درفشه جوادیان کوتنایی – ونکوور
کارگاه هفتگی داستاننویسی در تاریخ یکم نوامبر ۲۰۲۲، تحت نظر استاد محمد محمدعلی، نویسندهٔ ساکن ونکوور، میزبان میهمانی ویژه، بهرام مرادی، نویسندهٔ ساکن برلین، بود. این جلسه از طریق زوم برگزار شد و نزدیک به ۳۰ نفر در آن شرکت داشتند. هماهنگیهای لازم برای برگزاری جلسه را کامران قوامی و گردانندگی آن را فریبا فرجام از اعضای «کارگاه داستاننویسی ونکوور» بر عهده داشتند.
در قسمت اول این جلسه به بررسی داستانی کوتاه از بهرام مرادی به نام «پدر، پسر، روحالقُدُس» پرداخته شد. سپس در قسمت دوم قسمتی از رمان جدید او با عنوان «سنگینی دیگران» خوانده شد و تنی چند از دوستان که این رمان را از قبل خوانده بودند، نظراتشان را بیان کردند. در قسمت اول بهرام مرادی با صدای گرم و بیان شیوایش به خوانش داستان پرداخت. در قسمت دوم او بخشی از رمان جدیدش را خواند.
در آغاز استاد محمدعلی مطابق همیشهٔ برنامههای ویژهٔ کارگاه، طی پیشدرآمدی به معرفی بهرام مرادی و آثار ایشان بهشرح زیر پرداخت:
«خوشبختانه بیوگرافی جناب بهرام مرادی، نویسندهٔ ایرانی-آلمانی دو راوی دارد. راوی اول خود اوست که بهغایت موجز گفته است. راوی دوم که من باشم با کمک اطلاعات مندرج در فضای مجازی و گاه اطلاعات شخصی، آن ایجاز را بسط داده است. راوی اول میگوید:
چند سالی پس از انقلاب از دنیای نمایش به دنیای داستاننویسی مهاجرت کردم چرا که فضای تئاتر را حکومت روزبهروز محدوتر میکرد. پس از فرار از ایران، در سال ۱۹۹۴ اولین مجموعهداستانم را با کمک یک آلمانی ادبیاتدوست منتشر کردم. چند سالی نیز به تئاتر برگشتم. دومین مجموعهداستانم در سال ۲۰۰۰ توسط «نشر باران» منتشر شد. مجموعهداستانِ «خنده در خانهٔ تنهایی» در سال ۱۳۸۱ در تهران منتشر و کاندیدای جوایزی شد که در نهایت برندهٔ جایزهٔ بهترین مجموعهداستانِ کوتاه از طرف «بنیاد هوشنگ گلشیری» و «منتقدان مطبوعاتی» شد. سال ۱۳۸۲ پس از هجده سال به ایران برگشتم و سفرنامهای نوشتم با عنوانِ «اینجا ایرانه». در سال ۱۳۸۴ مجموعهداستان «مردی آنورِ خیابان، زیر درخت» منتشر شد که کاندیدای بهترین مجموعهداستان از طرفِ «بنیاد هوشنگ گلشیری» شد. پس از مواردِ سانسوری بسیاری که دستگاه سانسور به سفرنامهٔ «اینجا ایرانه» وارد کرد، تصمیم گرفتم تا سانسور پابرجاست، دیگر کتابی در ایران منتشر نکنم. در سالهای بعد چون برای دیدارِ خانوادهام به ایران سفر میکردم، کتابی در خارجازکشور منتشر نکردم. در سال ۲۰۱۶ برای آخرینبار به ایران رفتم، با خانواده خداحافظی کردم و بار دیگر خود را تبعید کردم. رمان «خودسَر» را در سال ۲۰۱۸ از طریق آمازون منتشر کردم که بعدها از طرف ناشر دیگری بازانتشار شد. دومین رمانم با عنوان «سنگینی دیگران» سال گذشته توسط «نشر القصه» در آمریکا منتشر شد. نوشتن برای من یعنی تلاشی پیگیر برای شناختن خود و دنیای اطرافم، یعنی چیرهشدن بر فراموشی. تلاش کردهام در آثارم به این دو هدف بنیادین وفادار بمانم.
