بنفشه حجازی – ایران
- بیا دیگه، مریم!
- میخوام نامهٔ زنتو بخونم!
- ولش کن!
«مریم جون سلام! خوبی خانوم؟ خوشی؟ میدونم این روزها خیلی خوبی و احساس میکنی نو شدی و زندگی تازهای داری. خدارو شکر. دیدی مریمی، خدا بزرگه و جواب نیاز بندههاش رو میده. یادته نوشتم مریمی امید داشته باش، همه چی درست میشه؟ هان، دختر خوب؟ یه وقت ناشکری نکنی ها. فقط توی زندگی خداست که آدم رو یه لحظه تنها نمیذاره. مریم خوبم، ما هم خوبیم و سلامت. خدا رو شکر. وضع جسمانیمون خوبه، مشکلی نداریم. من که از وقتی مامانم اومده و رفته، احساسم بهکلی عوض شده. توی دلم یه شوریه که احساس میکنم شورخوبیه. احساس امید تازهای دارم. از اون تنهایی و بیچارگی دراومدم. راستی اینم فقط خواست خداست، به دلِ خوب من نگاه کرد و دید که میتونه کمکم کنه، میفهمی… مریم، راستی واسهٔ عید قصد دارم تخممرغ رنگ کنم، نظرت چیه؟ میذارم سوپر امیرخان که بفروشه. برام دعا کن، زحمتام هدر نره و مردم استقبال کنن. باشه؟ مرسی. یادته چطوری رنگ میزدم؟ تو هم میتونی رنگ کنی ها، بذاری اکباتان بفروشی ها. فکرخوبیه، راحت ۴-۵ تومن میخرن ها. با رنگ گواش و رنگ پلاستیک مات اول باید زمینهاش رو اون رنگی که میخوای بزنی، بعد طرحت رو با مداد روش بکشی، بعد با قلمموی نازک رنگش کنی؛ عین سفال تازه وقتی خشک شد میتونی روغن جلا بخری و روش بزنی که براق بشه. روغن جلا رو باید با تینر فوری قاطی کنی که شل بشه و سفت نباشه. فهمیدی؟ خیلی فکر خوبیه، هم پول داره هم سرگرم میشی و واسهات عادت میشه که عیدها اینکارو بکنی و راه منو ادامه بدی… وقتی هنر میخونی، همهاش باید به فکر کار باشی، نباید بذاری فکرت خالی بمونه و کار نکنه. همهاش باید طرح های نو بهش بدی و در واقع باید پرورشش بدی، خُب خانومی؟ من هرچی بهنظرم میرسه، واست میگم. امیدوارم به دردت بخوره. از همین الان بابات رو راضی کن که سر کار بری مریم، کار خیلی خوبه کنار درسات. منم کار میکردم کنار درسم و لذت میبردم از کار و پولم. میفهمی همین که آدم احساس کنه مفیده، کلی روحیهست! بگذریم. دیگه مهرداد نذاشت کار کنم… این اشتباه بزرگی بود که باهاش برخورد منطقی نداشتم ولی تو بدون، خُب؟ هنرمند اگه کار نداشته باشه، ذهنش خالی میشه ازاحساس، از عاطفه، ازعشق… و همه چیز جاش رو میده به نگرانی و غصه، و عذاب میشه واسهٔ بدنت، واسهٔ روحت، میفهمی؟ سعی کن همیشه خودت ازخودت راضی باشی و اعتمادبهنفس داشته باشی که بهترین نیروی زندگیه. مریم خوبم، دوستت دارم میفهمی، تو عین خواهرم میمونی. دلم میخواد این حرفم رو بفهمی و باور کنی که تو با مژی واسهٔ من فرقی نداری. این حرف رو به دلت بنشون، بذار توی خونهٔ دلت خونه کنه، مریم. حداقل تو بفهم که من همه رو دوست دارم و حاضر به دیدن ناراحتی هیچکسی نیستم، محبتم رو قبول کن و واسهٔ خودت تکرار کن که اعظم رو باور کنی… مهم نیست، میدونم حرفهامون بین خودمون میمونه، باهات راحت حرف میزنم، خواهری! چرا حرفای من، کارای من به دل اونایی که خیلی دلم میخواد به دلشون بشینه، نمیشینه؟ چرا؟ هان، مریم؟ تو دل منو میشناسی؟ مریم، تو منو بهشون میشناسونی؟ مریمی، من خیلی خرم! تو رو خدا اینا درد دل اعظمه، فقط پیش خودمون باشه ها. نمیخوام کسی بفهمه که من چقدر دلم میخواد توی دلشون جا داشته باشم و خیلی سعی کردم و نشده که نشده، ولی من پیش وجدان خودم راحتم که هر کاری که میتونستم و باید، کردم واشتباهی نکردم. مریم، شاید ساده بودم، شاید دختربچهای بودم، ولی توی دلم همیشه صاف بوده. خدا میدونه، ولی حتی… بگذریم مریمی، همهش شد درد دل… تو چرا واسم نوشتی کاری نکن که احساسی که ایجاد کردی از بین بره؟ چرا؟ مگه من چکار کردم؟ حداقل از تو توقع طرفداری داشتم مریم، آخه تو خواهرمی، مگه نه؟ اگه باور اشتباهی میبینی، دوست دارم تو تغییرش بدی و درستش کنی چون تو منو میشناسی مریمی… برام نامه بنویس. واسم حرف بزن، دلم خیلی پره! مریم، خیلی دلم میخواست پیشم بودی توی بغلت مثل اون موقعها برات گریه میکردم… مریمی، مهرداد هم کمی منو کنار گذاشته، بهخاطر خیلی حرفها و توقعهای اشتباه، ولی مریمی، آدم نباید ناامید باشه، هان؟ برام نامه بده… دوستت دارم.
اعظم
۲ فوریه ۲۰۰۲
- بیا دیگه مریم.
- مهرداد…
- پردهها رو کشیدی؟
- آها…
پایان
بنفشه حجازی نویسنده و شاعر، علاوه بر داستان، رمان و مجموعه شعرهای بسیاری که بهچاپ رسانده است، کتابها و مقالاتی نیز در موضوعات اجتماعی خصوصاً با تأکید و تمرکز بر موضوع زنان، منتشر نموده است.
از مجموعه اشعار وی میتوان به «آخر اسفالت»، «آمفی تئاتر»، «اعتراف میکنم»، «نپرس چرا سکوت میکنم»، «رؤیای انار» و «به انکار عشق تو ناگزیرم» اشاره کرد. «شصت ثانیه زندگی» مجموعه داستانهای کوتاهِ کوتاه و «تارا و ماه» داستان کودکان نیز از جمله آثار اوست. کارنامهٔ بنفشه حجازی در رمان پُروپیمان است؛ «ایمپالای سرخ»، «بیسکوئیت نیمخورده»، «نرگس+عشق»، «ماه گریخته در پیراهن» و «گزارشی از ستونزار» عناوین رمانهای اوست. و در آخر میتوان به کتابهای «زن به ظنِّ تاریخ»، «به زیرِ مقنعه»، «تاریخ خانمها»، «ضعیفه»، «تاریخ هیچکس»، «زنان ترانه» و «تذکرهٔ اندرونی» بهعنوان نمونههایی از کارهای وی در بررسی جایگاه زن در عرصههای مختلف اشاره نمود.
داستان فوق از مجموعهٔ «کفشهای ایرانی» است که در ایران اجازهٔ انتشار نگرفته است و بقیهٔ داستانهای آن نیز بهتدریج در «رسانهٔ همیاری» منتشر خواهد شد.
دوست داشتم البته اولشو متوجه نشدم و اخرش اولشو خوندم دوباره