تأملی در نوشتار زنانه و ادبیات فمینیستی با خوانشِ «اتاقی از آنِ خود»، بهمناسبت زادروز این نویسندهٔ نامدار
دکتر نگین ساسانفر – ونکوور
ادبیات زنانه و بهعبارتی درستتر ادبیات فمینیستی یکی از مباحث مهم در نقد ادبی و نوشتار زنان است. بهطور کلی فمینیسم چه در حوزهٔ زبانشناسی و چه در نقد و نظریهٔ ادبی توانسته است جایگاه ویژهای در مطالعات زنان باز کند. از پیشگامان این جنبش سیمون دو بووار (Simone de Beauvoir) بود که تحت گرایشات مکتب فلسفی اگزیستانسیالیسم اثر ارزشمند خود تحت عنوان «جنس دوم» را به رشتهٔ تحریر درآورد که تأثیر بسزایی در جنبش فمینیستی و علیالخصوص در نوشتار زنانه داشت که تا به امروز تأثیرات آن را در ادبیات زنان میبینیم. تمامی آثار ادبی با رویکردهای فمینیستی در واقع در ادامهٔ جنبشی است که سیمون دو بووار پیشاهنگ آن بود. او در جنس دوم مینویسد: «همهچیز دست به دست هم میدهند تا بر این سلسلهمراتب در نظر دختربچه تأکید ورزند. فرهنگ تاریخی و ادبی او، ترانهها، افسانههایی که او با آنها خوابانده شده، همه تجلیلی از مردند. مردان، کسانیاند که یونان، امپراتوری رم، فرانسه و تمام ملتها را ساختهاند، وسایلی را که اجازهٔ بهرهبرداری از زمین را میدهد، ابداع کردهاند، بر زمین فرمان راندهاند، آن را پر از مجسمه، تابلو و کتاب کردهاند. ادبیات کودکانه، علم اساطیر، قصهها و سرگذشتها، همه و همه، منعکسکنندهٔ اسطورههاییاند که غرور و میل مردان آنها را ساخته است.» این سخن دو بووار مرزهای نوشتار زنانه و ادبیات فمینیستی را تعیین کرد. نگاه او به تاریخ مردانه و نقد بنیانهای تفکرات مذکرسالار از آن جهت اهمیت دارد که او در پی احیای هویت زنان است. زنانی که در تقابل با مناسبات مردسالارانه رویکرد جدیدی اتخاذ کردند و آن التزام به نوشتار زنانه بود. شکل و ساختار ادبیات زنانه دیگر جایی برای حدیثِنفسگویی و آه و فغان زنان مورد ستم واقعشده نداشت، بلکه تنها وسیلهای بود برای تغییر در بنیادهای نظامهای سلطهگر مردانه که زنان را به بند کشیده بود.
ادبیات فمینیستی بعد از سیمون دو بووار با همان مانیفستِ برابریطلبانه و ضدتبعیض قدم در راهی گذاشت که تاریخ را نقد کند. اسطورهها، افسانهها، قهرمانان تاریخ باستان و حتی شخصیت های مردانهای که اعتبار و شکوه و جلال آنان تنها بهخاطر رفتارهای مردانهشان بود، در نتیجه ساختار نقادانهٔ نوشتار زنانه متحول شد. بعد از سیمون دو بووار، نمایندهٔ مهم جنبش فمینیستی، ویرجینیا وولف (Virginia Woolf) بود که در اثر ارزشمند و یگانهاش «اتاقی از آنِ خود» بافتِ تاریخی و اجتماعی زنان را مورد بررسی قرار میدهد. او در واقع تولید ادبی را ابزاری مهم برای شناساندن هویت زنان میداند. ویرجینیا وولف در «اتاقی از آنِ خود» از آرزوهای زنان برای تحقق عدالت و رفع تبعیض میگوید، ولی راهکاری برای تحقق آن آرزوها جلو خواننده نمیگذارد. اگرچه ویرجینیا وولف هم مانند سیمون دو بووار بر این عقیده پای میفشرد که زنان بهمثابه آینهای بازتاب تصویر دلخواه مرداناند و خودشان نیز در این قربانیشدنِ خانگی و حرفهای با مردان همدستی میکنند. سهیمکردن زنان در این نابرابری حقوقی بهمنزلهٔ محکومکردن زنان و تنزل جایگاه آنان نیست. هم سیمون دو بووار و هم ویرجینیا وولف اعتلای جنبش فمینیستی را در دو عنصر مهم و اساسی میدیدند؛ اول آگاهی زنان از ستمی که در طول تاریخ بر آنان روا داشته شده و دوم خودانتقادیای که موجب میشود تا زنان کمبودها و نواقص خود را بهنسبت محدودیتهایی که به آنان اعمال شده است، پذیرا باشند و آن را بهمثابه یک فرهنگ در جنبش فمینیستی به رسمیت بشناسند.
