نوشتۀ: ولادیسلاوا کُلوسوا [۱] برگردان: داود مرزآرا – ونکوور درِ لوکسی که از چوب بلوط بود، برایشان خیلی گران تمام شده بود. دری بود با نوار و حاشیههای چوبی که نشان میداد خیلی چیزها پشتش هست: یک تختخواب، یک مبل، یک گنجه، یک تلفن، یک تلویزیون بیستسالۀ پرسروصدا و دو زن هشتادوسهساله. او در دو سال گذشته هفتمین دزد بود. با همان اطمینان که فصلها سر میرسیدند، آنها هم میآمدند. لووزی هنوز در رختخواب بود،…
بیشتر بخوانید