گفتوگو با نسیم یوسفی و جعفر ادریسی، زوج جوان هنرمند و جهانگرد ساکن ونکوور
رسانهٔ همیاری – ونکوور
نسیم یوسفی و جعفر ادریسی، زوج هنرمند و ورزشکار ساکن ونکوور، از چهرههای آشنای شهرماناند که حدود سه سال قبل در گفتوگویی با آنها داستان سفرشان به دور دنیا با دوچرخه را شنیدیم. نسیم و جعفر اینبار در ماجراجویی جدیدی آمریکای جنوبی را با موتور سیکلت درنوردیدند. بههمین بهانه گفتوگوی دیگری با آنها ترتیب دادیم تا به داستان جدید آنها گوش بسپاریم. توجه شما را به روایت جذاب و خواندنی آنها جلب میکنیم.
نسیم و جعفر عزیز، با سلام و خسته نباشید به شما برای سفر پرمخاطره و هیجانانگیزی که اخیراً داشتهاید، پیش از هر چیزی از وقتی که برای انجام این گفتوگو به ما دادید، سپاسگزاریم. تصور میکنم خیلی از ونکووریها و البته غیرونکووریها شما را بشناسند. سه سال و نیم پیش، گفتوگویی با شما داشتیم دربارهٔ سفرتان به دور دنیا با دوچرخه و نهایتاً ساکن شدنتان در ونکوور که در ژانویهٔ۲۰۱۷ چاپ شد و دوستان علاقهمند میتوانند به آن مراجعه کنند (برای خواندن این گفتوگو اینجا کلیک کنید). حال، ممنون خواهیم شد اگر پیش از صحبت دربارهٔ این سفر، کمی از این سه سال گذشته برایمان بگویید و اینکه پس از رکاب زدن دور دنیا با دوچرخه و پیش از شروع این سفر جدید، کار و زندگی در ونکوور چطور بوده و چه ماجراجوییهای ریزودرشت دیگری داشتهاید؟
درود بر همیاران ایرانی ساکن شهر زیبای ونکوور. خیلی خوشحالایم که یکبار دیگر فرصتی پیش آمد تا از ماجراجوییهایمان برایتان بگوییم. از آخرین باری که با هم صحبت کردیم بیش از سه سال گذشته و ما در این مدت در آتلیهمان، جانا فتوگرافی، که از قبل با آن آشنا شده بودید لحظههای شگفتانگیز شروع زندگی صدها کودک و نوزاد جدید را ثبت کردهایم. با خانوادههای زیادی آشنا شدهایم و خاطرات دوران بارداری خیلی از پدر و مادرهای عزیز را به تصویر کشیدهایم. در کنار کار سعی کردهایم دوباره به روتینهای ورزشی گذشتهمان برگردیم که متأسفانه خیلی از آنها بعد از مهاجرت متوقف شده بود. بعد از سالها، دوباره ورزش سنگنوردی و کوهنوردی آلپاین و یخنوردی را شروع کردیم که اینبار تجربهاش در طبیعت زیبا و شگفتانگیز استان بریتیش کلمبیا و ایالت واشنگتن حس عجیبتر و تازهتری بود.
در این سه سال همچنین فرصتی برای ما پیش آمد که بهمحض آنکه کمی سرمان خلوت شد، سری زدیم به شهرها و ایالتهایی که در سفر دور دنیایمان در آنها درخت کاشته بودیم و از دیدن درختهای قشنگ و زندهای که حالا ۱۰ ساله شدهاند، قد کشیدهاند و ریشه توی زمین دواندهاند، بینهایت لذت بردیم.
بهعنوان مهاجران تازهوارد حتماً همهمان این را تجربه کردهایم که سالهای اول سختیهای خیلی زیادی را باید پشت سر بگذاریم تا بتوانیم با روال سالم و منظمی به زندگی ادامه بدهیم. و ما از اینجا به تازهواردان مژده میدهیم که واقعاً به توصیهٔ قدیمیترها اعتماد کنید. اگر با عشق و اشتیاق و تحمل سختیها، سه تا پنج سال اول را پشت سر بگذاریم، باز دوباره طعم شیرین موفقیت، حس رضایت و تعلق را در سرزمین جدید احساس خواهیم کرد.
