روایت «مأموریت غیرممکن» نیروی سرّی بریتانیا در داخل خاک ایران و ورای آن در خلال جنگ جهانی اول
ویرایش و بازنویسی: مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور
در دسامبر سال ۱۹۱۷، واحد نظامیای متشکل از نیروهای زبدهٔ استرالیایی، نیوزیلندی، بریتانیایی و کانادایی بهنام نیروی دانستر یا دانسترفورس (Dunsterforce) تشکیل شد. نام این نیرو برگرفته از نام ژنرال لیونل دانسترویل، فرماندهٔ این واحد بود. به افسران این واحد گفته نشده بود که به کجا اعزام میشوند و از آنها خواسته شده بود که لباس مناسب برای مناطق بیابانی و سردسیر و همچنین بهمدت دو سال دارو بههمراه داشته باشند. در حقیقت، مأموریت این واحد ساماندهیِ واحدهای محلی در شمال ایران و جنوب قفقاز بود. آنها باید برای رویارویی با نیروهای عثمانی در ارمنستان نیز آماده میشدند.
در آن سال، شمال ایران تحت نفوذ نیروهای تزار روسیه و شمال غربی آن نیز مورد حملات عثمانیها بود. با توجه به کشف نفت در هند، ایران برای بریتانیا نقطهٔ استراتژیکی به شمار میرفت، زیرا بین هند و دولت عثمانی قرار گرفته بود. تزارها از متحدان مهم بریتانیا به شمار میرفتند که طی قرارداد سن پترزبورگ مصوبهٔ ۱۹۰۷، بهترتیب شمال و جنوب ایران را تحت سلطه داشتند و مانع از پیشروی آلمانها و عثمانیها به آسیای مرکزی، افغانستان و هند میشدند. در سال ۱۹۱۷، انقلاب روسیه به وقوع پیوست که بهموجب آن قرارداد سن پترزبورگ لغو شد. نیروهای تزار منحل شدند و در ماه مارس، لنین دستور خروج نیروهای روسیه از شمال ایران را داد. این موضوع بریتانیا را با خلأ بزرگی روبرو کرد زیرا خروج تزارها میتوانست به تقویت نیروهای ضدانگلیسی و نفوذ جریانات بلشویکی در ایران منتج شود. عثمانیها و آلمانیها از این فرصت استفاده و شروع به پیشروی بهسمت قفقاز جنوبی و آسیای مرکزی کردند. همین امر موجب تشکیل نیروی دانستر از سوی وزارت جنگ بریتانیا شد. حتی اگر نیروی جدید مستقر در عراق موفق میشد خود را از طریق جادههای ایران به دریای خزر و از آنجا به باکو و تفلیس برساند، بازنگهداشتن راهها غیرممکن بود، پس نیروی دانستر نیازمند مردانی باهوش و با سرعت عمل بالا بود. این نیروی نظامی کمتر از ۳۵۰ افسر و درجهدار استرالیایی، نیوزیلندی، انگلیسی، فرانسوی، کانادایی و نیروهای جبهههای غربی داشت که بهگفتهٔ دانسترویل از نخبگان ارتش بودند. در ۱۳ ژانویهٔ ۱۹۱۸، کانادا ۱۵ افسر و ۲۵ درجهدار خودش را به لندن اعزام کرد که بهگفتهٔ کلنل نیکلسون کانادایی این افراد دارای شخصیتی برجسته، روحیهای ماجراجو و قدرت بدنی عالی بودند و توانایی ساماندهی، آموزش، رهبری و نظمدهی سربازان را داشتند. این افراد بهصورت ناشناس در برج لندن اسکان داده شدند و به آنها «گروه سکوت» گفته میشد. گروه در ۲۹ ژانویه عازم ایران شد و در مصر، یازده تن روسی و یک ایرانی نیز به آنها پیوستند.
در ۲۸ مارس، نیروی دانستر به بغداد رسید. فرمانده دانسترویل از وضعیت آشفتهٔ منطقه هراسان بود و تمایل داشت هرچه سریعتر از طریق مرزهای غربی ایران خود را به شمال این کشور در بندر انزلی که به میادین نفتی باکو دسترسی داشت، برساند. در آستانهٔ جنگ جهانی، صنایع نفت باکو دومین تأمینکنندهٔ انرژی در جهان بعد از ایالات متحدهٔ آمریکا بود. نفت ایران نیز در سال ۱۹۰۸ کشف شده بود که تحت کنترل بریتانیا قرار داشت. سوخت ناوگان بریتانیا از زغال به نفت تغییر کرده بود و بریتانیا به نفت بیشتری نیاز داشت. اما بهدلیل خشکسالی و در پی آن قحطی شدید ایران، رسیدن به باکو در این مسیر طولانی آسان نبود.
