ویرایش و بازنویسی: مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور
در سال ۱۸۵۷ و پس از کشف طلا در محل تلاقی رودخانهٔ تامپسون با رودخانهٔ نیکوامن در بریتیش کلمبیا که چند مایل بالادست تلاقی رودخانهٔ تامپسون و فرِیزِر بود، جستوجوی طلا در تنگه و رودخانهٔ فرِیزِر واقع در لیتون کنونی آغاز شد. جستوجوی طلا تا سال ۱۹۲۷ تقریباً تمام شد و معدنچیان جویندهٔ طلا در سرزمینهای دیگر پراکنده شدند و مناطق دیگری را برای جستوجوی طلا در بریتیش کلمبیا و شمال آن پیدا کردند. این جستوجوی طلا به آغاز سکونت کاناداییهای اروپاییتبار در مناطق پیرامون ونکوور (لوئر مِینلند) در بریتیش کلمبیا نسبت داده میشود، زیرا محرکی برای تأسیس مستعمرهٔ بریتیش کلمبیا، ایجاد زیرساخت نخستین جادهها و بسیاری از شهرها بود.
چندین سال بود که در این منطقه حفاری و استخراج صورت میگرفت، اما اخبار آن زمانی به سان فرانسیسکو رسید که جیمز داگلاس، فرماندار مستعمرهٔ جزیرهٔ ونکوور، محمولهای از سنگ معدن را به ضرابخانهٔ آن شهر فرستاد. ساکنان سان فرانسیسکو و سرزمینهای طلاخیز کالیفرنیا با هیجان از این خبر استقبال کردند. در عرض یک ماه، سی هزار نفر به ویکتوریا روانه شدند. چهار هزار نفر از پیشگامان جستوجوی طلا اهل چین بودند که در این مناطق سکنی گزیدند. تا آن زمان شهر کوچک ویکتوریا در حدود پانصد نفر جمعیت داشت و این رکوردی برای حرکت دستهجمعی جویندگان طلا در مرزهای شمالی آمریکا محسوب میشد.
ال دورادوی جدید: «نمایی کامل از معادن طلای تازه کشفشدهٔ بریتیش کلمبیا»
با فرارسیدن فصل پاییز، دهها هزار تن از کسانی که موفق نشدند طلا بیابند، یا بهدلیل بالاآمدن آب رودخانه در تابستان نتوانستند به جستوجو بپردازند، به رودخانهٔ فریزر لقب «سراب» دادند و به سان فرانسیسکو بازگشتند. اما همچنان جمعیتی تازه جای ناامیدشدگان را میگرفت و افراد بیشتری از طریق جادهٔ داگلاس به آن حوالی میآمدند. تمامی مسیرهای مورد استفادهٔ آنها غیرقانونی محسوب میشد، زیرا فرماندار داگلاس ملزم کرده بود ورود به بریتیش کلمبیا باید از طریق شهر ویکتوریا صورت بگیرد، اما هزاران نفر بههر طریق ممکن، خصوصاً از نواحی اوکاناگان و واچکام ترِیلز عبور میکردند و وارد خاک کانادا میشدند. بنابراین تخمین تعداد واقعی معدنچیان واردشده، بهویژه در مناطق شمالی فریزر، بسیار دشوار است. داگلاس همچنین محدودیتی برای واردات اسلحه قرار داده بود، اما بهدلیل کمبود نیروی نظارتی قادر به کنترلِ راههای زمینی مناطق طلاخیز نبود.
