منیژه غفاری – ونکوور
خانم غفاری عزیز،
با سلام، چندی پیش پستی در گروه «همیاری ایرانیان ونکوور» دیدم که لینکش را برای مطالعهتان میفرستم. موضوع طرحشده جالب است و ذهنم را درگیر کرد. سؤالاتی برایم پیش آمد که خوشحال میشوم نظرتان را بدانم. سؤالات من در ارتباط با موضوع مطرحشده در این پست و نظراتی که مردم زیر آن دادهاند، به این قرارست:
۱) مرزهای قانونی در رابطه با چنین برخوردی چیست؟
۲) آیا تفاوت سنوسال موجب میشود جور دیگری به قضیه نگاه کنیم و آنرا درست و یا نادرست بدانیم؟
۳) آیا ابزار علاقه به فردی در محیط کار، موانع قانونی دارد؟ آیا بوسیدن دست این خانم در محل کارش، در صورت موافقت آن خانم، ایرادی دارد؟
در مجموع مایلم بدانم ملاک ارتکاب جرم یا عمل خشونتآمیز در ارتباط با چنین موضوعی چیست؟
با تشکر از کمکها و راهنماییهای شما،
الف. ش. – پورتکوکئیتلام
خانم یا آقای الف. ش. عزیز، شما چهار سؤال بسیار مفید را از این گفتوشنود بیرون آوردهاید که من برای راحتتر بازکردن مسئله، آنها را شمارهگذاری کردم. اول از همه، برای اینکه همهٔ خوانندگان در جریان باشند، مطلب را همانطور که در گروه همیاری در فیسبوک آمده، موبهمو انعکاس خواهیم داد، به استثنای محل اتفاق. این به منظور امنیت هویتی و احترام به مرزهای فردی خانم مورد نظرمان صورت میگیرد. و این هم ماجرایی که آقای م. م. دربارهٔ آن میپرسند:
«نظر شما در مورد این رفتار اجتماعی چیست؟
شب گذشته فردی بالای سن شصت سال ضمن خرید از مرکز خرید … در شهر … [کانادا]، متوجه یک صندوقدار جوان ایرانی میشود. او در فرصتی که برای پرداخت پیدا میکند، از زیبایی چهره، چشم و موهای دختر ایرانی تعریف مبالغهآمیز میکند. طبق آداب اجتماعی در اینجا، دختر از او تشکر میکند و لبخند میزند. مرد که بهظاهر مفتون چهرهٔ دختر ایرانی شده است، از او میخواهد که او را پدرانه ببوسد! دختر امتناع میکند و مرد برای خداحافظی دست خود را دراز میکند و دختر به احترام آن را میفشارد. با اینحال مرد دست دختر را میبوسد. هیچکدام از کارکنان یا مشتریان اطراف آنها متوجه محتوای مکالمهٔ فارسی آنان نشدند. ولی مرد باز هم دستبردار نبود و با پیداکردن تکهٔ کاغذی، شعری بی دروپیکر در وصف این دختر نوشت و همراه با شمارهٔ تلفن خود بهدست او داد. دختر ایرانی برای رهاشدن از دست او، کاغذ را گرفت و به مشتری بعدی رسید. این در حالی بود که مرد بههنگام ترک محل تأکید کرد: به من زنگی بزن تا با هم قراری – پدر و دختری – برای بیرون بگذاریم!!»