هنگام ورود نیروهای دانستر به ایران، یک میلیون نفر دچار قحطی و بیماری بودند، اما چالش بزرگ این نیرو جادههای صعبالعبور ایران بود. دانسترویل در خاطراتش نوشته است: «ظهر شده است و هنوز برف میبارد – بهزودی زیر برف دفن میشویم و خدا میداند چطور از این گذرگاه عبور خواهیم کرد. نمیدانم اصلاً کسی متوجه میشود که چه مأموریت غیرممکنی داریم؟» سرهنگ کانادایی بهنام جان واردن معروف به جان راستگو این مأموریت را نشانهای از زوال امپریالیسم بریتانیا در پایان جنگ جهانی اول میدانست. دفترچهٔ خاطرات وی در کبک کانادا نگهداری میشود.
سرهنگ کانادایی، جان واردن معروف به جان راستگو، از فرماندهان نیروی دانستر
او در خاطراتش نارضایتی خود از فرماندهی دانسترویل را نشان داده است و چنین نوشته است: «ما فرزندان هیچکس نیستیم. همه میپرسند چرا از فرانسه به اینجا اعزام شدهایم؟» نوشتههای وی تصویر شفافی را از وضعیت آن زمان ایران ارائه میکند که در آرشیو مطبوعات آن دوران ازجمله نشریهٔ کاوه نیز بازتاب یافته است. مردم از شدت گرسنگی در معابر تلف میشدند. فقرا از علوفه تغذیه میکردند و حتی گزارشاتی از خوردهشدن نعش مردگان نیز موجود است. مردم ایران ورود بیگانگان را عامل اصلی این قحطیها میدانستند که غلات، حبوبات، گوشت و حتی قاطران را برای حملونقل مصادره میکردند. مالکان نیز به احتکار محصولات خود مشغول بودند. در آن سالها ایران بین ۹ تا ۱۰ میلیون نفر جمعیت داشت که حدود یک میلیون نفر آنها بهدلیل قحطی از بین رفتند. فرمانده دانسترویل که منابع مالی کافی در اختیار داشت، برای بهدست آوردن حمایت مردم، آنها را در جادهسازی به کار میگماشت و جیرهٔ روزانهای به آنها میداد. دانسترویل حیلهای به کار برد و بازرگانان محلیِ غلات را وادار کرد از فروش غلات به آلمانها و احتکار دست بکشند. این حرکت در نظر عموم مردم بسیار مقبول بود.
از طرف دیگر، آنفلوآنزای اسپانیایی نیز بههمراه سربازان به ایران آورده شد که در سراسر جهان نزدیک به ۵۰ میلیون نفر قربانی گرفت. حدود ۹۰۰ هزار تا ۲ میلیون نفر ایرانی دچار آنفولانزای اسپانیایی شدند. در این میان، جنگ فرقهای نیز موجب شده بود آسوریهای ایران و ترکیه به سرزمینهای داخلی ایران پناه ببرند. عثمانیها بههمراه کردهایی که قصد انتقام از آسوریها را داشتند، طی حمله به ایران دست به کشتار آنها زدند و در پی آن، ۷۰ هزار نفر از آسوریها از ارومیه فرار کردند. در ژوئیهٔ ۱۹۱۸، کاپیتان استنلی سوج بههمراه ۵ افسر و ۱۵ درجهدار نیروی دانستر به ارومیه رفتند، تعدادی از آسوریها را نجات دادند و به کمپی در عراق منتقل کردند. در ماه اوت، تنها ۴ نفر از این گروه باقی مانده بود و ۵۰ هزار آسوری به جادههای ایران رسیدند. تعداد زیادی زن و کودک نیز که مردانشان آنها را رها کرده بودند، کشته شدند. در نهایت، آن دسته از آسوریهایی که سلامت بدنی کافی داشتند، برای مقابله با ارتش عثمانی و بازپسگیری ارومیه به نیروی دانستر پیوستند. یگان، متشکل از ۲۰۰۰ سوارهنظام و ۳۰۰۰ پیادهنظام بود که از سوی نیروی دانستر آموزش داده شدند.
