینها را بالا زد و مشارکت در انتخابات استانی ماه می را جدی گرفت. ما نیز میتوانیم همچون بسیاری ملیتهای دیگر نمایندهای به مجلس استانی در ویکتوریا بفرستیم و بگذاریم تا صدایمان در این استان برای اولین بار شنیده شود.
در این شماره، گزارشهایی از فعالیتهای کمپین انتخاباتی دکتر راسل و همچنین گفتوگوی اختصاصی ما با ایشان آمده است که از شما دعوت میکنم آنها را بخوانید تا هر چه بیشتر با ایشان و دیدگاههایشان آشنا شوید.