زینب فرجی – ایران ۱ ما کودکان را به دنیا میآوریم که زیبایی داشته باشیم زنان را به آغوش میکشیم بعد موهای رهاشده در بادشان را گره میزنیم شاید چرخهٔ این زندگی از کار نیفتد ما در باران قدم میزنیم قهوه میخوریم و وقتی از اتوبوس پیاده میشویم تکهٔ شکستهای از آینهٔ جیبیمان را در میآوریم به راننده میدهیم راننده خودش را در آن نمیبیند حتی در فصلهای چهارگانهٔ خواب من هم، ما گاهی زندانی…
بیشتر بخوانید