لطفاً کمی دربارهٔ ایده و آمادگیهای لازم برای سفر اخیرتان برایمان بگویید. چه شد که چنین تصمیمی گرفتید؟ چرا آمریکای جنوبی و چرا با موتور؟
سفر به دور دنیا و دیدن و لمس کردن فرهنگهای مختلف آرزوی همیشگی ما بوده است. در سفر قبلی با دوچرخه، ما در طول دو سال از ۱۵ کشور گذشتیم که همگی در نیمکرهٔ شمالی بودند. دیدن عکسها و فیلمهای آمریکای جنوبی و مرکزی همیشه ما را حسابی هیجانزده میکرد. اینبار دیگر مثل قبل زمان نداشتیم و باید با وسیلهای میرفتیم که سریعتر باشد و در عین حال، مثل دوچرخه ماجراجویانه و هیجانانگیز. خوب قطعاً موتور سیکلت میتوانست بهترین گزینه برای ما باشد.
تقریباً یک سالی طول کشید تا جعفر در کانادا گواهینامهٔ موتورش را بگیرد. با اینکه سالها در ایران تجربهٔ موتورسواری شهر و جاده را داشت، ولی آشنایی با قوانین اینجا و کسب تجربه زمانبر بود. همانطور که میدانید، در ایران امکان داشتن موتورسیکلتهای سنگین وجود ندارد یا بسیار سخت و مشکل است. برای همین بعد از خرید موتور، جعفر باید دورههای مخصوص برای کنترل، دور زدن و حتی بلند کردن موتور از روی زمین را میگذراند. اولین چیزی که او یاد گرفت، این بود که وقتی با موتور زمین میخورد، چطور آن را بلند کند. موتور ما که حجمش ۱۲۰۰ سیسی است، بدون بار و صندوق نزدیک به ۲۶۰ کیلوگرم است. حالا تصور کنید حدود ۵۰ تا ۶۰ کیلو هم بار و صندوقهای فلزی اضافه بشود. بنابراین اگر تکنیک را ندانید، حتماً موقع بلند کردن موتور به خودتان آسیب میزنید.
بعد از طی زمان لازم و دورههای آموزشی، سفرهای چندساعته و یکروزه شروع شد. بیشتر بهسمت شمال غرب استان بریتیش کلمبیا میرفتیم، چون هم جادهٔ زیبا و خلوتی دارد و هم پر از پیچوخم است و برای تمرین عالی.
همچنین سفرهایی تمرینیای داشتیم به نقاط مختلف استان بیسی و بنف در استان آلبرتا. چند سفر حدوداً دوهفتهای هم به آمریکا داشتیم و حسابی تمرین کردیم. بعد از سالها و اینبار با موتور به پارکهای ملی یوسیمیتی و یلواستون سفر کردیم که همیشه آرزوی دیدنشان را داشتیم. بیشترین مسافتی هم که توانستیم در یک روز طی کنیم ۱٬۱۵۰ کیلومتر بود، وقتی که از لس آنجلس به ونکوور برمیگشتیم. در همین تمرینها متوجه شدیم که چه وسایلی کم یا زیاد داریم و اینکه بهطور میانگین در روز ۷۰۰ تا ۸۰۰ کیلومتر میتوانیم جلو برویم.
حالا دیگر بعد از حدود سه سال تمرین در جادههای خاکی و آسفالت، آمادهٔ شروع سفر به آمریکای جنوبی بودیم.
از شروع این سفر، بهترتیب چه کشورهایی را دیدید؟ کدامیک را بیش از همه دوست داشتید و کدامیک بیش از همه پرمخاطره و چالشبرانگیز بود؟ و چرا؟
برنامهٔ اولیهٔ سفر، رفتن از کانادا تا شیلی بود، ولی با توجه به فصل سرما تصمیم گرفتیم موتور را به شیلی بفرستیم و بهطرف شمال حرکت کنیم. اما بهخاطر مسائل سیاسی و اعتصابات که تقریباً در کل آمریکای جنوبی و مرکزی جاری بود، ترجیح دادیم روی کیفیت سفرمان تمرکز کنیم و فقط در جنوب بمانیم و آمریکای مرکزی را در سفر بعدی ببینیم.