هجوم جویندگان طلا از کالیفرنیا به مستعمرهٔ تازهتأسیس بریتیش کلمبیا، تعادل مابین تاجران خز شرکت هادسونز بِی و بومیان منطقه را بر هم زد. سیل افراد روانه به این منطقه شامل تعداد زیادی از آمریکاییهای اروپایی و آفریقاییتبار، انگلیسیها، آلمانیها، کاناداییهای انگلیسی و فرانسویتبار، اروپاییها، چینیها، مکزیکیها، ساکنان سواحل شرقی کانادا و بومیان میشد. آلفرد وادینگتون، نویسندهٔ سیاسی و کارآفرین در آن دوران، محاسبه کرده است که در زمان اوج جستوجوی طلا حدود ۱۰٬۵۰۰ تن در فرِیزِر ساکن بودهاند.
در پاییز ۱۸۵۸، تنشها بین معدنچیان سفیدپوست و بومیان قبایل اینکلهکاپمه مشهور به قبیلهٔ تامپسون بالا گرفت که منجر به وقوع «جنگ ژرفدرهٔ فرِیزِر» شد. این جنگ، به جنگ کنیون و جنگ رودخانهٔ فریزر نیز مشهور است. باوجود اینکه بسیاری از تاریخدانان کانادایی جنگ ناشی از جستوجوی طلا در تنگهٔ فریزر را نادیده میگیرند، اما این امر یکی از مهمترین وقایع در تشکیل مستعمره در این ناحیه بود. ارتش بریتانیا در جنگ درگیر نشد و تنها پس از آرامگرفتن درگیریها به منطقه وارد شد. جنگ زمانی تشدید شد که یک زن جوان از اهالی قبیلهٔ تامپسون در منطقه کاناکابار مورد تجاوز گروهی از معدنچیان فرانسوی قرار گرفت. قبیلهٔ تامپسون با کشتن تعدادی از این متجاوزان انتقام گرفت، افراد قبیله سر آنها را از تن جدا کردند و در رودخانه انداختند. سرهای بیتن متجاوزان در نهایت با جریان آب به یِیل رسید که مرکز تجاری اصلی جویندگان طلا بود. این واقعه هزاران نفر از معدنچیان در طول سواحل رودخانهٔ یِیل و کاناکابار را پریشان ساخت، زیرا از چند ماه قبل تنشها بین بومیان منطقه و معدنچیان مهاجم افزایش یافته بود. مشاجرهای بین گروهی از جویندگان طلا و گروهی از بومیان، که پیشتر چندین مرد سفیدپوست را کشته و همانند حادثه یِیل در استخری انداخته بودند، رخ داد. بهدلیل شهرت جنگاوری قبیلهٔ تامپسون، سواحل رودخانه در شمال یِیل تخلیه شد و معدنچیان به نواحی جنوبی گریختند که بهنسبت اسپازام و یِیل از امنیت بیشتری برخوردار بود.
جلساتی بین معدنچیان برگزار شد و شش هنگ شبهنظامی از مناطق طلاخیز اطراف یِیل و بریتیش کلمبیا با عجله ساماندهی شد تا به بومیان پاسخ بدهند. شبهنظامیان بیشتر متشکل از آمریکاییها و مزدوران آلمانی و فرانسوی بودند و دیدگاه اکثر آنان این بود که «یک سرخپوست خوب، سرخپوست مرده است». بزرگترین و مهمترین هنگ تشکیلشده «نگهبانان نیویورک پایک» بهرهبری کاپیتان اسنایدر بود. اسنایدر کمیتهٔ معدنچیان را به جنگ برای صلح و نه برای نابودی دعوت کرد و پیشنهاد کرد بین بومیان جنگطلب و صلحطلب تفاوت قائل شوند. اسنایدر همچنین پیشنهاد کرد در جلوی نیروهای پیشرویکننده، افرادی با پرچم سفید بهنشانهٔ صلح به بالای ژرفدره فرستاده شوند.