متن شعر روی تکه کاغذ:
سیهچشمان موپریشان زلفافشان / قدم بر راه بنهادی اینسان
من مفلس … لیا ندارم هیچ در دست / فدای تیر مژگانت شود صد جان جانان
Tel: 604-xxx-xxxx
من تمامینظرات را مطالعه کردم. بعضی از نظرات خود قابل بحث و گفتوگوست! قبل از اینکه شروع به جوابدادن به سؤال شما کنم، من سؤالی از نگارندهٔ پست دارم. ایشان در توضیح شرایط، گفتند که «هیچکدام از کارکنان یا مشتریان اطراف آنها متوجه محتوای مکالمهٔ فارسی آنان نشدند.» خودِ گوینده و ناظربرصحنه کجا بودند؟ قاعدتاً در زاویهای ناظر بر صحنه بودهاند که نهتنها مکالمه را بهدقت میشنیدهاند، بلکه حتی قادر بودهاند ناظر بر حالت دستدادن این خانم باشند (دختر به احترام آن را میفشارد). شما بهعنوان ایرانیای که ناظر بر صحنه بودید، چه کردید؟ نقش و مسئولیت فردی شما در چنین شرایطی چیست؟ اولین و مهمترین عکسالعمل از سوی فرد ناظر بر صحنهٔ خشونت، این است که در جهت جستجوی راه مناسب برای حمایت، از طریق پرسش حال زن، بداند چگونه حمایتی احتیاج دارد. از دیدگاه من کسی که در مقابل خشونت سکوت میکند، در تکثیر فرهنگ خشونت نقش دارد. خواهش میکنم در چنین شرایطی، شجاعت عمل داشته باشید و با رعایت حقوق فردی زن، از او با چند سؤال ساده مثل «خانم، آیا شما احساس امنیت میکنید؟ آیا کاری هست برایتان انجام بدهم؟ حالتان خوبست؟» حمایت خودتان را نشان دهید. زیرا توانمندش میکنید که برای حقوق فردیاش بایستد. دوم آنکه، از مردان «غیرتی» ممنونم، اما در عین حال خیلی از انتخابهای مردان «غیرتی» نیز خود جای انتخاب را از زن گرفته و او را به بستر دلسوزی برای دیگری میاندازد، تا آنکه او را توانمند کند. و سوم، پیشنهاد میکنم دفعهٔ بعد تمامی اطلاعاتی را که موجب شناسایی فرد و یا افراد میشود، کاملاً حذف کنید. خود این عمل ناقض نیت میشود چون متأسفانه افراد متعددی قادر بر شناسایی این دو شخصاند و این خود، تجاوز به مرزهای فردی بهخصوص دختر خانم است. او هیچ جای انتخابی در اتفاقی که در محیط کارش افتاد، نداشت. متأسفانه حق انتخاب یک بار دیگر از او گرفته میشود، ولی اینبار با در معرضِ دید عموم گذاشتن موضوع محرمانهٔ این خانم؛ مثل محل کار، سن و سالش، شهری که زندگی میکند… متأسفانه هر چند که شاید نیت خیر بوده، روند تجاوز به مرزهای فردی این زن، با به اشتراکگذاشتنِ موضوع در گروهی عمومی ادامه پیدا کرده است. او را در شرایطی قرار داد که خود هیچ اختیاری در انتخابش نداشته است. و این ریشه و ذات خشونت علیه زنان است.
حال جواب به سؤال اول شما که مرزهای قانونی در رابطه با چنین برخوردی چیست؟ چه زمانی چنین پروندههایی در مسیر قانون میافتد؟ این چند ویژگی نقش بهسزایی دارد که چنین پروندههایی به کجا میکشد.