ژنرال نیکولای باراتوف روسی تعداد زیادی سلاح و تجهیزات نیروی روسیه را به فرمانده دانسترویل فروخت که به آنها قدرت بیشتری بخشید. نیروی دانستر با ۵۰۰ ون فورد و ماشینهای زرهی راهی باکو شدند. دانسترویل از کرمانشاه، همدان و زنجان با دشواری عبور کرد. در جنگلهای شمال ایران نیز با نیروهای مقاومت جنگلی روبرو بود که کار وی را دشوار میکردند. در ۲۵ ژوئیه، نزدیک ۲۵۰۰ تن از نیروهای جنگلی به پادگان ۳۰۰ نفرهٔ بریتانیا در رشت حمله کردند. این میهنپرستان جنگلی ماهها حرکت نیروی دانستر را به تأخیر انداختند و نهایتاً دانسترویل به کمک سربازان بلشویک به مقابله با آنها پرداخت.
سرانجام نیروی دانستر پس از ۸ ماه به باکو رسید و شروع به تقویت نظامی شهر کرد. تأخیر آنها در ورود به باکو کار را بسیار دشوار کرده بود، زیرا کشمکشهای داخلی اوضاع باکو را بسیار دشوار ساخته و اوضاع بهنفع عثمانیها بود. شورای ملی ارمنستان نیز تنها ۱۰۰۰ تن نیروی پیادهنظام برای کمک فرستاد. نیروی دانستر در باکو بین ۶ الی ۱۰ هزار نفر را در ۲۳ گردان، آموزش نظامی داد. فرمانده دانسترویل با دو گردان دیگر در ۱۸ اوت به باکو رسید. در اواخر ماه، نیروهایی که برای حمله به باکو در نظر گرفته شدند، بهناچار راهی بیجار شدند که با عثمانیهای مستقر در تبریز درگیر نزاع بودند. تنها ۱۰۰۰ تن پیادهنظام و یک توپخانه در باکو باقی ماند. آنها بین ۲۶ اوت تا ۱۴ سپتامبر در نبرد باکو علیه ۱۴ هزار عثمانی مبارزه کردند. ارمنستانیها کمکم صحنهٔ نبرد را ترک کردند و در نزاعی، کاپیتان کانادایی فرماندهٔ گردان ارمنی، چهار حمله را دفع کرد تا اینکه ناگهان خود را یکه و تنها یافت و در حملهٔ پنجم شکست خورد. بدون حمایت نیروهای محلی، کابینهٔ جنگ و مافوقان دانسترویل امیدی نداشتند که این یگان بتواند اوضاع باکو را سامان ببخشد، برای همین دستور انهدام چاههای نفت صادر شد. این کار بهدلیل پراکندگی چاهها از لحاظ انسانی و فنی امکانپذیر نبود. مشکل دیگر دانسترویل در اجرای این فرمان، تناقض آن با منافع مردم محلی بود که سعی داشت آنها را علیه دولت عثمانی به استخدام خود درآورد. نیروی دانستر سعی کرد با ایجاد مانع میان باتومی و تفلیس و همچنین بین باکو و ترکمنباشی مانع انتقال پنبه و نفت به آلمان و عثمانی شود. پس از شش هفته، در ۱۴ و ۱۵ سپتامبر، نیروی دانستر در اثر حملهٔ شدید عثمانی مجبور به عقبنشینی به انزلی شد. هرچند، شش هفته عدم دسترسی عثمانیها به نفت، آنها و متحدان آلمانیشان را تضعیف کرد. خبر پیروزی بریتانیا در نبرد مجدو واقع در فلسطین و پیروزی نیروهای متفقین در نبرد قلهٔ دوبرو پول واقع در مقدونیه، منجر شد عثمانیها نیروهای خود را از جادههای تبریز خارج کنند که این در نهایت بهنفع بریتانیا شد. این نیروها تنها نیروی تقویتی باقیماندهٔ عثمانی محسوب میشدند. نیروی دانستر در ۱۷ سپتامبر منحل شد و نیروی شمال پارس بهرهبری ژنرال تامسون کنترل منطقه را به دست گرفت.
واسیلی متروخین، آرشیونگار روسی، میگوید مأموریت اصلی نیروی دانستر نه ممانعت از ورود عثمانیها به هند، بلکه ایجاد پایگاهی در قفقاز برای سرنگونی باکوی شوروی و بهدستگرفتن کنترل قفقاز و نواحی دریای خزر بوده است. وی ادعا میکند فرمانده دانسترویل ۴۰ ون حامل طلا و نقره برای این عملیات در اختیار داشته است. از تلفات این عملیات بین نیروهای دانستر، میتوان به یک نیروی کانادایی اشاره کرد. از نیروهای عثمانی ۵۰۰ تن کشته و ۱۰۰۰ نفر زخمی شدند. از نیروهای ارمنی و آذری نیز، ۱۵۰۰ تن کشته و ۳۰۰۰ نفر زخمی شدند.
منبع: ویکیپدیا