سلسله داستان‌های مهاجرت به کانادا (۱۰) – تفاوت وکیل و مشاور مهاجرت – قسمت آخر

قسمت قبلی این مطالب را اینجا بخوانید

امیرحسین توفیق – ونکوور

«متأسفانه شما برای اقدام از طریق برنامهٔ کارآفرینی استان بریتیش کلمبیا، واجد شرایط نیستید.»

خسرو این جمله را از چندین و چند مشاور مهاجرتی شنید. چه آن‌هایی که از طریق تلفن با ایشان در ارتباط بود و چه آن‌هایی که قرار ملاقات گذاشت و در دفترشان حضور یافت. به مصداق آن مثل معروف، اگر به خسرو کارد می‌زدی، خونی از او بیرون نمی‌آمد.

«یک‌سال‌و‌نیم دوندگی و چندین هزار دلار به باد رفت و آخرش هم منو پیچوند که این اتفاق ممکنه بیوفته و قوانین و شرایط تغییر کنه و ما مقصر نیستیم. حالا چرا همون سال ۲۰۱۵ که قوانین تغییر کرد به من اطلاع نداد، بماند. ظاهراً تخصص ایشون در مواردی غیر از مهاجرته. کاش از همون ابتدا می‌رفتم سراغ مشاور مهاجرت و نه وکیل!» خسرو در تماس تلفنی با یکی از دوستانش که تأکید به گرفتن وکیل و آن هم غیرایرانی کرده بود، این جملات را بازگو کرد.

او با یکی از دوستانی که در طول مدت اقامت در کانادا با ایشان آشنا شده بود دردودل کرد، کل داستان را برایش گفت و از او راهکار خواست. دوست خسرو یکی از مشاورانی را که می‌شناخت و چندین‌بار با او برای برنامه‌های مختلف مهاجرتی برای دوستان و آشنایان و اعضای فامیل، کار کرده بود، معرفی کرد. وقت ملاقات گرفته شد و در دفتر ایشان حضور یافتند. کل ماجرا از ابتدا و به‌طور کامل شرح داده شد.

«کاریه که شده و در حال حاضر بهتره به‌دنبال راهکار باشیم تا شما بتونید به چیزی که می‌خواید برسید.» مشاور مهاجرت با این جمله صحبتش را آغاز کرد و سپس کلیهٔ اطلاعات مورد نیاز را از خسرو گرفت. او برنامه مهاجرتی‌ای را که خسرو واجد شرایطش بود، برایش توضیح داد و توصیه کرد که تمامی موارد را بررسی کند و اگر مایل بود، مشورت هم بکند و هر زمان خواست، برای عقد قرارداد و آغاز به کار، در دفتر او حاضر شود.   

«می‌ترسم. می‌ترسم که باز رودست بخورم. اون که وکیل بود و همه توصیه کردند، این بلا رو سر من آورد. این بندهٔ خدا رو هم که من اصلاً نمی‌شناسم، واقعاً نمی‌دونم چه کار کنم!»

خسرو با چند نفر از دوستانش مشورت کرد. از چند منبع دیگر، دربارهٔ کاربلدی و دانش مشاوری که به او برنامهٔ مهاجرتی را توصیه کرده بود، تحقیق کرد. همهٔ نظرات، مثبت بود.

«خب، حالا تعریف کن ببینم نظر ایشون چی بود؟»

«ایشون گفت که کلاً دور برنامهٔ کارآفرینی استان بریتیش کلمبیا رو خط بکش. چه بخوای بیزینس آماده بخری و چه بخوای تأسیس کنی، داشتن مدرک تحصیلی دیپلم، شما رو فاقد شرایط می‌کنه و مهم نیست که چه مقدار سرمایه‌ داری یا چه‌کار می‌خوای بکنی. توصیهٔ ایشون این بود که از طریق برنامهٔ کارآفرینی استان مانیتوبا اقدام کنم. با مدرک تحصیلی دیپلم واجد شرایطم، اما به‌خاطر اینکه بتونم امتیاز خوبی بگیرم و ازم برای ادامهٔ پروسه دعوت کنند، باید مدرک زبان آیلتس داشته باشم؛ هم خودم و هم همسرم. یه برنامهٔ بازدید استانی هم نیازه که پس از قبول شرایط، برنامه‌ش رو به‌همراه تأئیدیهٔ حضور در سمیناری که دولت استانی برگزار می‌کنه، به من می‌دن.»

