در میان بازیگران مرد اروپایی، کمتر بازیگری بهاندازهٔ آلن دلون برای چندین نسل از عاشقان سینما در سراسر دنیا شمایلی اسطورهای و اثرگذار داشت. دلون در دوران اوجش بهعنوان یک اَبَرستاره شناخته میشد که با فیلمها و روابط شخصیاش مورد توجه مداوم بود؛ فرقی نمیکرد در چه فیلمی بازی کند، او با زیبایی بیمانندش دل تماشاگران را میبُرد و نماد جذابیت فرانسوی تلقی میشد. او سبک بازیگری اروپایی متمایزی را در برابر بازیگری هالیوودی به نمایش گذاشت. شمایل بینقص و پرجاذبهٔ دلون فقط در میان عامهٔ تماشاگران محبوب نبود؛ او در فیلمهای تعدادی از کارگردان مؤلف سینما ازجمله لوکینو ویسکونتی، میکلآنجلو آنتونیونی، ژان-لوک گُدار، جوزف لوزی و ژان-پیِر ملویل بازی کرد و در سینمای متفاوت و نخبهپسند اروپا نیز صاحب جایگاه شد.
آلن فابین موریس مارسل دلون (Alain Fabien Maurice Marcel Delon) در ۸ نوامبر ۱۹۳۵ در دهکدهٔ ثروتمندنشین سو در نزدیکی پاریس در خانوادهای خُردهبورژوا به دنیا آمد. در چهارسالگی پدر و مادرش از هم جدا شدند. پدرش خانواده را ترک کرد و مادرش سرپرستی او را به خانوادهٔ دیگری سپرد. پس از چند سال والدین جدیدش بر اثر حادثهای کشته شدند و او دوباره نزد مادرش بازگشت که حالا با یک قصاب ازدواج کرده بود. دوران کودکی آلن دلون همراه با سختیهای فراوان بود بهطوری که بهگفتهٔ خودش رنج آن دوران هیچوقت التیام پیدا نکرد. او در خانهای بزرگ شد که مقابل یک زندان قرار گرفته بود و آلن با بچههای نگهبان زندان همبازی بود.
دوران نوجوانی و جوانی هم برای دلون آرام پیش نرفت. دوران تحصیل خود را در مدارس کاتولیک گذراند و بهدلیل کمتوجهی والدینش مدام، او بدرفتاری میکرد. دلون پس از کتکزدن یکی از همکلاسیهایش از مدرسه اخراج شد. زمانیکه در مؤسسهٔ سنت نیکولا دیگنی بود، در فیلم کوتاهی بهکارگردانی دوست پدرش بازی کرد. دلون تا سن ۱۳ سالگی از چند مدرسهٔ دیگر هم اخراج شد و در ۱۴ سالگی تصمیم گرفت بههمراه دوستش فرانسه را ترک و به شیکاگو فرار کند. در راه خروج از شهر، یک رهگذر آنها را تحویل ایستگاه پلیس محلی داد و آنها نزد خانوادههایشان بازگردانده شدند. دلون در ۱۵ سالگی تحصیل را رها کرد و نزد ناپدریاش رفت تا حرفهٔ قصابی را به او آموزش دهد؛ اما او هیچ رغبتی به این شغل پیدا نکرد و در نهایت در ۱۷ سالگی به ارتش پیوست، و بعد از دو سال از آنجا هم اخراج شد، در حالیکه به ادعای خودش نیمی از دو سال خدمتش در نیروی دریایی را هم در بازداشت گذرانده بود. دلون دربارهٔ خاطراتش در آن هنگام میگوید: «در آنجا دوستانی پیدا کردم؛ افرادی که با آنها حرف میزدم و به حرفهایم گوش میدادند.»
او پس از شرکت در جنگ هندوچین در سال ۱۹۵۶ به فرانسه بازگشت. محل زندگیاش بین روسپیها و گنگسترها بود و بهعنوان پیشخدمت در کافههای مختلف پاریس مشغول به کار شد و با بسیاری از بازیگرانی که در محل کارش رفتوآمد داشتند آشنا شد؛ ژان-کلود بریالی یکی از آن بازیگران بود. بریالی در سال ۱۹۵۷ تصمیم گرفت آلن را بههمراه خود به جشنوارهٔ فیلم کن ببرد. این تصمیم، زندگی آلن را برای همیشه عوض کرد. آلن دلون، که آدمی عادی بود، هیچ نوع تجربهٔ بازیگری نداشت و آن شب نیز با یک دست لباس کرایهای به جشنواره رفته بود، بعد از بازگشت از جشنواره به یک فوقستاره تبدیل شد. چهرهٔ فوقالعاده جذاب او در آن مجلس کاملاً سرآمدِ همه بود و در آنجا بود که کارگردانان گوناگون به سراغ او آمدند.
چهرهٔ جذاب او در آن جشنواره کاملاً چشمگیر بود و بعضی او را با جیمز دین، ستارهٔ تازهدرگذشتهٔ هالیوود، مقایسه میکردند. چند تهیهکننده تمایل به همکاری نشان دادند و بنابراین او بدون هیچ آموزش خاصی به عنوان بازیگر وارد دنیای سینما شد.
