دکتر سعید ممتازی*، رواندرمانگر، مشاور و هنردرمانگر – ونکوور
بیشتر والدین به نشانههای باهوشبودن فرزندشان توجه میکنند و از آن خرسند میشوند؛ آنها امیدوارند که فرزندشان آنقدر «باهوش» باشد که زندگی موفقی داشته باشد یا دستکم بتواند در درس و مدرسه که گویی تنها چیزیست که جامعه برایش ارزش قائل است، خوب عمل کند. اما لازم است بدانیم مهارتهای تحصیلی رایج – ریاضی و زبان – تنها دو نوع از انواع هوشاند. نقل شده آلبرت اینشتین در سهسالگی هنوز یک کلمه هم نگفته بود؛ او وقتش را صرف ساختن خانههایی از کارتهای بازی میکرد.
«هوش» بهمعنای توانایی حل مشکلات یا خلقکردن (از اشیا گرفته تا ایدهها) با روشها و محتوای ارزشمند است. دانش روانشناسی انواع مختلفی از هوش را شناسایی کرده است. بیشتر بچهها دارای ترکیبی از این انواع هوش هستند.
گرچه انواع خاصی از هوش یا تواناییهای هوشمندانه با افزایش سن آشکارتر میشوند، اما تواناییهای هوشی یک کودک از طریق چیزی که به آن شور و علاقهٔ زیادی نشان میدهد، خود را نشان میدهند: یعنی شیوهٔ بازی او. بازی کودک روش یادگیری خودانگیختهٔ اوست؛ این بازی جستوجوی شهودی کودک برای یافتن معناست.
انواع هوش را و مثالهایی از اینکه چگونه در کودکان دیده میشود، به این ترتیب میتوانم توضیح دهم:
۱. هوش زبانی (Linguistic)؛ عشق به زبان و کلمات: کودک به یادگیری و بهکاربردن کلمات علاقه دارد. دوست دارد داستان بگوید و به داستانهایی که برای او خوانده میشود، توجه دارد.
۲. هوش منطقی-ریاضی (Logical-Mathematical)؛ مهارت درک اعداد و واقعیتها: کودک دوست دارد شمارش کند، اشیا را بر اساس اندازه مرتب کند، یا کنجکاو است بداند چگونه وسایلی مانند ماشین لباسشویی کار میکنند.
۳. هوش موسیقایی (Musical)؛ علاقه به موسیقی و ریتم: کودک دوست دارد آواز بخواند، به موسیقی گوش دهد، بهراحتی ملودیها را بهخاطر میسپارد، یا روی اشیائی مانند کاسه یا قابلمه ضرب بگیرد.
۴. هوش و ادراک فضایی (Spatial)؛ درک نحوهٔ قرارگرفتن اشیاء در فضا: کودک دوست دارد مبلمان اتاق نشیمن را جابهجا کند، ممکن است زودتر از همسالانش درک کند که دو مثلث میتوانند یک مربع بسازند یا تفاوت بین دایره و کُره چیست؛ او در کنار هم قراردادن اشکال برای ایجاد شکلهای دیگر مهارت دارد.
۵. هوش و ادراک بدنی-جنبشی (Bodily-Kinesthetic)؛ آگاهی دقیق از نحوهٔ حرکت بدن در فضا: این کودک باید حرکت کند، خواه در قالب رقصیدن، دویدن، و از روی مبل و صندلی پریدن، یا حتی تسلط بر مهارتهایی مانند نشستن روی صندلی.
۶. هوش درونفردی (Intrapersonal)؛ درک احساسات و حالات خود: کودک دقیقاً میداند که چه میخواهد انجام دهد یا چه احساسی دارد و میتواند آن را بیان کند.
۷. هوش بینفردی (Interpersonal)؛ درک احساسات و حالات دیگران: کودک احساس دیگران را میفهمد، میتواند بین دوستانش که در حال دعوا هستند میانجیگری کند یا با کسی که ناراحت است همدلی کند.
۸. هوش و ادراک طبیعتگرا (Naturalist)؛ علاقه به مراقبت از موجودات زنده و طبیعت: کودک ممکن است لاکپشت و قورباغه را بهعنوان حیوان خانگی به خانه بیاورد؛ متوجه شود که پرنده به دانه و آب نیاز دارد؛ به تغییر فصلها، باغچه، گلهای پارک و رشد گیاهان علاقه نشان دهد؛ و انواع، سنگها و پرندگان را تشخیص دهد.
۹. هوش وجودی (Existential)؛ علاقه به پرسشهای بنیادین دربارهٔ وجود، زندگی و مرگ: برخی کودکان خردسال چنیناند. این نوع هوش را «هوش احتمالی» هم مینامند، چون ممکن است تشخیص و شناسایی آن دشوار باشد.
بیشتر کودکان در بیش از یکی از این حوزهها قویاند؛ آنها ترکیبی از این تواناییها را دارند. همچنین، این هوشها ثابت نیستند: فرزند شما ممکن است در برخی زمینهها پتانسیل رشد بیشتری داشته باشد و درک سریعتری از موضوعات خاص نشان دهد، اما این زمینهها برای شکوفایی، نیاز به پرورش و آموزش دارند.
در نهایت، در زندگی واقعی، اقسام هوش بهندرت بهصورت جداگانه بهکار میروند؛ چندین نقطهٔ قوت با هم کار میکنند تا نیازهای زندگی را برآورده کنند.
سیستم آموزشی ما بر دو نوع اول هوش تأکید دارد: زبان و منطق/ریاضیات. بهعنوان والدین، شناخت تواناییهای کودک در سایر زمینهها به ما امکان میدهد تا نقاط قوت فرزندانمان را پرورش دهیم و در نتیجه توانایی حل مسئله و یادگیری او، و در نهایت موفقیتش در دنیای واقعی را افزایش دهیم.