کتابِ «اتاقی از آنِ خود» سرآغاز پرسشگری در حوزهٔ نوشتار زنانه است. ویرجینیا وولف در مورد این کتاب در دفترچهٔ خاطراتش مینویسد: «آن، خودش نوشته میشود و خودش را به من تحمیل میکند، بهطوری که من قلم و کاغذ را در دست میگیرم، چون شیشهٔ آبی که برگردانده شود، فرو میریزد. نوشتنِ آن خیلی سریعتر از آنی است که دستان من تواناییِ آن را دارد.»
هر شش فصل این کتاب به جنبههای زندگی زنان از زوایای مختلف میپردازد و هنر زنان، نویسندگیِ زنان و محرومیتهای آنان را تحلیل و تفسیر میکند. تکنیکها و عناصر روایی این اثر بهگونهای است که تمامی زنانِ خوانندهٔ آن، خود را در متن مییابند. نوعی از همذاتپنداری برای زنان نویسندهای که پیش از آن زبان نوشتار را تنها متعلق به مردان میدانستند. حال اینکه آیا مردان نیز میتوانند تمایلات و امیال و آرزوهای زنان را بیان کنند، باید گفت بازگوکردن دنیای زنانه بدون ایجاد حس همذاتپنداریِ حقیقی امکانپذیر نیست. پرسشی که ویرجینیا وولف در این کتاب با کلمهٔ «اما» (but) شروع میکند، در صدد نشاندادن چشماندازی روشن است که هنوز در هالهٔ ابهام است. او میخواهد بگوید که در بیرون از متن نمیتوان نظری قطعی به موضوع زنان داشت و نوشتار زنانه تنها وسیلهای است که خود بهتنهایی بازگوکنندهٔ رنج تاریخی زنان تا به امروز است. زنانِ فمینیست بهطور مجرد و فردی قادر به تفسیر متن نیستند، الّا در صورتی که آن رنج را زیسته باشند. اینجاست که زن در هویت زنانهاش همزادِ متنی میشود که از آن خود و دیگر زنانی است که این درد مشترک را تجربه کردهاند. بهتعبیری در گسترهٔ معنا و دریافت مخاطب از متن صرفاً با ارتباط گزینشی روبهرو نیستیم بلکه مجموعهای از نشانههای ازپیشتعیینشده و واقعی در جهان واقعی کنار هم قرار میگیرند. از اینرو، تجربه در کنار فهم به دو عنصر اصلی و اساسی تبدیل میشوند که نوع نگرش ما را به متن تعیین میکنند. تفسیر و تحلیل مستقل را نمیتوان جدای از نگرش و رویکردهای نویسنده بهمثابه یک الگوی تام و مطلق برجسته کرد.
کتابِ «اتاقی از آنِ خود» نوشتهٔ زنی داستاننویس است و بیدلیل نیست که این اثر در مباحث مرتبط با نوشتار زنانه از اهمیت ویژهای برخوردار است. ویرجینیا وولف در آغاز قرن بیستم از مشکلاتی سخن میگوید که امروزه بیشتر زنان در کشورهای توسعهنیافته با آن درگیرند. دغدغهٔ او بهعنوان زنی داستاننویس، تحصیل و آموزش زنان است و هنگامی که به فرصتهای برابر برای رفتن زنان به کتابخانه اشاره میکند، نشاندهندهٔ اهمیت این موضوع است که آموزش زنان بهمنظور آگاهی جمعی تنها ابزاری است که میتواند جایگاه زنان را ارتقا دهد. او بهصراحت میگوید: «وقتی زنی برای رفتن به کتابخانه و استفاده از آن باید معرفینامهای از کالج داشته باشد یا اینکه همراه شخص معتبری وارد شود، باید انتظار داشته باشیم که آن زن کتابخانه را لعنت کند و دیگر هیچگاه به کتابخانه نرود.»
ویرجینیا وولف به استقلال مادی و فکری زنان باور داشت و دستیابی به این استقلال را در آگاهی زنان میدید. وولف در «اتاقی از آنِ خود» به زنان نویسنده میگوید دلیل آنکه یک زن به اتاقی برای خویش احتیاج دارد تا داستان خلق کند، این است که خلوت و تنهایی برای آفرینش اثرِ ادبی لازم است. خلوت و تنهاییای که او از آن سخن میگوید، همان مستقلبودن زنان است که برای رهایی از همهٔ قیدوبندها و زنجیرهایی که به پا دارند، لازم است و اگر میخواهند به آفرینش ادبی در خلاقانهترین شکل آن دست یابند، باید استقلال آنان با حفظ هویتشان از هر گزندی مصون بماند.