آلن دلون بعدها در کتاب خاطرات خود نوشت: «خیلی زود متوجه شدم که زنان دیوانهٔ مناند؛ این زنان بودند که مرا به انجام این کار تشویق کردند.»
آلن دلون بعد از چند تجربهٔ بازیگری، در سال ۱۹۵۸ در فیلم «کریستین» بهکارگردانی پیِر گاسپار-ویت بازی کرد و رابطۀ عاشقانه او با بازیگر زن مقابلش، رومی اشنایدر، کلید خورد. این زوج چهار سال را با هم گذراندند که طی آن آلن دلون به یک مرد برجسته و نماد جذابیت بینالمللی تبدیل شده بود. «استخر» بهکارگردانی ژاک دوره در سال ۱۹۶۹ یکی از مشهورترین فیلمهایی بود که این زوج در آن ایفای نقش کردند.
همانطور که زندگی هنری آلن دلون در حال رسیدن به اوج درخشندگی خود بود، ستارهٔ معشوقهاش رو به افول بود. شایعات روزنامهها در مورد خیانت آلن دلون رابطهٔ آنها را ملتهب کرده بود، تا جاییکه در سال ۱۹۶۲ نیکو، خواننده و مدل نزدیک به اندی وارهول، صاحب فرزندی بهنام آری شد که گمان میرفت پدرش آلن دلون باشد. این بازیگر هرگز زیر بار این فرزند نرفت، هرچند بعدها مادر آلن دلون آری را به فرزندی قبول کرد و آلن دلون بههمین دلیل با او قطع رابطه کرد، هرچند بعدها و در سال ۱۹۸۸ زمانیکه پدرخواندهاش درگذشت، دوباره با مادرش صحبت کرد. در همان سال نیکو هم درگذشت.
چندی بعد آلن دلون و رومی اشنایدر نامزدی خود را اعلام کردند، نامزدیای که هیچوقت منجر به ازدواج نشد و پس از مدتی آلن دلون با ناتالی بارتلمی، مدل ۲۲ ساله، وارد رابطه شد.
آلن دلون و رومی اشنایدر چند سال بعد رابطهٔ دوستی نزدیکی را از سر گرفتند که به دوستی پایداری تبدیل شد. رومی اشنایدر در جایی گفته بود که «مهمترین مرد زندگی او آلن دلون است که هرگز او را به حال خود رها نکرده است؛ نه امروز و نه دیروز.»
دلون هم در سالهای پایانی عمرش با چشمانی اشکبار ابراز دلتنگی شدیدی به معشوقهٔ درگذشتهٔ خود بروز داد و از علاقهٔ خود به مرگ گفت تا به وصال دوبارهٔ رومی اشنایدر برسد.
دلون در سال ۱۹۶۰ با فیلم «زیر آفتاب سوزان» اثر رنه کلمان، بر اساس داستان «آقای ریپلی بااستعداد» نوشتۀ پاتریشا هایاسمیت شهرت جهانی کسب کرد و همان سال در یکی از شاهکارهای سینمای مدرن ایتالیا، «روکو و برادرانش» ساختۀ لوکینو ویسکونتی بازی کرد و سپس با فیلمهایی مثل «کسوف» ساختۀ میکلآنجلو آنتونیونی و در همکاری دیگری با لوکینو ویسکونتی در فیلم«یوزپلنگ» نام خود را در سینمای ایتالیا جاودانه کرد.
دلون در بعضی از فیلمها بهجای گرفتن دستمزد، درصدی از فروش فیلم را میگرفت که پول فراوانی برایش به ارمغان آورد. او کمی بعد شرکت فیلمسازی خود را تأسیس کرد و تهیهکنندۀ فیلمهای خودش شد.
دلون در نیمۀ دهۀ ۱۹۶۰ به هالیوود رفت و بعد از چند تجربۀ ناموفق در سال ۱۹۶۷ با دو فیلم «ماجراجویان» ساختۀ روبر انریکو و «سامورایی» بهکارگردانی ژان-پیر ملویل به فرانسه بازگشت و به قلۀ کارنامۀ هنری خود رسید. همکاری دلون با ملویل با فیلمهای «دایرهٔ سرخ» و «یک پلیس» ادامه پیدا کرد و به تثبیت پرسونای سینمایی او منجر شد.
از دیگر آثار شاخصی که آلن دلون در آن نقش داشت میتوان به فیلم «آقای کلاین» بهکارگردانی جوزف لوزی اشاره کرد.
سالهای فعالیت آلن دلون با موج نوی سینمای فرانسه همزمان بود، ولی او هرگز در فیلمی از این جریانِ تاریخسازِ سینما، بازی نکرد و تنها در سال ۱۹۹۰ پس از پایان این جریان سینمایی در فیلمی از ژان لوک گدار ظاهر شد، که بهطرز کنایهآمیزی نام فیلم «موج نو» بود.
