گفتوگو با شایا شجاعنوری یکی از بنیانگذاران گروه «دنگ شو» ژوبین غازیانی – ونکوور گروه پرطرفدار دنگ شو روز ۱۶ سپتامبر در سالن سنتینیال نورث ونکوور، اجرایی پرفروغ داشت و توانست هواداران خود در شهر ونکوور را راضی به خانهها برگرداند. این تور که نخستین تور این گروه در کانادا بود، شهرهای مونترآل و تورنتو را هم در بر میگرفت. علیرغم برنامهٔ فشردهٔ این گروه، با هماهنگی و همکاری مدیریت شرکت پاندا ایونتس، برگزارکنندهٔ تور…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
جوالدوز – غذای روح
دوستان سلام جوالدوز هستم، دامت برکاته حالا سؤال بعدی اینکه آیا حاضرید برای پرکردن شکم هر غذایی بخورید؟ اگر جوابتون آره است، که حتماً به دکتر مراجعه کنید چون تا الان بیماریای، چیزی گرفتید و خبر ندارید. اگر نه، حتماً براتون مهمه چی بخورید و کجا بخورید. به سلامتِ رستوران یا جایی که ازش غذا تهیه میکنید هم که قطعاً اهمیت میدید. خب، به همون اندازه هم غذای روح مهمه. شاید خیلی مهمتر از غذای…
بیشتر بخوانیدکاریکلماتور (۷)
داود مرزآرا – ونکوور ۱- من و زنبرادر شوهرم در زندگی دو خانواده، همیشه جاری هستیم. ۲- با تغییر فصلها ما پیر میشویم. ۳- درختی روی شاخهاش این نوشته را آویزان کرد: «اگر به سراغ من میآیید، تبر نیاورید.» ۴- مصاحبۀ گورکن با پنجاه مرده منتشر شد. ۵- سرش را از ته تراشید و روسری را کنار گذاشت تا سرش هوایی بخورد. ۶- پس ازشستشوی مغزی، کله پایش کردند تا درهمکاری کردن سر از پا نشناسد….
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – تفاوت فرهنگ!
رژیا پرهام – تورنتو چندی پیش تولد یکی از بچههای مهدکودکم بود و یکی دو تا از مادرهای دیگر با کوچولوهایشان به جشن تولد دعوت شده و رفته بودند. تولد توی سالن ژیمناستیکی برگزار شده بود و ظاهراً در فرصتی که بچهها مشغول بودهاند، خانمها هم گپی زده بودند. امروز یکی از مادرها با ساکی پارچهای پر از لباس آمد و گفت: «میشه این رو توی کمد یکی از بچهها بذارم؟» گفتم: «حتماً. ولی ممکنه…
بیشتر بخوانیدمستند «این پیکان» در برنامهٔ داکیونایت ماه اکتبر
چهل و دومین برنامهٔ نمایش فیلمهای مستند ایرانی در برنامهٔ داکیونایت با همکاری گروه پلان ونکوور روز چهارشنبه ۴ اکتبر برگزار میشود. این برنامه به نمایش مستند «این پیکان» ساختهٔ سهراب دریابندری و شاهین آرمین اختصاص دارد. کارگردانهای این فیلم در یادداشتی پیرامون آن نوشته اند: «دوره بچگی ما با پیکان سپری میشه. همه چی پیکانه. تاکسیها پیکانن. ماشین پدرت پیکانه. ماشین عموت پیکانه. مسافرکشا پیکانن. همه پیکانن! همهجا پیکان…» بله، پنجاه سال شد. از…
بیشتر بخوانیدنماز شام غریبان – شعری از سعید جاوید
سعید جاوید – آمریکا میخوانمت به خوانشی که غریبانه از مدار ماه میگذرد میخواهمت به خواهشی عجیبتر از عشق می خوانمت به خواهشی خونین که گلوگاه برنمیتابد و میرود به خون بنشیند و بپاشد، زِ ماه تا ماهی.میخوانمت، به نور به آفتاب و به ماه از منتهای حنجرهام آنجا که کودکی شرقی .میخواند، [به تلاوتی غریب] «الله نورالسماوات والارض» و عاشقان جنوبی – کف بر دهان و رعشه بر اندام – جادُوانه میرقصند.میرقصمت به دف…
بیشتر بخوانیدداستان دنبالهدار – جنگل ابر (قسمت دوم)
قسمت قبلی این داستان را در اینجا بخوانید علیرضا ایرانمهر – ایران مرد همچنان که روی کاناپهٔ شرکت دراز کشیده بود و دود سیگارش را بهسمت سقف فوت میکرد، چنگک را دید. چنگک کاملاً از سقف بیرون زده بود. احتمالاً باید برای آویختن لوستر از آن استفاده میشد. سرایدارها تا فردا نمیآمدند. میتوانست صندلی پشت میزها را وسط اتاق بیاورد، طنابی را که توی آبدارخانه داشتند از چنکگ آویزان کند و خودش را دار بزند….
بیشتر بخوانیدکابوس ِخاکستری – داستان کوتاهی از فردریک براون
فردریک براون۱ برگردان از فرانسه: غزال صحرائی – فرانسه با احساس فراغت و سبکباریِ شگفتانگیزی از خواب بیدار شد. تابش گرم و ملایم خورشید درهوای بهاری لذتبخش بود. بیهیچ جنبشی، روی نیمکت پارک لم داد. نیم ساعتی چُرت زده بود… پارک از سرسبزی بهار درخششی خاص داشت؛ روز فوقالعادهای بود و او جوانی دلباخته. به طرزی باورنکردنی دلباخته، آنقدرعاشق و دلباخته که از شدت دلدادگی سرش به دَوَران میافتاد. و عاشقی خوشاقبال: در مهمانی شب…
بیشتر بخوانیدگفتوگویی با سهراب سلیمی پس از اجرای «خلوتگاه» و همچنین دیدگاه یکی از صاحبنظران دربارهٔ این نمایش
سیما غفارزاده – ونکوور عکس: شراره شریعتیفر – ونکوور در شمارهٔ ۳۴ رسانهٔ همیاری، گفتوگوی نسبتاً مفصلی داشتیم با سهراب سلیمی، کارگردان نمایشنامهٔ خلوتگاه، پیش از اجرای این نمایشنامه و حال پس از اجرا، گفتوگوی کوتاهی با ایشان داشتیم از راه دور، در چند روز اقامتشان در همیلتونِ انتاریو و پیش از بازگشتشان به ایران. در این گفتوگو بیشتر به ارزیابی ایشان از این اجرا و بازخوردهایی که دریافت کردهاند، پرداخته شده است که توجه…
بیشتر بخوانیدکوچهپسکوچههای ذهن من – زبانی به نام «بوق»
مژده مواجی – آلمان تهران شهریست که خواب ندارد. در هر ساعتی از شبانهروز شلوغی خاص خود را دارد. شهری پیچیده که گنجایش کمِ خیابانها به ترافیک و «بوق» دامن زده است. تهران بدون صدای همهمه و «بوق» خودروها غیرقابلتصور است. بوق، که بهنحوی گوشهای از فرهنگ رانندگی است، هر نوعش مفهومی خاص دارد: – سلام – خداحافظ – راه باز کن – بزن کنار – کجا میری؟ (تاکسی) – بجنب – دارم میام –…
بیشتر بخوانید