موضوع اساسیای که ویرجینیا وولف در این کتاب بر آن تأکید دارد، ترسیم هویتی منحصربهفرد از زنانِ نویسنده است. برای او طبیعت زنان و دنیای ذهنی آنها بر داستانهایشان تأثیر میگذارد. چگونگی شرحِ این تأثیر را به بهترین شکل شرح میدهد و در عین حال معتقد است که ارزشهای زنان بهطور طبیعی با ارزشهای مردان متفاوت است. ویرجینیا وولف این تفاوتها را در جنسیتشان نمیبیند بلکه این تفاوت را در نظام فکری زنانی میبیند که نسبشان با طبیعت و ذات درونی خودشان دارای کلیتی همگون است. او میان وحدت زنانِ نویسنده که تولیدکنندهٔ ادبیاتاند با دیگر زنان تمایز قائل میشود. این تمایز از دیدگاه وولف کشیدنِ دیوار میان زنان نیست، زیرا زنانِ مورد اشارهٔ وولف از هر طبقه و نژاد و با هر موقعیت و جایگاهی در ساختنِ جهانِ عاری از تبعیض و نابرابری سهمی برابر دارند. زنانِ داستاننویس از دیدگاه ویرجینیا وولف دارای آن قداست نیستند و بههمین خاطر، هم میتوانند تأثیرگذار باشند و هم اینکه نقد شوند. زمینیبودن شخصیتِ زنانه آنگونه که وولف پیرامون آن سخن میگوید، بهطور مشخص در تقابل با رادیکالیسم فمینیستی است. او معیار ارزشگذاریِ زنانِ نویسنده را زیستن در جهان عینی میداند. قطعاً برای زنی همچون ویرجینیا وولف عکسالعمل مناسب برای نشاندادن این جهان عینی و واقعی میتواند زنان را در موقعیت بهتری قرار بدهد.
ویرجینیا وولف با طرح این موضوع که نویسندگان بزرگِ قرنِ نوزدهم فرزندی نداشتند، در واقع میخواهد در مورد تأثیرات آن بر داستاننویسی سخن بگوید. وقتی او این موضوع را مطرح میکند، اولین چیزی که به ذهن مخاطب میرسد این است که ویرجینیا وولف خودش هرگز بچهدار نشد. حال پرسش اصلی این است که آیا او میخواهد خود را بهعنوان یک زنِ نویسنده که میتواند الگویی برای دیگر زنان نویسنده باشد، معرفی کند؟ بهطور قطعی نمیتوان این موضوع را به فردیت ویرجینیا وولف تعمیم داد، ولی نمیتوان بهسادگی هم از کنار این موضوع گذشت که او قبل از هرچیز به جهانی میاندیشد که زنان در آن فرا روی تعلقات ذهنی و احساسی و عاطفی به آفرینندگی فکر میکنند. وولف این جهان را بهشکلی محدود به آن اتاقِ از آن خود میکند و از سوی دیگر ساختن جهانی را به آنان توصیه میکند که نه به اقلیمی خاص محدود میشوند و نه به زمانی خاص.
وقتی وولف در کتابِ «اتاقی از آنِ خود» که مانیفست زنانِ داستاننویس است، به تفاوتهای زنان نویسنده با مردان نویسنده اشاره میکند، خواننده درمییابد که مردان همواره از مخالفان سرسختِ آموزش و تحصیل برای زنان بودهاند و بیشترین تأکیدش بر نوشتار زنانهٔ خلاق و آفرینش ایدهآل به این خاطر است که زنان باید قدرت و توانایی خود را نشان بدهند. او حتی در مورد داستانهایی که دربارهٔ زنان نوشته شده است با داستانهایی که زنان دربارهٔ خودشان مینویسند، تفاوتهایی قائل میشود که داستانهای نوشتهشده در مورد زنان ممکن است از جانب مردان نوشته شده باشد و همچنین زنان نویسندهای که در مورد دیگر زنان مینویسند. نوشتار زنانه و زنانهنویسی در تعریف مجزای خودش از همین مقایسهٔ مشخص است. تفاوتی که او در نوشتار زنانه با دیگر شکل و فرمهای نوشتاری میبیند، بیشتر حول محور زبان و شیوههای روایی آن است اگرچه ویرجینیا وولف باور داشت که در فرم و تکنیک نیز زنان بههمان اندازه که به مضمون اهمیت میدهند، باید از خلاقیت خودشان بهره بگیرند.