آخرین نقشآفرینی این اسطوره در سال ۱۹۹۸ بههمراه ژان-پل بلموندو در فیلم «نیمهٔ شانس» بهکارگردانی پاتریس لوکنت بود، آلن دلون بعد از این فیلم اعلام بازنشستگی کرد.
او در سال ۱۹۸۵ جایزهٔ سزار بهترین بازیگر مرد را برای بازی در فیلم «داستان ما» ساختهٔ برتران بلیه و در سال ۱۹۹۱ نشان لژیون دونور فرانسه را دریافت کرد. او همچنین در سال ۱۹۹۵ خرس طلایی یک عمر دستاورد هنری را از فستیوال برلین و در سال ۲۰۱۹ نخل طلای افتخاری فستیوال کن را دریافت کرد.
آلن دلون محبوبیت زیادی در کشور ایران داشت و در سال ۱۳۵۵ به تهران سفر کرد. در غالب فیلمهای دوبلهشدهٔ او، خسرو خسروشاهی، دوبلور معروف، بهجای او صحبت کرده است.
در سال ۲۰۱۲ مدونا، خوانندهٔ مشهور آمریکایی، ترانهٔ «قاتل زیبا» (Beautiful Killer) از آلبوم «امدیاناِی» خودش را ادای احترامی به آلن دلون دانست. این ترانه با الهام از فیلم فرانسوی «سامورایی» منتشر شد و در آن به نام آلن دلون اشاره شده است.
زندگی او در کنار فعالیتهای هنریاش از جنبههای حقوق حیوانات و نیز سیاست نیز در کانون توجه بود.
او در سالهای واپسین زندگیاش گوشهٔ انزوا را برگزیده بود و زندگی با حیوانات را به دنیای آدمها ترجیح میداد.
آلن دلون در طول زندگیاش حیوانات زیادی را نجات داد و به سرانجام خوش رساند و سرپرستی حیوانات زیادی را پذیرفت. او پنج پناهگاه برای حیوانات داشت که در آنها از حیوانات نیازمند نگهداری میشدند و هنوز هم میشوند. در سالهای آخر هشت سگ، چند گربه، چند اسب و خرگوش با او زندگی میکردند. علاوه بر سگهایی که در سالهای آخر با او زندگی میکردند، او در طول زندگی خودش سرپرست ۳۵ سگ بود که همگی در گورستان کوچکی که او برایشان درست کرده بود، دفن شدهاند؛ یک بار گفته بود دوست دارد در همین گورستان و در میان سگهایش دفن شود.
آلن دلون دربارهٔ عشق خالصانهٔ سگها چنین میگفت: «من همیشه تحتتأثیر عشق سگهای افراد بیسرپرست قرار میگیرم. آنها نمیدانند که سرپرستشان بیخانمان است… آنها این مرد را دوست دارند و او را پدر خودشان میدانند. سگهای من مرا دوست دارند، آنها نمیدانند من چه کسی هستم و چهکار میکنم… این کاملاً عشق است، مسیر عشق است، عشق بدون تفکر، عشق خالص و واقعی…»
او به این دلیل که فکر میکرد پس از مرگش سگش، «لوبو»، نمیتواند دوری از او را تحمل کند و ممکن است بر سر مزارش بمیرد، وصیت کرده بود که «اگر من قبل از او بمیرم، از دامپزشک میخواهم که اجازه دهد با هم برویم. به او آمپول بزند تا در آغوش من بمیرد.»
پس از درگذشت او بحث بر سر اجرای این وصیت آلن دلون بالا گرفت و بسیاری از فعالان و سازمانهای حمایت از حقوق حیوانات با آن مخالفت کردند. سرانجام پس از بحثهای فراوان «بنیاد بریژیت باردو» که از حیوانات حمایت میکند، اعلام کرد که برخلاف میل بازیگر فقید فرانسوی، سگ دلون با او به خاک سپرده نمیشود و خانوادهٔ دلون تأیید کردهاند که از این سگ مراقبت خواهند کرد.
از بُعد سیاسی هم حمایت آلن دلون از جناح راست تندروی فرانسه خبرساز بود. او در مصاحبهای در سال ۲۰۱۳ اعلام کرد که طرفدار جناح تندرو راست است و گفت: «سالهاست، تیم پدر و دختر لوپن (ژان ماری، رئیس سابق جبههٔ ملی و مارین، رهبر فعلی آن) میجنگند، اما آنها تنها بودند… اکنون، برای اولینبار، دیگر تنها نیستند. آنها مردم فرانسه را همراه خود دارند. حتی این موضوع به ژنو (سوئیس) هم رسیده است، فوقالعاده مهم است که آنها هم دیگر از این قضایا خسته شدهاند.»
او از دوستان ژان ماری لوپن بود و روابط نزدیکی با او داشت.
آلن دلون در ۱۸ اوت ۲۰۲۴ در خانهٔ خود و در کنار فرزندانش در ۸۸ سالگی درگذشت.