نویسندهای از ایران با امضاء محفوظ
دو سال پیش، نهتنها ایران بلکه جهان، با وحشت شاهد انتشار خبری هولناک بود. خبری که بیشک تاریخ ایران به قبل و بعد از آن اتفاق تقسیم خواهد شد. آنچه رخ داد، اثراتی عمیق بر جامعه و حکومت ایران گذاشت و تحولات سیاسی-اجتماعی مرتبط با این رویداد کماکان ادامه دارد. در ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، گشت ارشاد مهسا امینی را بهاتهام داشتن حجاب نامناسب بازداشت کرد. آنچه باید یک بازداشت معمولی میبود، به کابوسی بزرگ تبدیل شد. مهسا که از سقز به تهران سفر کرده بود، همراه دخترخالهاش بود که مأموران گشت ارشاد بازداشتشان کردند. مأموران به او گفتند مسئلهٔ خاصی پیش نخواهد آمد و او فقط باید در کلاس توجیهی ۴۰ دقیقهای دربارهٔ حجاب شرکت کند، اما شاهدان عینی از ضربوشتم مهسا در ون گشت ارشاد بهدنبال اعتراض او به دستگیری خبر دادند. سه روز بعد او برای همیشه چشمهای زیبایش را بست و آنهمه زیبایی و جوانی نقاب در خاک کشید.
بلافاصله حکومت ادعا کرد که او بر اثر عوارض بیماری زمینهای که سابقهاش را داشته درگذشته است، اما همه میدانستند کبودیهای روی بدن او حکایت از داستان متفاوتی دارد – وحشیگری و بیعدالتی.
امجد امینی، پدر مهسا امینی، گفته بود با چشمان خود دیده که روی پیکر دخترش، در ناحیهٔ پشت گردن و گوش رد خون و قسمتهای زیادی از بدن او ازجمله پاهایش کبود شده بوده.
او ضمن تکذیب هرگونه سابقهٔ بیماری مهسا امینی با اشاره به «ورزشکاربودن» دخترش، تأکید کرده بود: «دروغ است! بهخدا قسم هیچ نوع مریضیای نداشته و حتی درمانگاه هم نرفته، مگر برای سرماخوردگی ساده. او ورزشکار بود.»
وقتی خبر کشتهشدن مهسا امینی منتشر شد، کسی گمان نمیکرد قتل این دختر جوان قرار است طی ۷۲ ساعت بعد، پایههای حکومت جمهوری اسلامی را بهطرز بیسابقهای بلرزاند. وقتی تصاویر مراسم تدفین مهسا انتشار یافت، نوشتهٔ کوتاهی بر سنگ مزار او مردم ایران را منقلب کرد؛ «ژینا تو نمیمیری، نامت رمز میشود.»
همه با خودشان میگفتند او میتوانست مادر، خواهر یا دختر ما باشد. مرگ مهسا جرقهای بود که آتش زیر خاکستر را شعلهور ساخت. او میتوانست یکی از ما شاید هم خود ما باشد؛ هر کدام از ما که در این سالها در آن ونهای گشت ارشاد موبایل و اوراق شناساییمان را گرفتهاند و چه حقارتهایی که به ما تحمیل نکردهاند. مرگ مهسا موجب شد تا ابعاد متفاوت تبعیضهایی که علیه زنان در ایران وجود دارد، عیان شود و جهانیان شاهد باشند زنان ایرانی در این سالها تحت چه ستمی زیستهاند.
مرگ مهسا همان کبریتی بود که آتشی از نارضایتی دیرینه را شعلهورتر کرد. در سرتاسر ایران، زنان و مردان به خیابانها ریختند و صدایشان در فریادی یکپارچه بلند شد: «زن، زندگی، آزادی».
زنها موهای خود را کوتاه کردند، روسریهایشان را سوزاندند و با شجاعت شگفتانگیزی مقابل نیروهای امنیتی سرکوبگر ایستادند. یادم است آن روزها زنی را که فریاد میزد: «ما برای یک تکهپارچه نمیجنگیم. ما برای حیثیت، حق انتخاب و موجودیت خود بهعنوان انسان مبارزه میکنیم.»
اعتراضات بهسرعت به جنبشی گستردهتر علیه سیاستهای ظالمانهٔ جمهوری اسلامی تبدیل شد که حجاب اجباری بهعنوان بارزترین نماد آن بود. زنان در هر سنی دست به اعمال نافرمانی مدنی میزدند و علیرغم خطرات، از پوشیدن حجاب در مکانهای عمومی خودداری میکردند. دنیا از شجاعت زنان ایرانی حیرتزده بود و آنها به نماد شجاعت و استقامت در برابر ظلم تبدیل شدند.