فصل دوم کتاب از فصلهای مهمی است که با پرسشهای کلیدی آغاز میشود و همچنین نقلقولهایی از شخصیتهایی چون ناپلئون، موسولینی، ساموئل باتلر (Samuel Butler) و الکساندر پوپ (Alexander Pope) که ویرجینیا وولف با زبانی تند و تیز دنیای مردانهٔ آنها را به چالش میکشد.
راوی در فصل دوم به لندن سفر میکند. حالا بایستی از پنجرهای تازه به بیرون نگریست. گردش در «موزهٔ بریتانیا» تصویرِ دیگر راوی در یک مرکز فرهنگی است. او قرارگرفتن شخص را در زیر گنبدی بزرگ همچون قرارگرفتنِ فکری در پیشانی طاس تصور میکند. او در اینحال بهدنبال کشفِ «روغنِ اصلی حقیقت» است. او میخواهد پاسخ سؤالاتی از این دست را پیدا کند:
چرا مردان، شراب و زنان، آب مینوشند؟
چرا یک جنس کامیاب و دیگری فقیر است؟
فقر چه تأثیری بر داستاننویسی دارد؟
برای خلق اثر هنری چه شرایطی لازم است؟
برای پاسخگفتن به این سؤالها، راوی به کتابهایی نظر میافکند که مردان دربارهٔ زنان نوشتهاند. او از خود میپرسد که چرا ساموئل باتلر میگوید: «مردانِ عاقل هیچگاه از آنچه دربارهٔ زنان میاندیشند سخن نمیگویند.»
ویرجینیا وولف پاسخ میدهد: «زیرا آنها هیچگاه دربارهٔ آنها مثلِ مردان فکر نمیکنند.» او جملهای را از الکساندر پوپ نقل میکند که میگوید: «بیشتر زنها اصلاً شخصیت ندارند.» و سخن ناپلئون را دربارهٔ تحصیلات زنان نقل میکند که گفت: «زنها قابلیت فراگیری ندارند.»
او به ذهنیت مردان دربارهٔ زنان میپردازد: «آیا زنان روح دارند یا نه؟»… نویسنده پس از بحث مفصلی نتیجه میگیرد که کتابهای مردان دربارهٔ زنان در بدترین حالتِ ممکن است. این کتابها بیشتر در زیر نور قرمز احساسات نوشته شدهاند تا نور سفیدِ حقیقت. ویرجینیا وولف معتقد است زنان نسبت به مردان وظیفهٔ روانیِ خاصی دارند و آن دادن اعتمادبهنفس به ایشان است. او معتقد است هرکسی نیازمند است تا با سختیها و مشکلات روبهرو شود و برای بهدستآوردنِ اعتمادبهنفس نیاز دارد تا خود را برتر از دیگران بداند و مردان در طول قرون این اعتمادبهنفس را از زنان کسب کردهاند.
مردان همیشه زنان را پستتر از خود دانستهاند و حالا اگر زنان با آنان برابر شوند، آنها نگران ازدستدادنِ این اعتمادبهنفس خواهند بود. نویسنده مینویسد: «در تمام این قرون زنان آئینههایی بودهاند که قدرت مردان را دو برابر آنچه که هست، نشان دادهاند. این دلیل آن است که ناپلئون و موسولینی هر دو بر پستبودنِ زنان تأکید میکردند زیرا اگر زنها پست نبودند، آنها نمیتوانستند بزرگتر شوند.
علاوه بر آن او توضیح میدهد که چرا مردان انتقاد زنان از ایشان را بسیار آزاردهندهتر از انتقاد مردان دربارهٔ خودشان میدانند. نویسنده میگوید: «اگر زنان حقیقت را بگویند، شکلی که در آئینه هست کوچکتر میشود.»
با درآمدی مستقل زنان آزادند تا بهگونهای متفاوت با مردان برخورد کنند. او معتقد است زنان باید از همان امکاناتی برخوردار شوند که مردان برخوردارند. اگر مردان همانطوری که دوست دارند فکر میکنند، زنان نیز نیاز دارند تا آزادانه فکر کنند و وابستگیهای مالی مانع آنها نشود. اگر مردان در کتابهای «موزهٔ بریتانیا» بهعنوان موجوداتی پست تصویر نشدهاند، زنان نیز نباید اینگونه تصویر شوند. او وضع زنان را با وضع سیاهان در جهان مقایسه میکند. «داشتنِ حقِ رأی و نشستن بر صندلیهای ردیف جلو اتوبوس همواره مخصوص سفیدپوستان و مردان بوده است.»