همچنین، تحقیقات نشان میدهد که ما میتوانیم از نقاط قوت یک کودک در یک زمینه برای کمک به یادگیری و تقویت او در زمینههای دیگر استفاده کنیم. بهعنوان مثال، اگر کودکی در زبان یا ریاضیات چندان قوی نباشد، اما در موسیقی مهارت داشته باشد، والدین و معلمان میتوانند از موسیقی و ریتم برای آموزش آن موضوعات استفاده کنند. همینطور، کودکی که درک فضایی خوبی دارد، ممکن است مدلهای فضاییای برای مفاهیم ریاضی بسازد. کودکی که تخیل قوی دارد اما به هماهنگی جسمانی نیاز دارد، ممکن است با تبدیل فعالیت به بازیهای نمایشی یا داستانسرایی، به حرکت تشویق شود.
برخی از این یادگیریهای متقاطع بهطور کاملاً طبیعی در بازیهای کودکان رخ میدهد. بهعنوان مثال، طناببازی، که در آن کودکان هنگام پریدن روی طناب در حال چرخش، شعرهایی را میخوانند و اجرا میکنند، باعث تقویت سواد (از طریق خواندن و اجرای داستان)، ریتم، هماهنگی و تعادل و همکاری با دیگران، وقتی دو نفر دیگر باید طناب را بچرخانند تا نفر سوم بپرد، میشود.
والدین و معلمان هم میتوانند این یادگیری متقاطع را تقویت کنند. در ابتدای کلاس اول، وقتی پسر ششسالهای معتقد بود که نمیتواند بنویسد، پاسخ او به معلم این بود: «من نمیتوانم این کار را انجام دهم.» بعدتر وقتی او با خمیرِ بازی یک سگ زیبا درست کرد، معلمش از او دربارهٔ کارش سؤال کرد و او داستان بلندی دربارهٔ سگش تعریف کرد. او آنقدر به این داستان علاقهمند شد که خودش آن را (اگرچه با غلطهای املایی) نوشت و داستانی دربارهٔ یک روز از زندگی سگش ساخت. او از طریق اولین علاقهاش، که ساختن یک سگ از خمیر بود، توانایی و علاقهاش به کلمات و نوشتن را کشف کرد.
کودکان خردسال به فرصتهای زیادی برای ابراز خود نیاز دارند؛ خواه از طریق نقاشی و رنگآمیزی، گِل و مواد مدلسازی، کلاژ، ساختن با بلوکها یا مواد بازیافتی و دورریز، رقص و ساختن آهنگها، یا داستانگویی و اجرای آنها. این مسئله به این دلیل است که آنها هنوز از سیستمهای نمادهای رسمی مانند، حروف، اعداد، خواندن و نوشتن استفاده نمیکنند.
حمایت از نقاط قوت فرزند خردسال شما با کمک به او برای احساس خوب دربارهٔ نحوهٔ بیان خود و گفتن داستانهایش آغاز میشود. به کودکی که پل قشنگی ساخته، نگویید که حالا باید نوشتن کلمهٔ «پل» را تمرین کند. موفقیت او در «خلق ساختار» را تحسین و تشویق کنید. والدین با دقت و مشاهدهٔ بازی و رفتارهای فرزند خود، درمییابند که او به چه چیزی علاقه دارد. برای این کار نیاز نیست شما نام نوع خاصی از هوش او را بدانید. والدی که مشاهدهگر فعال باشد، میتواند از علایق فرزندش حمایت کرده و به آنچه که او میگوید گوش دهد.
با عملکردن براساس علایقشان، کودکان، خود و دنیای اطرافشان را بهتر درک میکنند. سعی کنید چیزهایی را که کودک شما برای بازی و فعالیت دوست دارد، بیشتر فراهم کنید: آببازی، کاغذهای رنگی و مدادهای زیبا، انواع رنگ و وسایل کاردستی، وسایل ساختوساز یا آلات سادهٔ موسیقی، تشویق رقص و حرکت. کتابخواندن شما برای کودک خردسال باارزش است، اما این کار هم منفعلانه است: او هنگام خواندن به شما گوش میدهد. بههمان اندازه مهم است که شما هم به کودک خود گوش دهید، فقط به او امر و نهی نکنید. به او فرصت دهید تا دانش خود را بسازد.
برای کودکی با نیازهای ویژه، البته، استراتژی متفاوت است؛ شما باید مفاهیم و مهارتهایی را آموزش دهید که بدون کمک شما قادر به درک آنها نیست و ممکن است هرگز به تنهایی به آنها «علاقهمند» نشود. اما حتی در مورد کودکان با نیازهای ویژه نیز بهتر است از علایق کودک شروع کنید و از آن پیروی نمایید.
نکتهٔ نهایی اینکه هر هدفی در کار با کودک خود دارید، مطمئن شوید که او از آن تجربه لذت میبرد و آن تجربه برایش معنا دارد. شما میتوانید به کودکی که در حال کشیدن دایرهها و خطخطیهاست، آموزش دهید که یک چهره بکشد، اما این تجربه برای کودک هیچ ارزشی نخواهد داشت تا زمانی که از نظر رشدی آماده (و مایل) به کشیدن چهره باشد.
*عضو ارشد انجمن مشاوران درمانگر کانادا، دکترای تخصصی از ایران، فلوشیپ و گواهینامهٔ مشاوره از دانشگاه UCLA، گواهینامهٔ مصاحبهٔ انگیزشی و Award of Achievement از دانشگاه UBC