در این سفر از کشورهای شیلی، آرژانتین، اروگوئه، برزیل، بولیوی و پرو گذشتیم و نهایتاً دوباره وارد شیلی شدیم.
آرژانتین یکی از بهترین کشورهای این مسیر بود. شاید بهخاطر اینکه خیلی شبیه ایران بود. وقتی برای اولین بار فیلم ورود به بوئنوس آیرس را در اینستاگرام گذاشتیم، خیلیها تصور کردند وارد تهران شدهایم و داریم توی خیابان ولیعصر رانندگی میکنیم. حس خیلی عجیبی بود. از نظر فرهنگ، تاریخ و جاذبههای توریستی هم آرژانتین یکی از کشورهای مطرح در کل دنیاست.
در مجموع مشکل خاصی وجود نداشت و فقط بهخاطر نداشتن ویزا مجبور شدیم کشور پاراگوئه را دور بزنیم و کمی راه دور شد. در حالیکه برای ورود به بقیهٔ کشورها نیازی به ویزا نیست، پاراگوئه و ونزوئلا تنها کشورهای آمریکای جنوبیاند که برای ورود به آنها ویزا لازم است (البته با پاسپورت کانادایی).
تا جاییکه میدانم مدتی در شیلی معطل شدید تا موتورتان را که از پیش فرستاده بودید، دریافت کنید. کمی از آن روزها و اوضاع ناآرام شیلی برایمان بگویید.
همانطور که اشاره کردیم، تصمیم گرفتیم ابتدا از شیلی شروع و بهسمت شمال و ونکوور حرکت کنیم.
با یک شرکت باربری در ونکوور هماهنگ کردیم برای ارسال موتور سیکلت و این شرکت به ما اطمینان داد که بین ۱۰ تا ۱۴ روز دیگر میتوانیم موتور را در بندری نزدیک به سانتیاگو تحویل بگیریم. درست چند روز به پرواز، خبرهایی از اعتراضات و تظاهرات در شیلی شنیدیم و فکر کردیم شاید مسئلهٔ کوچکی است و حل میشود. دوستی که اصالتاً اهل شیلی است به ما گفت که شرایط هر روز بدتر میشود و احتمال حکومت نظامی هست.
چارهای نداشتیم، چون بلیت پرواز قابل عوض کردن نبود. طبق برنامه وارد شیلی شدیم و هر روز شاهد بودیم که شرایط بدتر و بدتر میشود. همهجا پر از نیروهای نظامی، گاز اشکآور و دود و آتش بود، شبها هم حکومت نظامی و قوانین عدم تردد.
با شرکت حملونقل تماس گرفتیم، متأسفانه بهخاطر اعتصاب پرسنل گمرک همهٔ کارها با تأخیر انجام میشد. بعد از ۱۰ روز اقامت در پایتخت تصمیم گرفتیم که ماشین کرایه کنیم و سفر را شروع کنیم تا موتور ترخیص شود، اما خبرها اصلاً خوب نبود. احتمال میدادند که تا ۴۰ روز آینده هم موتور به دستمان نرسد. شرایط طوری شد که در شهر والپاریسو بین تظاهرکنندگان و پلیس گیر افتاده بودیم و مردم میگفتند احتمال کودتا هست و شاید مرزها را هم ببندند. دیگر جای تردید نبود، همان شب به فرودگاه رفتیم و اولین پرواز به آمریکا و سپس ونکوور را خریدیم. خیلی اوضاع بدی بود.
بعد از حدود یک ماه بالاخره ایمیل گرفتیم که موتور از کشتی پیاده و آماده تحویل است.
تقریباً تمام برنامهها بههم خورده بود و بیش از یک ماه از برنامهمان عقب بودیم و کلی هزینهٔ اضافه برای خرید بلیت متحمل شده بودیم.
خیلی سعی کردیم تا موتور را برایمان دوباره با کشتی به کانادا بفرستند، کلاً از سفر منصرف شده بودیم. اما شرکت حملونقل و بیمه حاضر به پرداخت بهای خسارت نبود و هزینهٔ دوباره برای ارسال میخواستند.