و اما راوی دوم:
بهقول گونتر گراس، نویسندهٔ نوبلیست آلمانی، یکی از کارکردهای ادبیات ناب، گزارش هنرمندانه و ثبت تاریخ آدمی است.
بهرام مرادی، نویسنده ایرانی-آلمانی متولد ۱۳۳۹ بروجرد است. او اوایل دههٔ ۱۳۵۰ همراه خانواده ساکن مشهد شد. هنگام انقلاب ۱۳۵۷ به فعالیتهای سیاسی-تشکیلاتی چپ روی آورد. با تنگشدن فضای سیاسی و اجتماعی از علاقهاش به تئاتر دست کشید. سال ۱۳۶۴ به آلمان گریخت. پس از بهصحنهبردن چند نمایشنامه به داستاننویسی روی آورد. اولین داستانش «شکار لحظهها» را در سال ۱۹۹۴ در آلمان منتشر کرد. تم یا مضمون این مجموعه اختصاص داشت به تأثیر مخرب انقلاب در زندگی شخصیتهایی از طبقهٔ متوسط و فقیر جامعهٔ شهری، همچنین نوع زیست مهاجران ایرانی در آلمان. و این سرآغازی بود برای رویکرد بهرام مرادی به مجموعهداستان دومش «یک بغل رز برای اسب کهر» که در سال ۲۰۰۰ توسط «انتشارات باران» سوئد منتشر شد و در آن بهنحوی عمیقتر از پیش به زندگی گاه دشوار مهاجران ایرانی پرداخت. مجموعهٔ سوم او «خنده در خانهٔ تنهایی» در سال ۱۳۸۱ توسط «انتشارات اختران» در ایران به چاپ رسید و این حادثهای خوشیمن بود در فضای داستاننویسی روبهرشد وطن. چهارمین مجموعهٔ بهرام مرادی «مردی آنورِ خیابان، زیر درخت» نیز در ایران، توسط «انتشارات کاروان» در سال ۱۳۸۴ به بازار آمد و آن حادثهٔ خوشایند اولی را تکمیل کرد. اغلب مضامین داستانهای دو مجموعه بازتابدهندهٔ رویکرد مهاجرانی بود که خوشبینانه گوشهچشمی به بازگشت به وطن داشتند، مثلاً در عصر اصلاحات پنجمین کتاب بهرام مرادی، رمان «خودسر» با مضمونی متفاوت نسبت به آثار پیشین او در سال ۲۰۱۸ ابتدا از طریق آمازون منتشر و یکسال بعد از طرف «نشر مهری» در لندن بازنشر شد. شخصیت اصلی این رمان، مردی بود که پس از انقلاب با کمک باندهای آشکار اقتصادی حکومت جدید ثروتی چشمگیر به هم زد و از ترس گرفتارشدن در چنگ باندهای پنهان اقتصادی به آلمان گریخت. و طی حواشی نفسگیر برای حفظ اموالش در ایران، ناچار نقشی کوچک در ماجرای ترور رستوران میکونوس (سپتامبر ۱۹۹۲) برلین بازی کرد. آخرین رمان بهرام مرادی «سنگینی دیگران» نیز در سال ۲۰۲۱ توسط «نشر القصه» به بازار آمد. شخصیت محوری رمان، جوانی چهاردهساله است که در سال ۱۳۶۰ بر اثر اشتباهی آشکار بهجای برادر بزرگتر خود که سابقهٔ فعالیت سازمانی و تشکیلاتی مخالف رژیم اسلامی داشته است، دستگیر و به ده سال زندان محکوم میشود. این شخصیت با موضعی بیطرف، یک راوی ناظر است که با لهجهٔ محلی زندگی کسانی را روایت میکند که با شور و شوق انقلاب را به ثمر رساندند و خود محاکمهشده یا نشده زندانی یا اعدام شدند.
