همراه با پیشنهاد جایگزین برای چند واژهٔ بیگانه
دکتر محمدرضا رخشانفر – ونکوور
دستور گشتاری-زایشی
از اتفاقاتی که در قرن گذشته در جهان علم زبان (زبانشناسی) رخ داد، دستور گشتاری-زایشی بود که از سوی چامسکی (Chomsky) عرضه شد. چامسکی نظریهٔ خود را در کتابی نوشت و منتشر ساخت. در اینجا ما شرحی کوچک از این نظریه را بهاقتضای نیازمان یاد آور میشویم: زبان مجموعهای از قواعد است که گشتارها (transformations) نام دارند و کلمات و عبارات را به هم میپیوندند و جملات دستوری را میسازند. اصل زبان گفتار و شنیدار است که دارای دو ساخت، یعنی ژرفساخت و روساخت است. گشتارها بهسرعت برق به ذهن ما خطور میکنند. وقتی در ذهناند، ژرفساخت و وقتی به گفتار درمیآیند، روساخت میشوند. در این راستا چهار گونه گشتار (قاعده) در کارند: گشتار حذف، گشتار اضافه، گشتار جابهجایی و گشتار تغییر. این گشتارها گاه یک، گاه دو، گاه سه و گاه هر چهارتایشان در جملات گویندگان حضور مییابند.
از قدیم شنیدهایم که واحد زبان جمله است و دلیل آن را امکان سکوت بعد از یک جمله ذکر میکنند، لیکن ما جملات تکواژهای و دوکلمهای هم داریم که جایگزین جملات کامل نیز میشوند. با این وجود، واحد کلام جمله نیست، بلکه بخشی سخن یا مجموعهای گفتاری است که آغاز و پایانی دارد. حال برای مثال دو شعر از بوستان سعدی را انتخاب و تجزیه و ترکیب میکنیم تا کارکرد همین گشتارها را نشان دهیم که جملهها را از حالت عادی بهگونهٔ مصراعهای شعر درمیآورند:
بدرّد یقیـن پردههـای خیـال نمـاند سراپـرده اِلّا جـلال
دگر مرکبِ عقل را پویه نیست عنانش بگیرد تحیَّر که بیست
برای بیت اول مینویسیم: یقین پردههای خیال را میدرد و هیچ سراپردهای جز جلال خدا بر جان نمیماند. در این بیت، بهترتیب گشتارهای جابهجایی، حذف و تغییر عمل کردهاند. در بیت دوم مینویسیم: مرکب عقل دیگر پویه ندارد، و تحیر عنان مرکبش را میگیرد و به او فرمان میدهد که بایستد. در این بیت شعر، جابهجایی، کلمات حذف «را» و «خدا» و تغییر فعلها و ضمیر را میبینید. تمام تفکر دربارهٔ موضوعات و مطالب در ژرفساخت زبان ما رخ میدهد و ما در روساخت زبان آنها را احساس میکنیم.
دستور گشتاری-زایشی با عرضهٔ ژرفساخت و روساخت تجزیهٔ جملات را آسان ساخته است. اما سالها پیش برخی مردم از دستورنویسان فارسی ایراد میگرفتند که چرا مثالهایشان را از زبان شعر انتخاب میکنند. اما باید بدانند که نخستین کتاب دستور فارسی از قواعد صرفونحو عربی بهره گرفته بود که اغلب از شعر است. و هم به این دلیل بود که لزوم زیربنای زبان را در بالا بیان کردیم.
لیکن ایرادی که به نظریهٔ چامسکی گرفتهاند، این است که معنا و ارتباطش با دستور زبان در این مقال اظهار نشده است. تجزیه و ترکیب دو شعر بالا هم بهخاطر این بود که لزوم زیربنا یعنی ژرفساخت را به اثبات برسانیم. موضوع دیگری که در این نظریه مطرح میشود، وجود جملههای مبهم یعنی دومعنایی است. به این جمله که ابهام دارد توجه کنید: تنبیهِ سیدتقی بیمورد بود.
١- سیدتقی کسی را تنبیه کرده است.