مشارکت نوجوانان در اعتراضات جنبش مهسا، یکی از ویژگیهای استثنایی این رویداد بود که موجب شد برای نخستینبار، تصاویری کمسابقه از دانشآموزان دبیرستانی منتشر شود. نوجوانان علاوه بر حضور در خیابان و مشارکت فعال در اعتراضات، در مدارس و کلاسهای درس هم دست به اعتراض زدند. این اعتراضها در ابعاد وسیعی در شبکههای اجتماعی منتشر شد و دنیا آن را دید؛ از آن جمله تصاویر دخترانی که روبهروی تختهسیاه کلاسهای درس، بدون حجاب اجباری و پشت به دوربین از خود عکس میگرفتند و در اینترنت منتشر میکردند. در بسیاری موارد شعار «زن، زندگی، آزادی» در این عکسها دیده میشد.
ورزشکاران زن، بدون حجاب در مسابقات بینالمللی شرکت کردند. بازیگران زن، عکسهای خود را بدون حجاب در شبکههای اجتماعی منتشر کردند و بهایش را با زندانرفتن یا ممنوعالکارشدن و ممنوعالتصویرشدن پرداختند. تمام این فعالیتها حاوی یک پیام ضمنی کوتاه بود: «من بهعنوان یک انسان حق انتخاب پوششم را دارم.»
مردان بهنشانهٔ همبستگی در کنار زنان ایستادند. شعار «زن، زندگی، آزادی» در خیابانهای تهران و فراتر از آن در کل دنیا طنینانداز شد. جهان شاهد گستردهترین و طولانیترین تظاهرات علیه جمهوری اسلامی بود که از حمایت وسیع ایرانیان خارج از کشور و همبستگی دولتها و شخصیتهای برجستهٔ سیاسی، اجتماعی، علمی و هنری سراسر جهان برخوردار شد.
اما واکنش حکومت سریع و وحشیانه بود. نیروهای امنیتی برای سرکوب تظاهرات از گلوله، گاز اشکآور و دستگیری دستهجمعی استفاده کردند. نه به زنان و مردان رحم کردند و نه به کودکان. هرانا، ارگان مجموعهفعالان حقوق بشر، روز ۱۱ آذر ۱۴۰۱ اعلام کرد که ۶۴ نفر از کشتهشدگان در سراسر کشور، کودکان زیر ۱۸ سال بودند. آمار کودکان کشتهشده در ایران طی اعتراضهای جنبش مهسا، بهشکل قابلملاحظهای بالا و چنین وضعیتی در ساختار استبدادی دهههای اخیر در جهان بیسابقه بوده است.
تا توانستند کشتند، زندانی کردند، کور کردند و اعدام کردند. اما نتوانستند مردم را متوقف کنند. با وجود سرکوب، روحیهٔ مقاومت ناگسستنی باقی ماند و هنوز هم مانده است. زنان همچنان به یافتن راههای خلاقانه و در عین حال شجاعانه برای اعتراض میپردازند. اکنون مبارزه از شکل خیابانی به نافرمانی مدنی تبدیل شده است. مهم این است که این جنبش همچنان ادامه دارد و متوقف نشده است.
دو سال از مرگ مهسا امینی میگذرد و آیندهٔ جنبش حقوق زنان در ایران نامشخص است. رژیم همچنان به دستگیری و سرکوب ادامه میدهد، اما زنان و مردان شجاعی که برای تغییر میجنگند نیز عقبنشینی نمیکنند. جمهوری اسلامی در دو سال گذشته، وقت و انرژی و منابع قابلتوجهی را برای سرکوب طرفداران آزادی حجاب هزینه کرده است.
۲۵ شهریور ۱۴۰۱، روزی که مهسا امینی، دختری جوان با هزار امید و آرزو، قربانی بیرحمی و خشونت «گشت ارشاد» شد، برای مردم ایران روزی تراژیک و در عین حال نقطهٔ عطفی بزرگ در مبارزات آنها علیه استبداد جمهوری اسلامی است.
یاد مهسا امینی هرگز فراموش نخواهد شد و از این پس نام او «اسم رمز» آزادی زنان و همبستگی ایرانیان خواهد بود.