۱) تأثیرگذاری بر روی حس امنیت این خانم در محیط کار، رفتوآمدهای بین خانه و محل کار و غیره؛
۲) تأثیرات روحی از جمله تجاوز به مرزهای فردی و فرد را در تنگنای اجتماعی / شغلی و آمپاس روحی قراردادن و یا باجگیری عاطفی (Emotional Blackmailing)؛
۳) گزارش این خانم به پلیس به عنوان مزاحم شغلی، فردی Stalking؛
۴) و گذشتهٔ مرد که آیا پروندهٔ قانونی و شکایاتی اینگونه با پلیس دارد یا نه؛
میتواند چنین پروندههایی را به مسیر قانونی بیاندازد. در مرحلهٔ بعدی وقتی گزارش داده میشود، پلیس موظف است که از همه گزارش بگیرد و بر بستر میزان خطر، و تهدید امنیت زن که خود پروسهای پیچیده و دقیق است، پرونده به دادستان سپرده میشود. در نظر داشته باشید که مسائل دیگری مثل حضور یا طغیان بیماری روحی و روانی متجاوز نیز مورد بررسی قرار میگیرد. اغلب پروندههای «مزاحم» و «Stalking» با گوشمالی و یا چند شب توی زندان خوابیدن، فیصله مییابد، مگر آنکه فردِ مزاحم پروندهٔ خشونتهای خانوادگی، خشونتهای جنسی، تهدید با اسلحهٔ گرم یا سرد یا پروندهٔ محکومیتهای جنایی در گذشته داشته باشد، که یکباره برخورد پلیس را بسیار جدیتر و مسئولانهتر میکند. بههمین جهت من به تمامی خانمهایی که در شرایط مشابهی قرار میگیرند، احساس ناامنی میکنند و آن اتفاق را تهدیدی علیه امنیت فیزیکی و جنسی خود میدانند، پیشنهاد میکنم که موضوع را به پلیس گزارش دهند، زیرا این گزارشها جمعآوری شده و در شرایط خاصی که گویای الگوی رفتاری متجاوز است، مورد توجه قرار میگیرد، و امکان دستگیری را فراهم میکند. مهم آن است که اینگونه رفتارها را نادیده، کوچک و معمولی جلوه ندهیم.
توضیحی کوتاه در مورد «آمپاس روحی»، یا «باجگیری عاطفی» (Emotional Blackmailing): در بخش نظرات، دو نفر پیشنهاد «سیلیزدن» و استفاده از «لنگه کفش» دادند. هر چند که بهعنوان یک زن پیشنهاد شما را کاملاً درک میکنم، اما متأسفانه یک بار دیگر یادآوری تجربهٔ تلخی است که بسیاری زنها دارند و آن این است که جوابِ «نه» زن، از سوی مردان جامعه یا جدی گرفته نمیشود یا کوچک و بیمعنا تلقی میشود. در نتیجه با بیشرمی انواع تجاوز به مرزهای فیزیکی و جنسیِ زنان میشود. متأسفانه تاوان این بار سنگین نادانی، نامهربانی و قدرتجویی بعضی از مردان را زنان با بارهای گزاف روحی و روانی میپردازند. دوم آنکه، من باور ندارم که جواب خشونت، خشونت است. بلکه بهترین راه برای پایاندادن به خشونت ناشی از نادانی، بالابردن سطح دانش و آگاهی است؛ تربیت درست نسل پسران جوان است که به زن از موضع برابر و با احترام نگاه کنند، که این را از کودکی با داشتن مدلهای رفتاری سالم پدر با مادر و دختر خانواده شروع میشود؛ و همچنین دخترانی تربیت کنیم که با تمام فشارهای فرهنگی و اجتماعی، اعتمادبهنفس داشته باشند تا بتوانند برای احترام به هویت و حقوق فردی خود بایستند. در مورد یادشدهٔ بالا، فروشندهٔ زن جواب «نه» را داده است ولی مرد بهکل «نه» او را نشنیده یا نادیده گرفته است.
جواب به سؤال دوم ساده است. خیر، بعد از سن قانونی که در کانادا ۱۹ سال است، سن پارامتر نیست. به چند دلیل:
۱) سن رسمی بلوغ ۱۹سالگی است، که در چنین شرایطی قانونِ «توافق» (Consent) بین دو بزرگسال، عمل میکند. ولی اگر برای فردی زیر این سن چنین اتفاقی بیافتد، مسئله کاملاً متفاوت است، زیرا بلافاصله تحت قانون حمایت از کودکان قرار میگیرد که مسئلهای بهمراتب جدیتر است. البته این تنها توضیحی خیلی مختصر از قانون در این زمینه است.