آنچه که اکنون در ادامهٔ بیوگرافی و آثار قلمی بهرام مرادی گفتنی و باعث خرسندی است، توفیق دو مجموعهداستان اوست در ایران که به کرّات موردتوجه منتقدان و خوانندگان قرار گرفته است. نگاه کنید به مجموعهداستان «خنده در خانهٔ تنهایی» که در سال ۱۳۸۲ برندهٔ جایزهٔ بنیاد گلشیری، همچنین جایزهٔ منتقدان مطبوعات شد و حتی جزو بهترین ده مجموعهداستان دههٔ ۱۳۸۰ قرار گرفت. همچنین مجموعهداستان «مردی آنورِ خیابان، زیر درخت» که آن نیز در سال ۱۳۸۵ جزو لیست نهایی کاندیداهای جایزهٔ بنیاد گلشیری آمد.
منتقدان برخی آثار کوتاه بهرام مرادی را جزو آثار مدرن و برخی نیز در ردیف آثار پستمدرن ردهبندی کردهاند. نگاه کنید به داستان کوتاه «بیتابیهای مرد تاریک» در مجموعهٔ سهجلدی «هشتاد سال داستان کوتاه ایران» به انتخاب استاد حسن میر عابدینی و «داستان دودقیقهای» او که آن نیز در مجموعهٔ سهجلدی داستانهای کوتاه پسامدرن ایران بهانتخاب دکتر حسین پاینده همراه نقدی تفسیری به چاپ رسید. گفتنی است بهرام مرادی در سال ۱۳۸۲ پس از هجده سال به وطن بازگشت و طی دیدار از چند شهرستان، سفرنامهای نوشت بهنام «اینجا ایرانه» که چاپ آن با ممانعت وزارت ارشاد روبهرو شد.
حالا من نخست از طرف خودم و سپس از جانب دوستان حاضر در کارگاه به او خوشامد میگویم. بهقول خودش، نوشتن برای من یعنی تلاش پیگیر برای شناختن خود و دنیای اطرافم – یعنی چیرهشدن به فراموشی.
بهامید روزی که همگی در ایران باشیم و دو رمان «خودسر» و «سنگینی دیگران» هم تجدید چاپ شود و نقد و نظرهای بیشتری به دنبال داشته باشد.»
استاد محمدعلی ضمن تشکر از حضور بهرام مرادی در این جلسهٔ کارگاه داستاننویسی از وی دعوت کرد تا داستانش را برای جمع بخواند.
در ادامه بهرام مرادی با صدای گرم خود و خوانشی روان داستان کوتاه «پدر، پسر، روحالقُدُس» را برای شرکتکنندگان خواند. این داستان را میتوانید در اینجا بخوانید.
پس از خواندن داستان، نوبت به اظهارِنظرات و طرح سؤالات شرکتکنندگان در جلسه رسید که به خلاصهای از آن در اینجا میپردازیم.
استاد محمدعلی در ابتدا از لحن قصهگویی و داستانخوانی بهرام مرادی تقدیر کرد. ایشان گفت این داستان تصویر تازهای از کسانی به دست میدهد که نسل جدید شناخته میشوند. از نظر استاد محمدعلی داستاننویسی کاری پژوهشی است و برای آن مطالعه و تحقیق لازم است. ایشان کار بهرام مرادی را کاری پژوهشی خواند و از ایشان برای نوشتن این داستان و پژوهشی که در راستای آن انجام شده، تقدیر و قدردانی کردند.
سهیل شریفان اشاراتی به اِعرابگذاری کلمات در داستان کرد و اینکه برای استفاده از کلمات غیرفارسی در داستانها، بهتر است از یک کلمهٔ واحد یا ثابت استفاده شود.
علی پاشایی اشاره کرد به اینکه مایل است اطلاعات بیشتری از آثار این نویسنده داشته باشد و چگونه میشود کتابهای بهرام مرادی را خریداری کرد. وی از نویسندهٔ این کتاب پرسید آیا داستانهایی با مضمون و شرایط مشابه حالوهوای کنونی ایران دارد یا داستانهایی که در آنها به تاریخ ایران اشاره شده باشد و بتوان از دیدگاه نویسنده به تاریخ ایران نگاه کرد.
