مژده مواجی – آلمان
وقتی چیزی برای ازدستدادن نداری، به سختترین کارها دست میزنی بیآنکه به عاقبتش فکر کنی. راه میافتی و با نُه تا فرزند از کردستان عراق از اسکانهای پناهجویان کشورهای مختلف گذر میکنی تا به آلمان برسی. او هم هیچی برای ازدستدادن نداشت. فقط و فقط میخواست که از دست داعش فرار کند. با نُه تا فرزند که کمسنترینشان شش ساله و بزرگترینشان بیست و شش ساله بود. مانند تیمی یکدست و منسجم با مربی توانا.
– به یاد آن روزهای گذشته که میافتم، انگار فیلمی وحشتناک بوده است و من و فرزندانم بازیگران آن. نمیدانم چطور زنده ماندیم.
توانایی مدیریتش در ادارۀ خانواده را همیشه تحسین میکردم. در حین کوچینگ شغلی صحبت به کلاس زبان آلمانی کشید که قبل از کرونا تا سطح ب ۱ بهپایان رسانده بود. با خنده گفت:
– معلم کلاس زبان از ما پرسید که نکات مثبت و منفیِ زندگی در آلمان را بگوییم. همان لحظه دو نکته به ذهنم رسید. نکتهٔ مثبت، استفاده از دستگاه راهیابی در تلفن موبایل و در ماشین است. چقدر اینجا به من کمک کرده. هیچوقت اینقدر راحت آدرسها را پیدا نمیکردم. قبلاً در عراق فقط همسرم موبایل داشت.
با علاقه منتظر شنیدن بقیهٔ صحبتش بودم. با لبخند پرسیدم:
– و نکتۀ منفی زندگی در آلمان از دیدگاه تو؟
– نکتهٔ منفی در آلمان کمبود فرزند است. من نُه تا فرزند دارم که دوروبرماند. دوست ندارم که زود از کنارم دور شوند. اینجا خیلی افراد پیر میبینم که تنها هستند. هیچ فرزندی کنارشان نیست. آنها از خانهٔ والدینشان رفتهاند. والدینشان از تنهایی حیوان نگه میدارند. آخر این هم شد زندگی که بچهات به تو سر نزند و با حیوان همدم بشوی!
زنگ تلفن موبایلش بهصدا درآمد. اجازه خواست که جواب بدهد. همسایهاش بود. زوجی مسن که به آنها در کارهای خانه کمک میکرد.