فقط یک خبر خوب بود. در موقع خرید بلیت هواپیما، قیمت بلیت رفتوبرگشت بسیار ارزانتر از یکطرفه بود و ما بدون اینکه توجه کرده باشیم، تا یکی دو روز بعد بلیت برگشت تقریباً رایگان به شیلی داشتیم. فرصت را از دست ندادیم و راهی شدیم. در کمتر از یک روز موتور را تحویل گرفتیم و همان روز حدوداً ۳۰۰ کیلومتر رانندگی کردیم بهسمت جنوب و انتهای دنیا.
مطمئنام مکانهای شگفتانگیز زیادی را از نزدیک دیدهاید، و فکر میکنم یکی از هیجانانگیزترین بخشهای سفرتان دیدنِ یخچالها زندهٔ پریتو مورِنو در آرژانتین و پارک ملی Torres del Paine در شیلی بوده است. تصور میکنم شنیدن تجربهتان در این زمینه برای خوانندگان جذاب باشد؛ لطفاً در اینباره برایمان بگویید.
بیشک یکی از اهداف اصلی ما از سفر به جنوب دیدن منطقهٔ پاتاگونیا بود. از دوران نوجوانی و شروع کوهنوردی و سنگنوردی بهطور حرفهای، رؤیای رفتن به پاتاگونیا را داشتیم. منطقهای با تنوع بالای اکوسیستمی و حیات وحش. در گذر از پاتاگونیا از مناطق بیابانی و استپی میگذشتیم و گاهی بهفاصلهٔ کمتر از ۱۰۰ کیلومتر وارد جنگل و رود و دریاچه میشدیم. و بیشک نقطهٔ شکوه پاتاگونیا، کوهها و ستونهای سنگی تورس است؛ یکی از عجایب طبیعی منحصربهفرد در دنیا که سالانه میلیونها گردشگر و ماجراجو را به آن منطقه میکشاند.
در جادهٔ منتهی به شهر ال کالافاته جاده مملو بود از گردشگران ماجراجو. از دوچرخهسوار تا ماشینسوار و کاروانهای اجارهای، ولی بیشتر از هر چیز گروههای موتورسوار که گویا همگی با یک هدف و به یک سمت میروند؛ چهرهٔ همهشان آفتابسوخته و لباسهایی غبارگرفته از جادههای خاکی مسیر.
شهر ال کالافاته یکی از نقاطی است که پیشنهاد میکنیم حتماً سری به آن بزنید؛ شهری توریستی و پر از هتل و مهمانخانه و رستوران. در این شهر اقامتی چندروزه داشتیم تا بتوانیم بیشتر از جاذبههایش دیدن کنیم. در فاصلهٔ کمتر از ۱۰۰ کیلومتری این شهر یکی دیگر از عجایب طبیعی دنیا و کشور آرژانتین واقع شده است؛ یخچالهای سفید و زیبای پریتو مورِنو. این یخچال زنده جزو برترین و مهمترین ذخایر آب شیرین دنیاست. یخچالی با وسعت بیش از ۲۵۰ کیلومترمربع که ارتفاع برجهای یخی آن به ۶۰ تا ۷۰ متر میرسد. یکی از عجایب این یخچال رشد و حرکت روزانهٔ آن است، بهطوریکه روزانه در حدود دو متر پیشروی میکند و در انتها به رودخانه و ورودی پارک ملی میرسد و اینجاست که عمر یخ به انتها میرسد و برج ۷۰ متری با صدای مهیبی میشکند و به درون آب میریزد. اگر خوششانس باشید، در طول زمان بازدید حتماً شاهد این پدیدهٔ شگفتانگیز خواهید بود. اگر مایل باشید و وقت هم داشته باشید، همراه تورهای تفریحی و کشتی میتوانید تا نزدیکی یخها بروید و حتی چند ساعتی روی آنها قدم بزنید.
