نویسندهای از ایران با امضاء محفوظ
مردی که بسیار کُشت، سرانجام کُشته شد، اما نه آنسان که فکرش را میکرد. او مُرد و تاریخ یک بار دیگر تکرار شد تا همگان درس بگیرند که مرگ، عادل است. دریغا که عاقبت وحشتناک هیچ دیکتاتوری، دیگر ظالمان را به فکر فرو نبرده که روزی نوبت آنها نیز میرسد و همچنان به ظلمشان ادامه میدهند، انگارنهانگار که روزی هم نوبت آنها خواهد رسید.
مرگ، واقعیترین رویداد زندگی آدمی است. واقعیتی که هر روزه در مقیاس بسیار وسیع برای انسانها تکرار میشود، اما به نظر میرسد دیکتاتورها و مستبدان فکر میکنند از این امر مبرا هستند. در طول تاریخ، بیشترین میزان مرگ برای بشریت را دیکتاتورها آفریدهاند، اما گمان میرود حتی لحظهای هم به این نیندیشیدهاند که روزی آنان نیز خواهند مرد و هیچگاه از خود نپرسیدهاند که آنها سرانجام چگونه خواهند مرد؟ او که سودای بر مسند قدرت ماندن را حالاحالاها در سر داشت و بنا بر گفتهها حتی یکی از نامزدهای رهبری ایران بود، فکر نمیکرد طومار زندگیاش اینطور در هم پیچیده شود. ابراهیم رئیسی، در ۲۳ آذر ۱۳۳۹ در شهر مشهد به دنیا آمد. او در سال ۱۳۵۹ چند ماه پس از انقلاب بهعنوان دادستان کرج انتخاب شد. رئیسی بهعنوان جانشین وقت دادستان تهران در ۱۳۶۷ عضو کمیتهٔ رسیدگی به وضعیت زندانیان سیاسی بود که از آن بهعنوان «هیئت مرگ» یاد میکنند. نام ابراهیم رئیسی قبل از هرچیز بهعنوان عضو هیئت مرگ و مجری کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، در خاطرهٔ مردم ایران یادآور جنایاتی است که علیه انسان انجام گرفته است. در تابستان سال ۶۷ خمینی با مشورت خامنهای و رفسنجانی با هدف ترساندن مردمی که از جنگ و وضعیت اقتصادی ناراضی بودند، دست به جنایتی بزرگ زدند که تاریخ هرگز آن را فراموش نخواهد کرد و بهعنوان سندی بر جنایات این رژیم باقی خواهد ماند. در آن زمان بر اساس فرمان خمینی هیئت ویژهای که بعدها به هیئت مرگ شهرت پیدا کرد و ابراهیم رئیسی یکی از اعضای آن بود تشکیل و مسئول اجرای پروژهٔ کشتار زندانیان سیاسی شدند. در آن روزها ابراهیم رئیسی و دیگر اعضای هیئت مرگ هزاران زندانی با گرایشات مختلف سیاسی را به جوخهٔ مرگ سپردند و در گورهای جمعی و بینامونشان مدفون کردند. بعدها رئیسی، این جنایتکار بزرگ، در مصاحبهای با شبکهٔ خبری سیبیاس اعدامهای زندانیان سیاسی در سال ۶۷ را «مناسب» خوانده بود.
ابراهیم رئیسی در موقعیت رئیس قوهٔ قضائیه نیز در کشتار و صدور احکام ظالمانه علیه معترضان خیزش سراسری آبان ۹۸ و دستگیری فعالان اجتماعی و سیاسی و اعدام زندانیان سیاسی از هیچ جنایتی کوتاهی نکرد. وی در دورهٔ ناتمام ریاست جمهوریاش با مشارکت در بهخونکشیدن جنبش زن، زندگی، آزادی، و کشتار بیش از صدها نفر از معترضان، کورکردن چشمها، حملات شیمیایی به مدارس دخترانه، بهراهانداختن امواج پیدرپی اعدام زندانیان، راهانداختن دوبارهٔ گشت ارشاد علیه زنان شجاع ایران، کارنامهٔ مملو از جنایت خود را ننگینتر کرد. تمام اعمال جنایتکارانهٔ او در این سالها نشاندهندهٔ پتانسیل شدید ظرفیت انسانیاش برای «شر» بود. او دستهایش به خون مردم آلوده بود و یکی از مهرههای اصلی در سرکوب وحشیانهٔ مردم ایران برای نزدیک به چهار دهه بوده است. شاید تنها افسوس در مرگ ابراهیم رئیسی و البته حسین امیرعبداللهیان، کسی که پس از انقلاب مهسا حتی کشتهشدن یکنفر را هم انکار کرد، این بود که آنها در پیشگاه دادگاهی صالح برای جنایاتشان محاکمه نشدند.