دکتر سعید ممتازی ضمن تشکر از لحن و خوانش نویسنده، به طنز داستان اشاره کرد و مهمتر از آن دو موضوعی که دستاویز طنز قرار گرفته یعنی مبلغان مسیحی و استفاده از کلمهٔ راهیان عقل هوشمند و همینطور خرافاتی که مردم در غرب نیز دامنگیرشاند. وی اشاره کرد که عنوان داستان هم در کنار تم مسیحاییای که داشت، بسیار خوب در خود داستان جا افتاده است. دکتر ممتازی همچنین با اشاره به جملاتی مانند «ایرانی حتی اگر دشمنش به خانهاش بیاید عرضهٔ بیرونکردنش را ندارد» که در داستان بهصورت طنز استفاده شده، بسیار واقعگرایانه خواند یا انتخاب کلماتی مانند «نورآگین» که بسیار ابتکاری بود. او همچنین به ترکیب جملات محاورهای و کتابی در داستان اشاره کرد.
امیرحسین یزدانبُد گفت: «شوخیکردن و بازی با ساخت و فرم جمله و حتی کلمهساختن در داستانهای بهرام مرادی دارد تبدیل به «پترن» میشود که خیلی جالب است و در عین حال میتواند ریسکی باشد، چرا که ممکن است تبدیل به عنصری پسزننده برای بعضی خوانندگان یا مخاطبان شود. البته در این کار با این حجم اینطور نیست و این بازیگوشی و شوخطبعی که در این داستان و بهخصوص در قسمت آخر آن وجود دارد، بسیار نادر است. ولی باور دارم که داستان کمی دیر شروع شد و شاید بشود این قسمت را بازنویسی کرد.»
نیکی فتاحی نظراتش را اینچنین بیان کرد:
– زبان و نثرِ همراه با طنز داستان سرزنده و پرتحرک بود، گویی میرقصید.
– شخصیتها تازه و متفاوت بودند و بهخوبی پرداخته شده بودند.
– داستان وارد فضاهای تازه شده بود، مثلاً مجلس رقص – عیش مدام.
– از لحاظ محتوا بحث مهاجرت و گمگشتگی هویت مطرح بود. هرکدام از اعضای خانواده به دستاویزی چنگ میزدند تا معنایی برای زندگیشان بیابند. بهعلاوه نویسنده با نشاندادن دستاویزهای پوچ شخصیتهایش نگاهی انتقادی-اجتماعی نسبت به جامعهاش دارد. داستان همچنین به مسئلهٔ دین با نگاهی پرسشگرانه میپردازد.
– در قسمتی از داستان گویی جای دختر و مادر بهاشتباه عوض میشود و معلوم نیست چرا یکباره خصوصیات مادر به دختر اطلاق میشود.
مریم رئیسدانا در ابتدا نکتههای ارزندهٔ داستان را بیان کرد: «اول اینکه طنز است. واقعاً طنز درآوردن سخت است. آن هم بهخصوص نزد ما ایرانیها که از بس بلا سرمان آمده بهسختی میخندیم. دوم اینکه در این دنیای طنز به شخصیتهای داستان اسم معمولی داده نشده، در واقع آنها با صفات خود هستند که نزد منِ خواننده شکل میگیرند. مثلاً دخترش دستیار شیطان است و پسرش کِرم کامپیوتر یا بیل گیتس. این ویژگیِ کار مرا یاد نویسندهٔ محبوبم سلمان رشدی میاندازد در آیههای شیطانی که به صلاحالدین گفت سالاد. ریتم داستان تند و پرشتاب و روزنامهنگاری بود و این به خواننده کمک میکرد تا با سرعت داستان را بخواند. داستان گرچه به زبان طنز است، ولی نمایی از آشفتگی یک خانواده که هرکدام سازی میزنند و شاید دلیلش مهاجرت باشد، شاید هم نه، دختر اهل مِرلین مِنسون شیطانپرست، خانم خانه بوداپرست، پسر مشکوک به گرایش به یهوه و مرد که راوی نیز است، از هفت دولت آزاد. خانواده گرچه بهظاهر آشفته بهنظر میرسد، ولی خالی از عاطفه نیست، دلیلش هم تمهیدات پدر است برای حفظ پسرش از شر گروه یهوه.»