روز بعد تصمیم گرفتیم به پارک ملی تورس برویم که تقریباً با شهر ۴۰۰ کیلومتر فاصله دارد و حتماً باید با ماشینهای 4×4 به آن منطقه سفر کرد. تورهای مختلفی در منطقه وجود دارد، از یکروزه تا دوهفتهای که بهصورت پیاده کل منطقه را راهپیمایی میکنند. ما با توری یکروزه سعی کردیم تا از نقاط اصلی دیدن کنیم. بسیار خوششانس بودیم که هوا ابری نبود و ستونهای سنگی بهراحتی دیده میشدند. البته باد شدید و معروف پاتاگونیا کمی کار را مشکل میکرد. به ما گفته شد که اگر سرعت وزش بیش از ۸۰ یا ۹۰ کیلومتر در ساعت شود، باید هر چه سریعتر منطقه را ترک کنیم.
فکر میکنم دیدار از سالار دو ییونی (Salar de Uyuni)، بزرگترین کویر نمک دنیا در نزدیکی رشتهکوه آند در کشور بولیوی، و خشکترین بیابان جهان در کشور شیلی، از دیگر بخشهای جذاب این سفر پرماجرا بوده باشد. خوشحال میشویم در اینباره نیز بیشتر بشنویم.
یکی دیگر از مناطقی که حتماً در طول این سفر باید از آن میگذشتیم، منطقه و نمکزار «سالار دو ییونی» بود؛ بزرگترین سطح نمکی دنیا معروف به «بزرگترین آینهٔ جهان» در ارتفاع ۳٬۶۰۰ متری کوههای آند و وسعتی در حدود ۱۱٬۰۰۰ کیلومترمربع. این منطقه سالانه گردشگران، مخصوصاً عکاسان بسیاری را به خود جذب میکند. اگر در فصل بارش در این منطقه باشید، یک لایهٔ کمعمق آب کل منطقه و سطح نمک را میپوشاند و ییونی تبدیل میشود به بزرگترین آینهٔ طبیعی جهان. عکاسی مخصوصاً سلفیهای خلاقانه یکی از سرگرمیهای اصلی گردشگران در این منطقه است، اما اگر در اینترنت عکسهای نجومی و ستارگان این منطقه را جستجو کنید، با شگفتانگیزترین تصاویر طبیعت در شب آشنا خواهید شد.
شهر ییونی با وجود این تعداد گردشگر، بسیار فقیر و کمامکانات است و نظافت عمومی چندان در آن رعایت نمیشود. شهر مملو از هتلهای بسیار بیکیفیت و شلوغ است و هر گوشهای دکهای برای فروش تورهای سافاری به روی سطح نمک یافت میشود. تصمیم گرفتیم تا با موتور وارد منطقه شویم. ما تقریباً در اواخر فصل باران بودیم و هنوز سطح نمک پوشیده از آب بود.
در عرض چند دقیقه بعد از ورود با یکی از عجیبترین مناطقی که به عمرمان دیده بودیم روبرو شدیم. کمی هم ترسناک بود. هیچ جادهای وجود نداشت و بهراحتی میشد در آن منطقه گم شد. و در صورت خراب شدن موتور و یا گم شدن، شرایط بسیار بد و مرگبار بود.
بهخاطر وجود نمک بسیار زیاد در آب و در عرض چند دقیقه، جلوی رادیاتور موتور پوشیده از نمک شد و دمای مایع خنککننده بهسرعت بالا رفت. گویا نمک کمی هم وارد سیستم برقی شده بود و موتور بهدرستی کار نمیکرد. میترسیدیم اگر موتور را خاموش کنیم، دیگر روشن نشود و در آن حالت حتماً دچار مشکل بزرگی میشدیم.
با سؤال و جواب از رانندههای محلی تصمیم گرفتیم جلوتر نرویم. قصد داشتیم تا جزیرهای کوچک که چند کیلومتر جلوتر بود برویم، اما رانندههای تورهای محلی میگفتند اگر تا به آنجا برویم، حتماً موتورسیکلت را از دست خواهیم داد و موتورِ آن خواهد سوخت.
سریع کلی عکس و فیلم گرفتیم و از مجسمهٔ معروف داکار، پرچم کشورها و هتل کمی دیدن کردیم و قبل از ظهر به شهر برگشتیم.
وضعیت رادیاتورها بهشدت بد شده بود. حالا تمام آب آنها تبخیر شده بود و نمک کل سطح خنککننده را پوشانده بود. دمای موتور هر لحظه بالاتر میرفت، در حالیکه هوا بسیار سرد و خنک بود. بالاخره به شهر رسیدیم. گویا مشکل نمک برای همهٔ خودروها جدی است و بههمین خاطر در شهر تعداد زیادی کارواش با آب فشار قوی هست تا نمکها را از ماشینها بشورند و آسیب را کمتر کنند.
