اصطلاحات در زبان انگلیسی (۲)

یلدا احمدوند – ونکوور

در درس امروز باز به مبحث محبوب زبان‌آموزان که همان idiomها در زبان انگلیسی است، می‌پردازیم. یادگیری idiomها مهم، اما قسمت کوچکی از دنیای مکالمهٔ انگلیسی است. وقتی دارید idiomها را یاد می‌گیرید، حتماً به معنی و کاربرد دقیق آن‌ها توجه کنید و دقت کنید از آن‌ها در موقعیت مناسب استفاده کنید، تا هم منظورتان را به‌درستی به‌طرف مقابل برسانید، و هم بتوانید طبیعی‌تر انگلیسی حرف بزنید.

idiomها معمولاً جمله‌ای کامل یا چند لغت‌اند که البته تفاوتشان با جمله‌های معمولی در معنی کنایی آن‌هاست. idiomها را نباید لغت به لغت معنی کرد، بلکه باید آن‌ها را به‌صورت واحدی کامل در نظر گرفت و با کاربردشان آشنا شد. در درس امروز شما با idiomهایی آشنا می‌شوید که مربوط به غذاها هستند ولی معنی واقعی آن‌ها هیچ ربطی به غذا ندارد! جالب است، نه؟! اولین اصطلاحی که به‌نظرمن خیلی هم جالب است، to be in a pickle می‌باشد. pickles یا همان خیارشورهای خوشمزه‌اند، ولی اگرشما در pickles باشید، یعنی در شرایط سختی به‌سر می‌برید! عجیب است؟ بگذارید بیشتر توضیح بدهم. مثلاً شما یک قرار مهم کاری دارید، ولی دوست صمیمی‌‌تان ازشما می‌خواهد دقیقاً همان روز برایش کاری انجام بدهید. در این شرایط می‌توانید بگویید: I’m in a pickle. یعنی توی شرایط بدی گیر کردم.

اصطلاح بعدی این است: Have a lot in your plate. این اصطلاح را زمانی استفاده می‌کنیم که بخواهیم بگوییم یک عالمه کار سرمان ریخته است. مثلاً دارید دو جا کار می‌کنید، درس هم باید بخوانید، تازه پروژه‌ای را هم باید برای دانشگاه انجام بدهید. در این شرایط می‌توانید بگویید I have a lot in my plate.

اصطلاح بعدی tough cookie است که معنی‌اش می‌شود آدمی‌ که خیلی یک‌دنده است یا کنارآمدن با او خیلی سخت است. مثلاً می‌توانید بگویید که رئیس‌تان خیلی آدم سختی است و نمی‌شود با او کنار آمد. در این صورت می‌توانید بگویید:

My boss is a tough cookie. He is very hard to deal with. ‎

اصطلاح بعدی a big cheese است که اینجا اصلاً به معنی پنیر یا پنیر بزرگ نیست. به کسی a big cheese می‌گویند که سِمت مهم و بالایی توی شرکتی داشته باشد، مثل رئیس کل یا مدیر یک شرکت. مثلا:

‎‎If I want a better position in our company, I should talk to John. He is the big cheese.‎

البته باید بگویم این اصطلاح بیشر جنبهٔ شوخی دارد و معمولاً فقط با دوستانتان می‌توانید از آن استفاده کنید. آخرین اصطلاح امروز Butter someone up است. دقت کنید که Butter up فعل است و به‌خاطرِ داشتنِ حرف اضافه (preposition) به آن Phrasal Verb می‌گوییم. معنی این اصطلاح به مفهومِ «خودشیرینی‌کردن برای شخصی مهم و بانفوذ» است. به‌طور مثال برای رئیس‌تان همه کار انجام می‌دهید تا به هدفتان که مثلاً ارتقا مقام است، برسید. به مثال توجه کنید:

I’m trying to butter him up because I want to get promoted. ‎

تصورکنید You butter up the big cheese! ‎ بامزه است، نه؟

درس امروز را در اینجا ببینید:

خُب، این هم از درس امروز! برای اینکه بیشتر یاد بگیرید، می‌توانید با ما تماس بگیرید. در ضمن می‌توانید عضو صفحهٔ تلگرام Discover English Academy بشوید. تا درس بعدی!

موفق باشید،

یلدا

برای تماشای درس‌های قبلی این لینک را ببینید و کانال YouTube «رسانهٔ همیاری» را در آدرس www.youtube.com/HamyaariCanada دنبال کنید.

ارسال دیدگاه