فالی گلشن سؤالی برایش پیش آمده بود و آن اینکه با توجه به اسم داستان یعنی «پدر، پسر، روحالقُدُس» آیا روحالقدس همان ابیوقاص داستان بوده یا نه؟ ایشان اضافه کرد صحبتها و شخصیتها در داستان خیلی منطبق بود. و سؤال دیگر وی این بود که شخصیت آندرآس یا ابیوقاص چه کمکی توانست به شخصیت پدر داستان بکند؟
مرال دهقانی در ابتدا از نوع خوانش و طنز داستان از نویسنده تشکر کرد. ایشان اضافه کرد این داستان ترکیبات خیلی خوبی داشت و به خوبی پژوهش شده بود. اتفاق مهاجرت در این داستان بسیار برجسته بود و همهٔ اعضای خانواده برای پیداکردن هویتشان به چیزی چنگ میزدند. پدر خانواده هم برای پیداکردن هویت به چیزی که باور نداشت چنگ زده بود. بهنظر او این داستان هویت و بحران هویت بعد مهاجرت را نشان میداد. ایشان معتقد بود نویسنده قصهای سخت و تلخ را بهشیوهای طنازانه با نثری روان و دلنشین نوشته بود.
آتوسا مشعشعی اضافه کرد این کار طنز را بسیار دوست داشت و این داستان او را یاد اجرای یکی از تئاترهایشان در دانشگاه انداخت که بهدلیل شوخی با دین سانسور شد که شاید اگر بهصورت طنز کار میشد، می توانست کاری قابلاجرا باشد.
درفشه جوادیان اشاره کرد به نگاه انتقادی نویسنده در کل داستان که بهشیوهٔ طنز بسیار روان و رسا بیان شده است. ایشان اضافه کرد بهنظرش نویسنده انتقاداتی را که به مسئلهٔ دین یا مذهب، کاپیتالیسم یا شیطانپرستی داشته در قالب داستان یک خانوادهٔ مهاجر آورده است، که چهبسا در زندگی مهاجرتی احتمالاً افراد برای پیداکردن دوبارهٔ شخصیت یا هویتشان به اعتقاداتی دیگر یا موضوعاتی جدید در محیط پیرامونشان پناه میبرند یا به آنها چنگ میزنند.
در ادامه استاد محمدعلی از نویسنده خواهش کرد توضیح بدهد این داستان کوتاه در کدام مجموعه آماده و در کجا به چاپ رسیده است.
بهرام مرادی از شرکتکنندگان در کارگاه داستاننویسی برای خواندن داستانش و بازخوردهایی که از آن داشتند، تشکر کرد. ایشان در ادامه گفت: «برای من و اساساً هر نویسندهای بسیار مهم است تا داستان خوانده شود و در مورد آن حرف زده شود. زمانی که اولین کتاب من در اوایل مهاجرتم منتشر شد، از جنبههایی برای من زمانهٔ خیلی تاریکی بود. مثل امروز روز نبود که بتوان بهراحتی در دو نقطهٔ مختلف دنیا با هم صحبت و ارتباط برقرار کرد و اگر کتابی چاپ میشد، بهراحتی قابلفروش نبود و من تشنهٔ آن بودم تا نظر خواننده را در مورد داستانهایم بدانم. اگر مردم کتابی میخواندند در مورد آن صحبتی نمیکردند و من سعی میکردم از لابهلای صحبت آنها یا گرم یا سرد بودن برخورد آنها ، بازتاب نظراتشان را در مورد کتابهایم دریابم، و من اعتقاد دارم که نظر خواننده در مورد یک اثر بسیار مهم و باارزش است.»
او در جواب به انتقادیبودن نگاه نویسنده به کل قضایا و مسائل، پاسخ داد: «در مرحلهٔ اول برای ایشان مسئله این بوده که داستان بگوید و بنویسد. برخی از یک ایده به داستان میرسند و برخی از داستان به ایده. مثلاً ایدهٔ مارکز برای «صد سال تنهایی» از یک تصویر شروع شد. برخی با یک تصویر داستان را مینویسند و برخی با یک دیالوگ و برخی با یک اندیشه. ولی برای من این داستان با یک تصویر شروع شد و ادامهٔ داستان، چیز هایی بود که در حین روال نوشتن آمد.»