اگر به این منطقه سفر میکنید، حتماً سری هم به گورستان قطارهای قدیمی در حومهٔ شهر بزنید. برای بازدید از منطقه هم تور سهروزه بهترین پیشنهاد است که هم از دریاچه و جزیره دیدن کنید و هم تجربهٔ اقامت در هتل نمکی را داشته باشید. البته بهخاطر داشته باشید که شما در منطقهای بیابانی و در ارتفاع ۳٬۶۰۰ متری هستید و در هتلی بدون برق و امکانات و شبهایی بسیار بسیار سرد.
در خلال سفرتان اتفاقات ناگواری در کشورمان ایران افتاد. چقدر این حوادث روی سفرتان تأثیر گذاشت؟
خیلی زیاد. هنوز هم وقتی به آن فکر میکنیم، غمناکترین و پردردترین بخش سفر ما اتفاقاتی بود که برای ایران و هموطنانمان افتاد. برای ما که خارج از کشور زندگی میکنیم، بهطور معمول همیشه درد دوری از وطن و خانواده و اخبار بدی که هر روز از گوشه و کنار ایران میرسد، همیشه بزرگ و اندوهبارست. اما در این سفر انگار که از هر دو وطن دور بودیم، هم از ایران و هم از کانادا. از هر دو خانه دور بودیم و شنیدن اخبار از راه دور و طی آن ماجراجوییهایی که در روند آنها هر روز با خطرها و حوادث زیادی دستوپنجه نرم میکردیم، خیلی دردناک بود. با وجود امکانات کم و دسترسی محدودی که به اینترنت داشتیم و در دورافتادهترین، مرتفعترین، مرگبارترین و خشکترین جادههای دنیا هر جا به اینترنت میرسیدیم، بهجای تأمین مایحتاج سفر با هراس و نگرانی اخبار ایران را دنبال میکردیم. هیچ یادمان نمیرود که در کشور بولیوی و پرو جایی که در مرتفعترین جادههای دنیا و در ارتفاعات بالای ۴٬۰۰۰ متر بهسر میبردیم، از بغض و اندوه حادثهٔ هواپیمای اوکراینی هر ساعت و هر ثانیه فشار شدیدی را روی قلبمان احساس میکردیم. من [نسیم] به شخصه تمام فکر و حواس و تمرکزم تحت تأثیر این حوادث بود. میتوانم بگویم خیلی از جاهایی که سالها برای دیدنشان برنامهریزی کرده بودیم و آرزوی دیدنشان را داشتم، با چشمانی پراشک و قلبی شکسته از چشم گذراندم. در شادترین اتفاقات فرهنگی بیاختیار گریه میکردم و اشک حسرت میریختم. راستش طی این سالها حتی در شرایط عادی هر چه بیشتر سفر میکنیم، بیشتر برای ایران عزیز و مردم نازنینمان متأثر میشویم. واقعاً جای تأسف دارد. واقعاً متأسفایم برای اتفاقاتی که افتاد، بهویژه که دوستان عزیزی را در این حادثه از دست دادیم. واقعاً متأسفایم برای همهٔ اتفاقاتی که در سالهای اخیر برای ایران عزیزمان افتاده و مردم از عادیترین حقوق خودشان محروماند و هر روز زیر فشار حوادث عجیب و ناجوانمردانهاند.
در مجموع این سفرتان را چطور دیدید و آیا فکر میکنید در آینده دست به ماجراجویی مشابهی بزنید؟
این سفر بعد از مهاجرت به کانادا اولین برنامهٔ بلند ما به خارج از کشور بود. روزهای اول بسیار مضطرب و نگران بودیم. همیشه در گذشته ناخودآگاه در موقع عبور از مرزها نگران بودیم که شاید اشکالی در ویزا یا پاسپورت ما باشد و کلی همیشه سؤال و جواب میشدیم. حالا بهراحتی از مرزها عبور میکردیم، بدون ویزا و مشکلی. تنها یک برگهٔ بیمه برای موتور داشتیم و نه کارت و سند و مدرک خاصی، با اینحال در کمتر از چند دقیقه کارهای گمرکی انجام میشد و وارد کشور جدید میشدیم.