هنگها یِیل را ترک کردند و بهسمت اسپازام پیشروی نمودند. در این شهر ۳۰۰۰ معدنچی وحشتزده در ناحیهٔ کوچکی در نزدیکی رانشیر اردو زده بودند و از بیم جان خود قدرت پیشروی بهسوی جنوب نداشتند. در این زمان نیروهای اسنایدر و سنتراس به کنارهٔ شرقی رودخانه رسیدند که تنها راه عبور قابلاعتماد محسوب میشد و هنگ واتکام بهرهبری کاپیتان گراهام به کنارهٔ غربی رودخانه فرستاده شد. نیروهای اسنایدر و سنتراس در پیشروی بهسوی شمال با مقاومتی روبرو نشدند و فرستادگان خود را با پیام صلح بهسوی کمچین، پایتخت باستانی قبیلهٔ تامپسون در محل تلاقی رودخانههای فریزر و تامپسون، روانه کردند. جنگجویان قبایل دیگر ازجمله سکوپیم، نیکولا و اوکاناگان برای پشتیبانی از قبیلهٔ تامپسون اعلام آمادگی کردند، اما هرگز نیازی به کمک آنها نشد. گراهام و نیروهایش در نواحی غربی رودخانه تاختند و ذخیرهٔ غذایی و مزارع سیبزمینی بومیان را از بین بردند. آنها با تعداد کمی از بومیان روبرو شدند که همگی به دل کوهها گریخته و به ژرفدره پناه برده بودند، اما هنگ واتکام در یک نزاع شبانه از بین رفت. ماجرا از این قرار بود که تفنگ یکی از افراد بر زمین افتاده و در اثر برخورد با زمین گلولهای از آن شلیک شده بود. افراد هنگ که در دل سیاهی شب دید خوبی نداشتند، وحشتزده شروع به تیراندازی کردند و در نهایت به جز دو یا سه تن، همهٔ افراد با شلیک به یکدیگر جان باختند.
در کمچین، رهبران قبیله اینکلهکاپمه و متحدان آنها وارد شور شدند. رهبر جنگجویان قبیلهٔ تامپسون مایل بود یکبار برای همیشه تمامی سفیدپوستان را از بین ببرند، اما دیوید اسپینتلوم، رهبر کمچین، که روابط خوبی با فرماندار داگلاس داشت، آنها را قانع کرد که همزیستی مسالمتآمیزی با هم داشته باشند. اسنایدر و سنتراس بیباکانه تا نزدیکی شورای جنگ اینکلهکاپمه پیشروی کردند، هرچند اگر میدانستند که هزاران جنگجوی بومی از کوههای اطراف آنها را تحتنظر دارند، شاید آنقدر جسورانه پیشروی نمیکردند. طبق رسم بومیان به آنها فرصتی برای گفتوگو داده شد. شبهنظامیان گفتند اگر جنگ ادامه پیدا کند، هزاران مرد سفیدپوست برای کمک به آنها خواهند آمد و بومیان را برای همیشه از میان خواهند برد. آنها ادعا کردند که با نشاندادن تفنگهای جدید خود به بومیان توانستند آنان را به صلح راضی کنند. بومیان اسلحهٔ چندانی نداشتند و آن دستهای هم که مسلح بودند، بیشتر تفنگهای لولهکوتاه و فتیلهای در اختیار داشتند. اما در واقعیت تصمیم برای صلح از پیش اتخاذ شده بود. در آن روز، شش عهدنامه بسته شد که به پیمان اسنایدر مشهور است. صلح در ژرفدره برقرار شد و با اولویت بومیان، جستوجوی طلا در رودخانهٔ تامپسون از سر گرفته شد. آمار دقیقی از تلفات این جنگ وجود ندارد.
خطر تحریک جاهطلبیهای ایالات متحده آمریکا در مناطق طلاخیز در پی این حوادث، فرماندار را بر آن داشته بود تا یک رئیس دادگستری جدید و یکی از اعضای مهندسان و دریانوردان سلطنتی را برای مداخله به منطقه بفرستند. آنها زمانی وارد منطقه شدند که پیمان اسنایدر صورت گرفته بود. داگلاس از این آزردهخاطر بود که کمیتهٔ معدنچیان با تأثیر از سیستم کالیفرنیایی آغاز به کار کرده و پایبند به قوانین بریتانیا نیست. هرگونه عهدنامه در خاک کانادا باید از سوی قدرت قضایی ملکهٔ بریتانیا تأیید شود. داگلاس به آمریکاییها اخطار داد، اما معدنچیان قسم خوردند که از آن بهبعد از قوانین ملکهٔ بریتانیا پیروی کنند.