بهرام مرادی در مورد خرید کتابهایش پاسخ داد یکسری از کتابهای او سالها پیش در ایران منتشر شده، ولی برخی توسط ناشرانی دیگر در خارج از ایران بازنشر شده است، و در مورد این داستان کوتاه که خوانده شد، در پاسخ به سؤال استاد محمدعلی، اشاره کرد که هنوز در جایی انتشار نیافته است. ولی کتاب «سنگینی دیگران» را که «نشر القصه» در آمریکا آن را به چاپ رسانده است، دوستان میتوانند از طریق وبسایت این انتشارات، آن را تهیه کنند. ایشان اضافه کرد «نشر القصه» در آمریکا بهتازگی در سالهای اخیر شروع به کار کرده و بسیار گزیده منتشر میکند. وی اضافه کرد: «خوشبختی هر نویسنده است که بتواند نظر خوانندهاش را بشنود و در مورد آن فکر کند. مهم فاصلهای است که نویسنده بتواند بهلحاظ حسی با کار خودش برقرار بکند و بتواند خونسرد به آن نگاه کند و برای من این نگاه و نظر خواننده بسیار با ارزش است.»
مهرخ غفاری مهر دو پرسش از نویسنده داشت. یکی آنکه دو زن در این داستان هستند که نه تصویرشان و نه صدایشان و نه رفتارشان، نقشی در داستان ندارد. آیا راوی نسبت به زن دیدگاه منفی دارد؟ یا آیا راوی ضدِزن است؟ پرسش بعد اینکه مجلس رقص تانترائیستها چه کمکی به این داستان کرده است؟ وی البته در ادامه اضافه کرد که این داستان زبان طنزی قوی دارد.
بهرام مرادی در پاسخ به پرسشهای ایشان گفت که به نکتهٔ خوبی اشاره شده، یعنی مسئلهٔ زن. نویسنده گفت: «راوی داستان سرشار از تناقض است. از طرفی با دین مخالف است، ولی با همان دین سعی دارد مشکلات آمده بر سر راهش را حل کند. و درست است، راوی نگاهی ضدِزن دارد. در دورهٔ مهاجرت انسانهایی وجود دارند که تجربهٔ زندگی دیگر یا دستِکم مداراکردن با زندگیهای دیگر را تاب نمیآورند یا نمیپذیرند، بنابراین سرشار از تناقضاند. از طرفی آنها در جامعهای زندگی میکنند که اساساً دنیای دیگری است و خودشان موضعگیری میکنند در مقابل این جامعه، و از اینطرف مانده و از آنطرف راندهاند. این وضیعتِ بین دو صندلی نشستن شرایطی است که مهاجران معمولاً به آن دچارند و در اینجا راوی این داستان دچار این تناقض است.»
استاد محمدعلی در ادامهٔ این بحث اضافه کرد که این داستان درخشان در واقع یک تراژدی است. در این داستان خانوادهای توصیف میشود که در خود محاصره شده است، و میشد با آوردن یا اضافهکردن یک شخصیت مثبت در داستان شاید در نقش همسایهٔ راوی عمق فاجعه در این خانواده را نشان داد و به داستان وسعتی بیشتر داد، البته این داستان بههمین شکل هم درخشان است و بهخوبی بر روی آن پژوهش شده است.
در قسمت دوم، بهرام مرادی توضیحی اجمالی از رمان «سنگینی دیگران» داد و در ادامه با صدای گرم خود بخشی از رمان را برای شرکتکنندگان خواند.
بعد خواندن بخشهایی از این رمان توسط نویسنده، استاد محمدعلی اضافه کرد که در این رمان هم نویسنده بهخوبی نشان داده که نگاه پژوهشگرانه دارد. او در این رمان به درون مسائلی رفته است که نزدیک به سی چهل سال از آن گذشته و بخشی از تاریخ ما شده است. ایشان اشاره کرد که نویسندگان عموماً نوعی مورخاند. آنها در داستان تاریخ آدمها را میچینند و خواننده خودش را در این تاریخ پیدا میکند. ایشان اضافه کرد: «بهرام مرادی بهخوبی از عهدهٔ این داستان بر آمده و آن را خوب نوشته است. من داستانهای زیادی که در آن از زندان و مسائل سیاسی حرف زده شده خواندهام، این کار بهنظر من شاخص است. بهرام مرادی در داستانهایش به جایی میرود که خیلیها توان رفتن آن را ندارند.»