۲) همانطور که بارها گفتهام، متجاوز خودش میتواند از هر سنی، هر قشر اجتماعی و تحصیلی، هر طبقهٔ مالی، یا هر نژادی باشد. در میان غربیان نیز خشونت و تجاوز لیست بلند بالایی دارد، با این تفاوت که فقرا و زحمتکشان، دگر نژادها از جمله بومیان و رنگینپوستها، بیماران روحی و غیره… بیشتر مورد هدف متجاوز میباشند، چون دسترسی بسیار محدودتری به سیستم قدرت، امکانات مالی، قانون و غیره… دارند. پس بهراحتی میتوانند مورد سرکوب و تجاوز قرار گیرند و ما با ناباوری یا بیاهمیتی از کنارش بگذریم. از سوی دیگر، متجاوز در صورتِ نادیدهگرفتهشدن اعمالش، تشویق میشود چون عمل تجاوزگرانهاش بدون تنبیه میماند.
جواب به سؤال سوم یعنی اینکه آیا «ابزارعلاقه به فردی در محیط کار و بوسیدن دست موانع قانونی دارد»، این است که خیر، ندارد. مشروط بر آنکه علاقهمندی و رضایت طرفین باشد، مانع قانونی ندارد و بهکرّات اتفاق میافتد. مشکل بر سر ابراز احساسات بر بستر عشق و احترام و رعایت برابری نیست، بلکه مشکل چگونگی آن اتفاق و شرایطش است که مضمون «رضایت» را میتواند زیر سؤال ببرد. بهعنوان مثال زمانی که رئیس شرکت تقاضای رابطه با کارمندش را میکند، آیا زن کارمند آزادی عمل و قدرت انتخاب آزاد را، بدون آنکه تأثیری روی امنیت شغلیاش بگذارد، دارد؟ آیا زن بهخاطر تمایل درونی وارد رابطه شده است؟ یا بهخاطر ترس ازدستدادن شغل و امنیت مالیاش!؟ آیا شما اسم این را رضایت میگذارید؟ در کانادا، اگر در شرایطی چنین پروندههایی به دادگاه کشیده شود، اینگونه «رضایت»ها که زادهٔ یک رابطهٔ قدرتی نابرابر است، مورد بازجویی قرار خواهد گرفت.
من داستانهای وحشتناک و دردآوری را از سوی زنانی که در بازار کار ایران بودهاند، میشنوم که در اینجا بسیار کمتر اتفاق میافتد، خصوصاً اینکه از ۲-۳ سال پیش تمامی محیطهای کاری موظفاند که پروسهٔ قانونیای برای برخورد با هر گونه آزار و اذیت در میحط کار داشته باشد (Harassment Policy). با امید به آنکه وجود این قانون مانع از بسیاری ازحوادث در محیطهای کاری شود.
بوسیدن دست این خانم دراین شرایط توضیح داده شده، بیشتر زیر پوشش نادیده گرفتن مرز فردی این خانم قرارمیگیرد. امیدوارم این آقا که آنقدر علاقه به دستبوسی دارند، همیشه دست همسر/ دختر/ خود را ببوسند که نهتنها زشت نیست، که خیلی هم زیبا خواهد بود. در چهارچوب رفتار در محل کار و بدونِ توافق و رضایت آن خانم، نشانهٔ نداشتن درک درست از مرزهای سالم است (Poor Boundary)، که در بسیاری مواقع به تجاوز به مرزهای فردی و حقوقیِ دیگران منتهی میشود.
در مجموع ملاک ارتکاب جرم یا عمل خشونت، ارتباط مستقیم دارد که تا چه حد حس تهدید و ناامنی در زن ایجاد میشود. حس امنیت در زن، بهعنوان موجودی که همیشه مرزهای انسانیاش مورد تجاوز و سوءاستفاده قرار گرفته است، ارتباط مستقیم به توافق زن بر بستر انتخابی آزاد و آگاه دارد.
مجدداً به همهمان یادآوری میکنم حمایت از حقوق انسانی و محبت به افراد آسیبپذیر جامعه، نشاندهندهٔ تمدن و رشد فرهنگی ماست. تعطیلاتی امن و شاد را برای شما آرزو میکنم.
Happy Holiday Season. Be SAFE.
با آرزوی ذهنی ساکت، دلی مهربان، و روحی آرام برای همهٔ شما عزیزان.
با محبت، منیژه غفاری
We Are The Lions (Spoken Cinema™)
https://www.youtube.com/watch?v=PscD6h1iNiI\