قسمت قبلی این مطالب را اینجا بخوانید امیرحسین توفیق – ونکوور «متأسفانه شما برای اقدام از طریق برنامهٔ کارآفرینی استان بریتیش کلمبیا، واجد شرایط نیستید.» خسرو این جمله را از چندین و چند مشاور مهاجرتی شنید. چه آنهایی که از طریق تلفن با ایشان در ارتباط بود و چه آنهایی که قرار ملاقات گذاشت و در دفترشان حضور یافت. به مصداق آن مثل معروف، اگر به خسرو کارد میزدی، خونی از او بیرون نمیآمد. «یکسالونیم…
بیشتر بخوانیدامیرحسین توفیق
انتخابات آمریکا و تأثیرات آن بر مهاجرت به کانادا
امیرحسین توفیق – ونکوور دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا شد. پس از ماهها تلاش و تبلیغات و انجام چندین مناظره و کمپین، نهایتاً در روز ۸ نوامبر انتخابات آمریکا برگزار و از بین دو نامزد اصلی، دونالد ترامپ، در کمال ناباوری، رئیسجمهور آمریکا شد. گفتهها و قولهای ایشان در طول چند ماه تلاش انتخاباتی، ترس و دلهرهای در بین بسیاری از ملل ایجاد کرد و پیامد آن از دسترس خارجشدنِ سایت رسمی وزارت مهاجرت کانادا در…
بیشتر بخوانیدسلسله داستانهای مهاجرت به کانادا (۹) – تفاوت وکیل و مشاور مهاجرت – قسمت اول
امیرحسین توفیق – ونکوور اشتباهات مصطلح، در تمامی فرهنگ و زبانها وجود داشته و دارد و فرهنگ و زبان فارسی نیز از این قاعده مستثنی نیست. دو مورد که بسیار فراگیر و مرتبط با امر مهاجرت است، از این قرارند: ۱- ارسال دعوتنامه: متقاضی و شخصی که بهدنبال اخذ اطلاعات در این زمینه است، قطعاً منظورش صرفاً «دعوتنامه» نیست، چرا که دعوتنامه تنها برگی کاغذ است. منظور شخص مذکور اقدام برای دریافت ویزای توریستی است…
بیشتر بخوانیدسلسله داستانهای مهاجرت (۸) – کارآفرینی در ونکوور – بخش آخر
قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید امیرحسین توفیق – ونکوور لیست ۳۰ نفرهٔ پرسنل مورد نیاز پروژهٔ آقای علیپور بههمراه الزامات مورد نیاز برای هر کدام از گروههای شغلی، به دفتر مشاور مهاجرت ارسال شد. در لیست ارسالی، کلاً ۸ گروه شغلی قرار داشت که جمع افراد مورد نیاز برای هر کدام از ۸ گروه شغلی، ۳۰ نفر میشد. لیست مربوطه، به بخش کاریابی سازمان ابلاغ شد و همکاران آن بخش، شروع به…
بیشتر بخوانیدسلسله داستانهای مهاجرت (۸) – کارآفرینی در ونکوور – بخش سوم
قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید امیرحسین توفیق – ونکوور «چه خبر؟ تعریف کنید چه کارها کردید؟» آقای علیپور در دفتر مشاور مهاجرت حاضر شد تا درخواست خود را که چندی پیش عنوان کرده بود، دنبال کند. چندین و چند بار قرار خود را تغییر داد. حجم کار امیرعلی، بسیار زیاد شده بود و اغلب از صبح تا پاسی از شب، پشت میز کار خود در حال رتقوفتق امور و واقعاً مشغول بود….
بیشتر بخوانیدسلسله داستانهای مهاجرت (۸) – کارآفرینی در ونکوور – بخش دوم
قسمت قبلی این مطلب را اینجا بخوانید امیرحسین توفیق – ونکوور مسئولان استان به اندازهٔ کافی طرح را حمایت کرده بودند. طرحی بزرگ که نیاز به سرمایهگذار داشت و چندین شغل جدید که میبایست تأمین میشد. علیپور، در دفتر مشاور مهاجرت حضور پیدا کرد و کل داستان را از ابتدا تعریف و خواستهاش را بیان کرد و منتظر پیشنهاد و نظر مشاور ماند. «طرح شما بسیار عالیه، همونطور که کارشناسان استان هم از اون حمایت…
بیشتر بخوانیدسلسله داستانهای مهاجرت به کانادا (۸) – استخدام نیروی کار خارجی – بخش اول
قسمت قبلی این مطلب را اینجا بخوانید امیرحسین توفیق – ونکوور توضیح مجدد و ضروری: اسامی بهکار رفته در نوشتههای نگارنده، مستعار میباشد. امیرعلی علیپور، دانشآموختهٔ هنرسرای عالی تهران در رشته راهوساختمان سالها پیش به کانادا مهاجرت کرد. علیپور پس از فارغالتحصیلی از هنرسرا که بعدها به دانشگاه علموصنعت ایران تغییر نام یافت، به استخدام ادارهٔ شهرسازی استان تهران درآمد که جذابیت استخدام در آن سازمان، بیشتر از ۶ سال برایش دوام نداشت و در…
بیشتر بخوانیدسلسله داستانهای مهاجرت به کانادا (۷) – اسپانسرشیپی والدین
قسمت قبلی این مطلب را اینجا بخوانید امیرحسین توفیق – ونکوور «سلام. الهام هستم، منو یادتون میاد؟» «سلام. بله، یادمه. انشاءالله که همهچیز خوب باشه و راضی باشید.» «بله، همهچیز خوبه و مشکلی نیست. غرض از مزاحمت این بود که میخواستم بدونم میشه مامانم رو اسپانسر بشم؟ و اگر بله، چه شرایطی باید داشته باشم؟» «خیر. شما نمیتونید اسپانسر مادرتون بشید. بذارید یه توضیح نسبتاً جامع و کمال بدم: برنامهٔ اسپانسرشیپی والدین، همه ساله بهجز…
بیشتر بخوانیدسلسله داستانهای مهاجرت (۶) – ویزای تحصیلی
قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید امیرحسین توفیق – ونکوور «الهام جان سلام، پریسا هستم، شناختی؟» «سلام پریسا جان، مگه میشه نشناسم، خوبی؟ کجایی؟» «ممنون. خوبم، تورنتو هستم. فهمیدم اینجایی، شمارهات رو از مامانت گرفتم.» پریسا، دوست صمیمی و قدیمی الهام است که روزها و سالهای زیادی را با او بوده است؛ از دوران مدرسه و دانشگاه تا پس از آن و کار و زندگی و… هر کدام راه خودشان را رفتند، اما…
بیشتر بخوانیدسلسله داستانهای مهاجرت (۵) – برنامهٔ کارآفرینی مانیتوبا
قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید امیرحسین توفیق «سلام، احمد هستم، شکرانی، خاطرتون باشه چند وقت قبل نشستی داشتیم و چندین برنامهٔ سرمایهگذاری و کارآفرینی رو اجمالاً توضیح دادید و قرار شد روی یکی از اونها تصمیم بگیرم تا نهایتاً توضیحات بیشتر رو بدید و وارد قرارداد بشیم.» «بله، یادمه. خب؟ تصمیم گرفتید؟» «بله، قصد دارم از طریق برنامهٔ کارآفرینی مانیتوبا، تشکیل پرونده بدم.» «بسیار خب، پس اجازه بدید یکبار دیگه از اول…
بیشتر بخوانید