معدنچیان نسبت به ورود به جادهٔ بالادست رودخانهٔ یِیل محتاط بودند و از مسیر لِیکسروت بهسمت لیلوئت استفاده کردند. این امر باعث شد تا داگلاس قرارداد ساخت «جادهٔ داگلاس» را منعقد کند و برای پذیرش عذرخواهی آمریکاییهایی که با بومیان جنگیده بودند، به یِیل آمد. داگلاس که مایل بود حضور ارتش دولتی و بریتانیا پررنگتر جلوه کند، افسرانی را در منطقه به مأموریت گماشت و همچنین قوانین نسنجیدهٔ حفاری معادن را بازبینی کرد. با این حال هنوز هم تعداد نیروی نظامی مورد نیاز برای حفظ نظم در منطقه کم بود.
طی این دیدار بود که داگلاس قضات جدیدی را برای یِیل و هیلزبار انتخاب کرد، اما او از شخصیت حقیقی این دو نفر و تأثیر منفی آنها بر سیاست منطقه آگاه نبود. همچنین ند مکگوان، قاضی و جویندهٔ طلای بدنام آمریکایی، نیز در این سفر او را همراهی میکرد. رقابت و تنشهای نژادی مابین آمریکاییهای اروپاییتبار و معدنچیان رنگینپوست در شب کریسمس سال ۱۸۵۸ با حملهٔ فیزیکی به ایزاک دیکسون، یک سیاهپوسست آمریکایی و آزاد، به اوج خود رسید. دیکسون که آرایشگر و روزنامهنگار محبوبی در شهر کاریبو بود، توسط دو نفر از اهالی هیلز بار، یکی از شهرهای اصلی در بخش جنوبی مناطق طلاخیز، مورد ضربوشتم قرار گرفت. هنگامی که اخبار جویندگان طلا در تنگهٔ فریزر به لندن رسید، ریچارد کلمنت مودی از طرف ادارهٔ مستعمرات بریتانیای کبیر مأمور شد تا بریتیش کلمبیا را به غربیترین نواحی تحت تسلط امپراتوری بریتانیا ملحق کند و انگلستان دیگری را در سواحل اقیانوس آرام بنا کند. مودی که قصد داشت بنای پایتخت را هر چه سریعتر آغاز کند، پس از ورود به فورت لنگلی متوجه هرجومرج در منطقه هیلز بار شد که منجر به درگیریهای مشهور به «جنگ ند مکگوان» شد. مودی در این واقعه گروهی از معدنچیان آمریکایی شورشی را سرکوب کرد.
جنگ ژرفدرهٔ فریزر بر میدانهای طلاخیز لیلوئت در نواحی شمالی تأثیر نگذاشت و محبوبیت کوتاهمدت یِیل باعث شد این شهر با حدود ۱۶ هزار نفر جمعیت به بزرگترین شهر در شمال سان فرانسیسکو و غرب شیکاگو تبدیل شود. هرچند تا سال ۱۸۶۰ سواحل ماسهای رودخانهٔ فریزر عاری از طلا شد و بسیاری از معدنچیان یا به آمریکا بازگشتند یا در جست,جوی ثروتهای بادآورده در طبیعت بکر بریتیش کلمبیا پراکنده شدند.
منبع: ویکیپدیا
https://en.wikipedia.org/wiki/Fraser_Canyon_Gold_Rush
https://en.wikipedia.org/wiki/Fraser_Canyon_War