«آیلتس؟! تو که زبانت خوب نیست!»

«می‌دونم. چاره‌ای نیست. یا باید از این طریق اقدام کنم، یا برگردم ایران سر زندگی‌ام! چند هزار دلار تا الان هزینه کردم. چندین بار رفتم ایران و برگشتم، بیزینسم تو ایران رو هواست. همهٔ امیدِ زن و بچه‌ام اینه که بیان کانادا. کلی تنهایی کشیدن تا الان، اصلاً نمی‌تونم ول کنم و برگردم. یعنی اگر این کار رو بکنم، کاملاً از خودم ناامید می‌شم. هر جور هست، باید انجام بدم.»

«حالا برنامه‌ات چیه؟»

«هیچی. اول باید مطمئن بشم که این برنامه رو می‌خوام انجام بدم. بعد به مشاور اعلام آمادگی کنم تا قرارداد رو آماده کنه و بعد از امضا، ایشون برنامه رو به من می‌ده.»

«خب، بد نیست. حالا با جیمز می‌خوای چه کار کنی؟»

«هیچی، چه‌کار می‌تونم بکنم؟ منو پیچوند. فقط می‌خوام برم پیشش و قرارداد رو کنسل کنم و ببینم می‌تونم حداقل چند هزار دلار از پولم رو پس بگیرم یا نه؟!»

«حالا تلاشت رو بکن.»

«ببین، مارگزیده شدم. از این مشاور هم خیلی‌ها تعریف کردند و خودم هم که باهاش صحبت کردم، فهمیدم که دانش خوبی داره. اما باز می‌ترسم. وقتی یاد یک‌سال‌ونیم گذشته می‌افتم، تمام تنم می‌لرزه.»

«نگران نباش. خودت می‌گی که طرف وارده. بقیه هم ازش تعریف کردن، پس بهش اعتماد کن، برو و کار رو شروع کن.»

«آره. اما می‌دونم که تا چند وقت همین‌جور دست و دلم لرزونه.»

پس از چند روز خسرو در دفتر مشاور حاضر شد.

«خب، چه کار کردید؟»

«تصمیم گرفتم؛ با برنامهٔ کارآفرینی استان مانیتوبا اقدام می‌کنم، لطفاً قرارداد رو آماده کنید. کلاس زبان خصوصی ثبت‌نام کردم که سریع سطح زبانم رو بالا ببرم. فقط یه نکته؛ من چون واقعاً چشمم ترسیده، ممکنه تو این مدت شما رو هم اذیت کنم؛ همه‌ش پیگیر باشم و سؤال کنم.»

«حق با شماست و شرایطتون رو درک می‌کنم. انشاءالله خیلی زود این حس بدبینی شما از بین می‌ره. من قراردادتون رو آماده می‌کنم و برنامهٔ سفر شما رو هم بر اساس سوابق کاری‌تون تنظیم می‌کنم. کارهایی رو که باید در طول سفر اکتشافی‌تون به استان مانیتوبا انجام بدید، دقیقاً عنوان می‌کنم و شما هم لطفاً تلاش کنید هر چه زودتر مدرک زبانتون رو آماده کنید. فقط فراموش نکنید، که تحصیل شما با ویزای توریستی نباید بیشتر از شش ماه باشه و به مدت مجاز اقامت ممتد شش ماه در کانادا حواستون باشه.»

پایان

 

ارسال دیدگاه