٢- کسی سیدتقی را تنبیه کرده است.
تاکنون اینهمه کتاب دستور نوشته شده است، هیچیک به ژرفساخت نپرداخته است و فقط در روساخت کار کردهاند. لیکن آنچه ما را میآزارد، بیاعتنایی اکثر نویسندگان به زبان فارسی سالم است. زبان زیبای ما دستخوش ناآرامی و بیدروپیکر شده است. اگر بپرسیم چرا اینقدر خطا داریم یا این اندازه بد مینویسیم، جواب میدهند اینگونه مصطلح شده است. نوشتن به عامیانهٔ خراب چگونه مصطلح میشود؟ در شعر محتشم کاشانی دست بردهاند و بهخیال خود آن را اصلاح نمودهاند. این کمسوادها «خاسته» را «خواسته» نوشتهاند: بینفخ صور خواسته تا عرش اعظم است. هم ایناناند که جامه را جامعه و معاون را مابین تلفظ میکنند. چرا هیچکس آنها را از دستبردن به نوشتههای اصیل باز نمیدارد؟
فرهنگنویسی
فرهنگهای امروز مانند هفتاد هشتاد سال پیش نیستند. یک فرهنگ خوب باید هر دو سه سال یکبار تجدید چاپ و بهروز شود و کمبودهای گذشتهاش را جبران نماید. امروزه لغتنامهٔ انگلیسی Oxford Advanced Learners بهترین و کاملترین فرهنگ است. البته در فارسی ما مشکلات زیادی داریم:
١- مسئلهٔ تلفظ اصیل و قدیم و تغییریافتهٔ جدید لغات
٢- واژههای جدید ساختهشده و اصطلاحات آنها. برخی از فرهنگها دوجلدی ندارند و هشتجلدی آنها فقط به درد کتابخانه میخورد.
٣- مشکلات تلفظی واژههای عربی در فارسی آنها برقرار است.
۴- وزنهای افعال، اسمها، بابهای مختلف فعلها و جمعهای مکسّر از یکسو و یکساننویسی کلمات با خط ناقص فارسی از سوی دیگر موجب اِشکالات زیادی شده است، بهگونهای که لغتنامهها از عهدهٔ ثبت و ضبطشان بر نمیآیند.
۵- ضبط لغات بسیار قدیمی است که دیگر به آنها نیازی نداریم.
۶- و از همه بدتر، حروفنویسی واژههای خارجی بر در و دیوار، در روزنامهها یا مجلات که پیامی نامحترمانه به فارسی محسوب میشود، ولی اگر کمی فکر کنیم، فارسیشان به یاد میآید.
خطاها
بعضی از ایرانیان نه کتاب میخوانند، نه به کتاب لغت مراجعه میکنند و نه از کسی میپرسند. به چند نمونه بنگرید: در سردر مغازههایی افرادی تلفظهای محلی خود را مینویسند، مانند جیگر، شیکر، شَکر و غیره. یا ملاحظه کنید چگونه در شعر اصیل حافظ دست بردهاند، که چنین است: فکر بلبل همه آن است که گل شَد (مخفف شود) یارش / گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش. اما نوشتهاند: فکر بلبل همه آن بود که گل شُد یارش.
حال، به چند واژهٔ پارسیشده توجه نمایید:
بهجای پوپولیسم، بگوییم مردمگرایی یا عوامگرایی؛
بهجای کاندیدا، بگوییم نامزد، خواستار یا خواهان؛
بهجای تعهدنامه، بگوییم پیماننامه؛
بهجای تفتیش، بگوییم بازجویی یا پرسش؛
بهجای تغییر کرد، بگوییم دگرگون شد؛
بهجای تفحص، بگوییم پیکاوی؛
بهجای تفرّجگاه، بگوییم گردشگاه؛
بهجای تفریق، بگوییم کاهش؛
بهجای تفکیک، بگوییم جداسازی.
خوانندگان عزیز اگر نظر یا سؤالی دارند، لطفاً به آدرس m.rakhshanfar1@yahoo.com ایمیل بفرستند.