ویرجینیا وولف با صراحت و بدون پردهپوشی ستم و تبعیض علیه زنان را در کنار تبعیض نژادی میگذارد. این رویکرد او نشانگر حساسیتی است که به حقوق زنان داشت. در فصل سوم کتاب، ویرجینیا وولف به سراغ تاریخ میرود و با ابتکاری خارقالعاده خواهر شکسپیر را خلق میکند. نگاه نافذ او به زنان عصر الیزابت جسورانه است. ویرجینیا وولف اعتراض خود را در رابطه با وضعیت اسفناک زنانِ عصر الیزابت بیان میکند که مردان فرصت آن را داشتند که از تواناییهای خود استفاده کنند، ولی این امکان هرگز برای زنان فراهم نشد. نقد خانم وولف، تاریخ را به چالش میکشد و از اینکه هیچ نامی از زنانِ عصر الیزابت در تاریخ ادبی ثبت نشده است، سخت آزرده است. ویرجینیا وولف میگوید: «زنانِ عصرِ الیزابت هیچگاه دربارهٔ خودشان ننوشتند. آنها هیچگاه دفترِ روزانه نداشتند، و حالا میتوانیم بفهمیم که چرا زنان آن عصر شعری ننوشتند.» دغدغهٔ اصلی ویرجینیا وولف آموزش و تحصیل است. او مصرانه بر این باور بود که هنگامیکه سیمای حقیقی زنان در آثار ادبی بازتاب پیدا میکند، باید از طریق زنان نویسنده صورت بگیرد و نوشتار زنانه بهمثابه یک اولویت در کانون توجه قرار بگیرد.
از نقطهنظر ویرجینیا وولف، احساسات و عواطف زنان متأثر از تربیت، محیط خانواده و آموزش آنهاست. او بر تجربیات شخصی زنان و استفاده از آن در آفرینش ادبی تأکید میکند و بههمین دلیل است که صرف بازگویی احساسات را برای ادبیات مضر میداند. در هر شش فصل این کتاب صد و شصت صفحهای ما با تاریخِ سراسر تبعیض و نابرابری جنسی روبهروییم. ویرجینیا وولف برای بررسی و تحلیل عصر خودش از اسطورهها و حتی افسانهها نیز برای بیان این درد و رنج تاریخی استفاده میکند و از هر دورهٔ تاریخی به زمانهٔ خودش پلی میزند تا عمق آپارتاید جنسیتی را به خواننده یادآور شود.
ویرجینیا وولف مانند هر نویسندهٔ فمینیست دیگری به استفاده از نمادها و نشانهها در روایت علاقه داشت و برای همین بهنسبت دیگر نویسندگان کمتر از تمثیل و کنایه در نوشتههایش استفاده میکرد. شیوههای روایت و توصیفهای زنانه در آثار ویرجینیا وولف به نوشتار زنانهای تعلق دارد که دارای مضمون و درونمایهٔ زنانه است که علیرغم استفاده از این مضمون هیچگاه خواننده با درشتنمایی مضمون بهمثابه عنصری غالب برخورد نمیکند. آری، ویرجینیا وولف به ما میگوید که زنان باید خود را بنویسند.
* * * * *
ترجمهٔ فارسی کتاب «اتاقی از آنِ خود» در کتابخانهٔ وست ونکوور موجود است و میتوانید آن را به امانت بگیرید. فراموش نکنید که حتی اگر در این شهر زندگی نمیکنید، میتوانید با داشتن کارت عضویت کتابخانهٔ شهر محل زندگیتان در این کتابخانه عضو شوید و کتاب را حضوری در محل این کتابخانه تحویل بگیرید یا حتی بدون این کار، از طریق خدمات بینکتابخانهای (Interlibrary)، میتوانید برای دریافت کتاب در کتابخانهٔ شهر محل زندگیتان درخواست بدهید. به این ترتیب که کتابخانهٔ شهرتان آن را از کتابخانهٔ مبدأ امانت میگیرد و در کتابخانهٔ محل زندگیتان به شما تحویل میدهد تا آن را بخوانید و بهراحتی دوباره به همانجا برگردانید تا به کتابخانهٔ مبدأ پس فرستاده شود. برای اطلاعات بیشتر دربارهٔ خدمات بینکتابخانهای، از وبسایت کتابخانهٔ شهر محل زندگیتان دیدن کنید یا از پرسنل آنجا دربارهٔ این خدمات بپرسید.