فریده مختارزاده ضمن تشکر از بهرام مرادی برای خواندن بخشهایی از رمانش و تشکر از استاد محمدعلی برای دعوت از این نویسنده، ادامه داد که این رمان را چندین بار خوانده و با هر بار خواندن آن، خودش را در این داستان و در آن دوره از تاریخ دیده و تمام مسائل آن دوره برایش زنده شده، خصوصاً با توجه به اینکه با آن فضا آشنایی داشته و عزیزی را در آن دوران از دست داده است. او اضافه کرد که در این رمان در جستوجوی آن عزیز ازدستداده بوده است. وی با خواندن این رمان دریافته که هنر ادبیات در این است که روح تاریخ را زنده میکند. مختارزاده در ادامه دربارهٔ این رمان افزود شخصیتها بهدرستی چیده شده و خواننده با آنها احساس آشنایی میکند. او پیشنهاد داد که بهرام مرادی این کتاب را بهصورت صوتی بخواند چرا که خواندن آن کار هر کسی نیست. چهبسا افرادی هستند که دوست دارند این کتاب را بشنوند و خوانش روان بهرام مرادی میتواند به افراد کمک کند تا داستان برایشان قابلدرکتر باشد. یک نکتهٔ جالب در این رمان برای ایشان این بود که با اینکه نویسنده اهل بروجرد است، چطور توانسته است لهجهٔ مشهدی را بهخوبی و بهدرستی در بیاورد.
بهرام مرادی در ادامه گفت که او قصد انتشار صوتی این رمان را دارد. وی افزود که متأسفانه بهدلیل سانسور سیستماتیکی که در دولت ایران وجود دارد، نوشتن راجع به موضوعاتی سانسور شده و شدیداً جلوی آن گرفته شده است. ما سانسور حکومت، سانسور جامعه و خودسانسوری را هم داشتهایم. در اوایل انقلاب یا اوایل دههٔ هفتاد، ما آثاری مانند کتابهای احمد محمود و «رازهای سرزمین من» اثر رضا براهنی و آثاری از این دست را داریم. ولی هر چه جلوتر میرویم و بهخصوص بعد از اوایل دههٔ هفتاد، دولت با ایجاد سانسور بیشتر و اعمال زور باعث شده این نوع نگاه و نوشتن راجع به این نوع داستان کمتر شود. ما داستانهای نانوشتهٔ زیادی داریم راجع به فجایعی که در این چهل و سه سال رخ داده است. مسئلهٔ هولوکاست و فاشیست برای جهان غرب و دنیا بسیار مهم است. حدود هفتاد و پنج سال گذشته، ولی هنوز در دنیا و اروپا از آن مینویسند و حرف میزنند. بهاعتقاد من، آن چیزی که ما در این سالها در ایران شاهد بودهایم، یک هولوکاست ایرانی-اسلامی بوده است.
مرادی در ادامه گفت: «بهگمان من، اتفاقاتی که در این چهل و سه سال برای ما افتاده، عصارهٔ تمام آن اتفاقاتی است که دو هزار و پانصد سال تاریخ مدون این مملکت از سر گذرانده است. ما داستانهای زیادی برای گفتن و برای روایتکردن داریم. نه فقط هنرمند و نویسنده بلکه این وظیفهٔ همهٔ ماست تا اتفاقاتی را که در ایران بر ما گذشته است روایت کنیم تا دیده شود. اگر بخواهیم چیزی در این مملکت تغییر یابد ما چارهای نداریم جز آنکه آن را روایت کنیم.»
سهیل شریفان نظراتش را اینگونه بیان کرد: «روی بحث خفت مخاطب را گرفتن و او را قفلکردن روی کتاب، نویسنده در کمتر از نصف صفحه از داستان از عهدهٔ آن برآمده است. این قسمت «بیستم سال شصت سر چهارراه دکترای مشهد گم شد» دقیقاً همان لحظهای است که مخاطب به داستان کشیده میشود.» ایشان هم معتقد بود این رمان، رمان سختی است و با لحن خواندنِ خود نویسنده قابلفهم خواهد بود.