ملتها بعد از مرگ دیکتاتور زنده میمانند، زندگی میکنند، خیلی شادتر و امیدوارتر. همانطور که مرگ ابراهیم رئیسی، رئیس جمهوری اسلامی ایران، با موج گستردهای از جشن و خوشحالی در کشور همراه بوده است. چه بدبخت است آدمی که از مرگش میلیونها نفر رقص و پایکوبی کنند. این نشان میدهد ظلم این شخص بیانتها بوده است. کمتر کسی است که مرگش اینچنین اشک شادی از چشمها جاری کند. مردم در هر شهر و کوی و برزن از درگذشت رئیسی که «قصاب تهران» لقب گرفته بود، ابراز خوشحالی کردند. تا حدی که برخی بهشوخی نوشتند او تنها رئیسجمهوری بود که دل مردم را عمیقاً شاد کرد. در خیابانها مردم شیرینی میدادند و به هم لبخند میزدند و این نشاندهندهٔ این است که این خبر تا چه حد باعث شادی مردم شده است. زیرا مرگ او ثابت کرد درد و رنجی را که در این سالها بر مردم وارد کردهاند، روزی نصیب خودشان خواهد شد.
جشن و شادی بهدلیل مرگ رئیسی نشاندهندهٔ خشم و نفرتی است که مردم نسبت به رژیمهای دینی و استبدادی دارند؛ خشم و انزجاری که کاملاً درست است و هیچکس برای این شادی حق سرزنش مردم را ندارد. معلوم است که هر ظالمی از دنیا کم شود باید پایکوبی کرد. در این سالها مردم رنجکشیده و داغدار، از خانوادههای خاوران گرفته تا خانوادههای جانباختگان پرواز پیاس۷۵۲، تا جنبش مهسا، که به انتظار روزی بودند که عدالت اجرا شده و این حاکمان ستمکار به سزای اعمالشان برسند، حالا با این اتفاق مبارک گویی قلب زخمخوردهشان کمی التیام یافته است. شادی و خوشحالی از مرگ یک ظالم مستبد که کار اصلیاش سرکوب مردم بوده، عملی کاملاً بجاست و نهتنها که نباید ایرادی بر آن وارد باشد، بلکه باید از آن استقبال کنیم. هرچند بسیاری از نیروهای سرکوب از همان شب در خیابانها و حتی میدانهای کوچک مستقر شدهاند. پلیس بارها هشدار داده افرادی که از مرگ رئیسجمهور ابراز خوشحالی کنند، تحت تعقیب قرار خواهند گرفت و دارند برای مردم خط و نشان میکشند، اما علیرغم تمام این تهدیدها مردم آتشبازی میکردند، موسیقی گوش میدادند و میرقصیدند و کسانی که در ترافیک بودند با بوقزدن با کسانی که جشن گرفته بودند، همبستگی نشان میدادند.
تاریخ ثابت کرده است بزرگترین دیکتاتورها هم روزی خواهند مرد و قدرتی که آنها از مردم به زور گرفتهاند دوباره به مردم باز خواهد گشت. اگرچه انسان عمر جاوید ندارد، و ممکن است خیلی از ماها آن روز را نبینیم، اما آزادی هیچگاه نخواهد مرد. ما آن روز را برای کشورمان انتظار میکشیم، حتی اگر نباشیم.