گویا این نگرانیها تا سالها همراه ما خواهد بود و شاید کمکم فراموش کنیم. برایمان بسیار جالب بود که در کمتر از چند ساعت ورود به یک کشور جدید، چطور با قوانین و فرهنگ آن منطقه اُخت میشدیم، طوری که دیگر دوست نداشتیم از آنجا خارج شویم.
همیشه سفرهای ماجراجویانه بسیار سخت و طاقتفرسا هستند. اما در اوج خستگی و استرس، همیشه در حال برنامهریزی سفر دیگری هستیم. هدف اصلیمان سفر از بالاترین نقطهٔ آلاسکا تا انتهاییترین شهر دنیاست. قصد داشتیم در همین تابستان مسیر ونکوور تا آلاسکا را اجرا کنیم و زمستان سال بعد آمریکای مرکزی را. اما گویا باید کمی بیشتر صبر کنیم و شاید یکی دو سالی سفر را به عقب بیاندازیم تا هم بیماری کرونا کنترل شود و هم از نظر مالی دوباره آماده شویم. قطعاً سفرهای ماجراجویانه هرگز متوقف نخواهد شد، حتی سفری یکروزه به کوههای زیبای بریتیش کلمبیا.
آیا در این سفر نیز مانند سفر قبلیتان، حامل پیامی برای مردم و جهان بودید؟
شاید این سفر بهنوعی بیشتر جنبهٔ تحقیقاتی و ماجراجویی داشت. اینبار زمان کمی در سفر بودیم و آنقدر فرصت نداشتیم تا بتوانیم با مؤسسات فرهنگی برای ادامهٔ کاشت درختان صلح ارتباط برقرار کنیم. اما، ما بهشدت اعتقاد داریم که هر مسافر بههر شکلی که سفر میکند، تصویر و تجربیاتی را که با خودش به خانه میبرد چه از طریق سفرنامه، دستنوشته، عکس یا فیلم، در واقع تبدیل میشود به سفیر فرهنگی صلح و دوستی برای آن کشور میزبان. سفر در حقیقت با خودش صلح میآورد، هم برای مسافر و هم برای کشور میزبان. مخصوصاً برای کشورهایی مثل ایران عزیزمان، کشورهای خاورمیانه، آفریقا و آمریکای جنوبی. کشورهای زیبا و مردمان مهماننواز و نازنینی که متأسفانه بهخاطر اخبار بد در رسانهها درست معرفی نشدهاند. همیشه فکر میکردیم این فقط شامل ایران و پاکستان و کشورهای همسایه است، ولی باور نمیکنید از وقتی تصمیم به سفر به آمریکای جنوبی گرفتیم، فقط تعداد انگشتشماری بودند که خوشحال شدند و تشویقمان کردند. اکثریت آدمها متأسفانه دائم از خطرناک بودن و ناامن بودن کشورهای آمریکای جنوبی حرف میزدند. در حالیکه ما در طول سه ماه سفر و ۲۰ هزار کیلومتر طی مسیر از شهرهای بزرگ گرفته تا دورافتادهترین جادهها و عجیبترین مرزها گذشتیم و لحظهای احساس خطر و ناامنی نکردیم. رسالت ما بهعنوان مسافر همین است که با دیدن واقعیتها و بازگو کردنشان در جامعهای که فقط تحت تأثیر رسانهها و اخبار جانبدارانهاند، باعث ایجاد حس صلح، تعلق، اشتیاق و دوستی با مردم کشورهای ناشناختهتر باشیم. و اینبار در دیدار با جامعهٔ محلی هم از فرهنگ ایرانی خودمان و هم از سرزمین و خانهٔ جدیدمان کشور کانادا و شهر ونکوور برای مردم آمریکای جنوبی گفتیم. باز هم از زیباییهای کشور و ناشناختههای ایران عزیز برای مردم تعریف کردیم و برق شادی و اشتیاقشان برای بیشتر دانستن و سفر به ایران را با تمام وجود دیدیم و حس کردیم. و بهعلاوه از همه مهمتر، با توجه به موقعیت شغلیای که در حال حاضر داریم، بیشتر توجه این سفر ما به کودکان برمیگشت. سعی