جمال کردستانی از لحن صدا و خوانش نویسنده تقدیر کرد. پرسش او این بود که آیا زبان طنزی که نویسنده برای این رمان انتخاب کرده، برای تلخترین و خونبارترین روایت تاریخ صد سال اخیر، زبان مناسبی است؟ و سؤال دیگر اینکه آیا نمونهٔ افرادی که در این رمان برای آن شهر کوچک آورده است، میتواند مصداق نمونهٔ بزرگتری از جامعه باشد؟
در ادامه، امیرحسین یزدانبد گفت که این رمان، رمان دشواری است و دشواریاش علتهای زیادی دارد. نکتهٔ داستان این است که راوی داستان نوجوانی چهاردهساله است و تمام نکتهٔ داستان در این است که نویسنده برای این نوجوان کلمه میسازد و حتی نثر زبان را میشکند و دیکتهٔ کلمات را میسازد. این نوجوان بهجای برادرش بازداشت شده و از دنیای نوجوانانهاش ناگهان پرت میشود به دنیایی که آدمها عجیبوغریباند، که در واقع طنز داستان از همینجا میآید. و دوم آنکه این طنز، استراتژی دفاع روان این نوجوان است در مقابل شرایط وحشتناکی که در آن قرار گرفته است. این رمان بهرغم این شوخطبعیاش بسیار تلخ و تاریک است. ادبیات این نوجوان که خود راوی است وقتی که کتک میخورد، میشکند و وقتی حالش خوب است، سالم میشود. و هرجا که این نوجوان اشتباهات دستوری بیشتری دارد، جایی است که کتک میخورد. در داستان اشاره نمیشود به اینکه شخصیتهای داستان اهل کجا هستند، نویسنده برای شخصیتها لحن میسازد تا نشان بدهد اهل کجا هستند. این سبک از روایتکردن که بهرام مرادی انتخاب میکند، سبکی دایرةالمعارفی و پژوهشی است. اتفاقی که میافتد این است که انگار ما پایان داستان را میدانیم و انگار آخر داستان لو رفته بود و ما باید از روند داستان لذت میبردیم. داستان تاریک بود و نوری در آخر نداشت، ولی شوخ طبعی نوجوان به داستان شیرینی میداد. رمان در واقع روایت رنج بسیاری بوده و عنوان «سنگینی دیگری» بهغایت برازندهٔ این داستان است. امیرحسین یزدانبد پیشنهاد کرد که دوستان ابتدا کتاب «خودسر» بهرام مرادی را بخوانند تا با دنیای نویسنده آشنا شوند. ایشان اضافه کرد که اجرای صوتی «سنگینی دیگران» حتماً خوب خواهد شد ولی بخشی از این اثر در نثر این داستان اتفاق میافتد.
در ادامه محمد محیط از نثر تأثیرگذار بهرام مرادی قدردانی کرد و پرسید که چنین کتابی به این قدرت که داستانش برمیگردد به حدود چهل سال گذشته، چطور شکل گرفته است؟ و چند سال زمان برده تا نوشته شود؟
نویسنده در جواب گفت: «کتابهایی هستند که خیلی آسان نوشته شده و آسان هم منتشر میشوند. کتابهایی هستند که آسان نوشته شده و سخت منتشر میشوند. کتابهایی هم هستند که هم سخت نوشته و هم سخت منتشر میشوند. این کتاب از دستهٔ سوم است. سالها من بهلحاظ حسی نمیتوانستم با موضوع فاصله برقرار بکنم. و مسئله این بوده که چگونه سنگینی این داستان روایت شود و خواننده هم بتواند داستان را بخواند. سالها هم طول کشید تا بتوانم این فاصله را پیدا بکنم. ولی بعد، نوشتن آن یکسال بیشتر طول نکشید. هرچند انتشارش حدود یازده سال طول کشید که بخشیاش بهدلیل سفرم به ایران بود و بخشیاش بهدلیل مشکلات نشر آن.»
در انتها استاد محمدعلی جلسه را با قدردانی از حضور و همراهی مهمان ویژهٔ این جلسه، بهرام مرادی، و حضور سایر شرکتکنندگان در این جلسه از کارگاه به پایان برد.