میکردیم در هر گوشه و کنار بهویژه در جاهای فقیرتر و بیامکانات با بچهها ارتباط برقرار کنیم و با آنها وقت بگذرانیم و چند دقیقه و یا چند ساعتی سرگرمشان کنیم. خیلیها در طول راه و در صفحههای فیسبوک و اینستاگرام از ما میپرسیدند که چرا پرچم ایران و یا کانادا را با خودمان نبرده بودیم. و من در جواب برای این دوستان باید بگویم که برای ما که با کمترین وسایل و امکاناتِ کم سفر میکنیم، داشتن چند کیسه بادکنک و آبنبات برای بچهها خیلی مهمتر از آن بود که با نمایش پرچم در عکس قصد بهدست آوردن دل آدمهایی را داشته باشیم که با هر موج سیاسی و اجتماعیای دگرگون و هیجانزده میشوند. دنیای کودکان پاکترین، خالصترین و زیباترین دنیاست که پر از عشق و صلح و آرامش است. خیلی دوست داریم در آینده بتوانیم کاری تأثیرگذار و فرهنگی انجام بدهیم برای کودکان معصومی که در فقر و بدون امکانات و آموزش زندگی میکنند. این جزو یکی از هدفهای اصلی زندگی ماست.
چه توصیههایی برای افراد علاقهمند به اینگونه ماجراجوییها دارید؟
شاید بهترین چیزی که ما در طول این سالهای سفر آموختهایم این است که هیچوقت همهچیز با هم آماده نیست تا کاری انجام شود. همیشه سفرها و ماجراجوییها عقب میافتند تا مثلاً درسمان تمام شود، ازدواج کنیم، خانه و ماشین بخریم، بچهدار شویم و بعد منتظر بمانیم تا بچهها بزرگ شوند، درسشان تمام شود، ازدواج کنند، خانه و ماشین بخرند و نوهدار شویم و همچنان این روند ادامه دارد. دوستان زیادی را میدیدم که با حسرت از دوران جوانی ازدسترفته صحبت میکنند. هیچوقت دیر و هرگز زود نیست تا دست به کاری ماجراجویانه و هیجانانگیز بزنیم و تا آخر عمر از آن تجربه صحبت کنیم و عکسهایش را با افتخار به دیگران نشان دهیم. خوشبختانه استان ما پر از جاذبه است. از کوه و جنگل و اقیانوس گرفته تا انواع آبهای گرم و دیوارههای سنگی و یخی. فقط کافی است که کمی همت داشته باشیم تا از آنها استفاده کنیم. بودن در این طبیعت زیبا آرزوی دستنیافتنی هزاران نفر است، پس به زیبایی از آن استفاده کنیم.
با سپاس دوباره از وقتی که به ما دادید، اگر صحبت دیگری دربارهٔ سفرتان دارید، لطفاً بفرمایید.
باز هم از شما دوستان و هموطنان عزیز متشکریم که چنین امکانی را در اختیار ما گذاشتید تا کمی از خاطراتمان بگوییم. امیدواریم که با خواندن مطالب و دیدن تصاویر و عکسهای سفر، کمی در خوشحال کردن شما خوانندهٔ عزیز این مطلب سهمی داشته باشیم. همچنین امیدواریم که هر چه زودتر درمانی قطعی برای ویروس کرونا یافت شود و دوباره همگی به سلامتی در کنار همدیگر زندگی کنیم و از طبیعت زیبا لذت ببریم. مایلایم این وعده را هم اینجا بدهیم که بهزودی سفرنامهٔ ماجراجوییمان در آمریکای جنوبی و نیز سفرهای آتیمان بهصورت دنبالهدار در رسانهٔ همیاری منتشر خواهد شد. ما از این سفرهایمان بسیار آموختهایم و هر بار با کولهباری از تجربه و روحیهای بهتر به زندگی عادیمان برگشتهایم و امید داریم که با سهیم کردن شما در آن تجربهها، شوق رفتن به چنین سفرهایی را در شما عزیزان نیز زنده کنیم.