آرام روانشاد – ایران
کارگردان: آکی کوریسماکی
سال ساخت: ۲۰۰۲
بازیگران: کتی اوتینن، اسکو نیکاری، اوتی مائنپا، سامولی وائورامو، مارکو پلتولا، جوهانی نیِملِ، کایجا پاکارِنن، ساکاری کواُسمانن
جوایز: جایزهٔ کن برای بهترین بازیگر زن، جایزهٔ جنبی نخل سگ و نیز جایزهٔ بزرگ کن – جایزهٔ جوسی برای بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین تدوین، بهترین بازیگر زن، بهترین بازیگر مرد، بهترین فیلمبرداری و بهترین فیلمنامهٔ غیراقتباسی – جایزهٔ جشنوارهٔ بینالمللی بانکوک برای بهترین بازیگر زن، و بهترین فیلمنامه – جایزهٔ گلدباگن برای بهترین فیلم خارجی – جایزهٔ جشنوارهٔ بینالمللی سن سباستین برای فیلم منتخب فدراسیون بینالمللی منتقدان فیلم – و جایزهٔ انجمن ملی منتقدان برای بهترین فیلم خارجی
داستان فیلم
مردی با قطار وارد هلسینکی میشود. اراذل و اوباش در آنجا بهشدت کتکش میزنند و هرچه دارد میدزدند. او را به بیمارستان میبرند و در آنجا او را مرده اعلام میکنند. اما مرد بهخود میآید و بهراه میافتد. حالا تمامی خاطرات گذشته از ذهن مرد پاک شده اس؛ نه میتواند کاری گیر بیاورد و نه جایی برای اقامت. از آن پس باید همهچیز را از صفر شروع کند و دوباره عزت نفس و جایگاه خویش را در این مکان تازه و کنار آدمهای ناشناس بازیابد.
دربارهٔ فیلم
سینما، رادیو، تلویزیون و مجلهها پیشگامان مکتب بیتوجهیاند، مردم نگاه میکنند بدون آنکه ببینند و گوش میدهند بدون آنکه بشنوند. ~ روبر برسون
وقتی این فیلم را تا پایان مشاهده کنید، متوجه میشوید که چرا این نقلِقول از برسون را ابتدای مطلب و برای معرفی این فیلم آوردم.
فیلم، داستان سادهای دارد و بهدور از هرگونه حادثهپردازی (هالیوودی) است. اما… یک سر و گردن بالاتر از فیلم های هالیوودی بر دل مخاطب مینشیند. بسیاری از اوقات کلمات توانایی بیان احساسات را ندارند. آن چیزی که در درون انسان جرقه میزند و روحش را زیرورو میکند، شاید در قالب کلمه رنگ و حرارت ذاتیاش را از دست بدهد. این درست آن مسئلهای است که کوریسماکی برای ساخت اثرش رعایت میکند تا ظرافتی به هر یک از پلانهای فیلم ببخشد و آن را هرچه زیباتر بهمفهوم مینیمالیسم نزدیک کند. اثری مینیمالیستی که در آن کلمات تنها زمانی به زبان میآیند که نیاز باشد و برای آنچه شنیدنی نیست، لحظههایی را خلق میکند که احساساتمان را غلغلک دهد؛ تا یادآور این باشد که وجود ما نیازمند تمام آن لحظات، چه گفتنی و چه شنیدنی، است. کوریسماکی در آثارش تحت تأثیر فیلمسازان مشهوری چون روبر برسون و ژان پیِر مِلویل است که جزو پیشتازان موج نو فرانسه بودند. همان موج نویی که باور یگانهاش بر این است که زندگی همانطور که هست باید نمایش داده شود بدون هیچ اضافهگوییای! آن چیزی که آثار کوریسماکی را خاص میکند، ترکیب این واقعگرایی با ظاهری مینیمالیستی همراه با کمدی مخصوص به خودش است؛ نه از دسته کمدیهایی که دیالوگهای طنزش مخاطب را به خنده بیندازد، بلکه کمدیای که حاصل موقعیت است.
مردی بدون گذشته بدون آنکه ذرهای از زندگی قبلی شخصیت اصلی داستان بگوید، ما را وارد داستان اصلی میکند. اودر جهانی پُرازابهام گرفتار شده است. نمیداند کیست و نمیداند از کجا آمده! یک فرد بیهویت در جهانی نظاممند که قانون ادارهاش میکند، گرفتار شده است. دنیایی که هویت افراد با یک نام، نشانی و امضا پذیرفته میشود. اِم، در جدال با مرگ پیروز میشود، اما پس از آن واقعیتِ زندگی است که بهسراغش میآید. شخصیتها در این اثر نه قهرماناند و نه خالی از احساسات، بدون هیچ بزرگنماییای همان انسانهای واقعیاند که در مواجهه با مشکلاتی همچون فقر، گرسنگی، عشق و… قرار میگیرند.
آنچه شاید کمتر در مردی بدون گذشته مورد توجه قرار میگیرد، امید به زندگی است، نه اینکه این فیلم خالی از مفهوم امید باشد، بلکه بهنوعی از امید میپردازد که در دشوارترین لحظات انسان به کمکش میشتابد. اِم، مردی است که بهخاطر حادثهای که برایش رخ داده، هیچچیز از گذشتهاش بهخاطر ندارد. گویی به لحظهٔ حال پرتاب شده است. مردی که گذشتهای ندارد، با تمام وجودش در لحظهٔ حال زندگی میکند. او شروع به ازنوساختنِ زندگیاش میکند، مشکلات و اتفاقات جدیدی سر راهش سبز میشود، اما او کاری نمیکند جز ادامهدادن. مردی بدون گذشته یکی از حیاتیترین چالشهای ذهنی انسان را که جدال با گذشته است، حذف میکند تا بهنحوی نشان دهد که انسان هر چه بیشتر در لحظه زندگی کند، راحتتر در مسیر زندگی پیش میرود.
مردی بدون گذشته پس از اکرانش توجه بسیاری از منتقدان و مخاطبان را جلب کرد. دیوید لینچ این فیلم را یکی از معدود فیلمهای مورد علاقهاش خوانده است. مردی بدون گذشته نامزدی اسکار بهترین فیلم خارجی، جایزهٔ بزرگ کن و بسیار جوایز دیگر را از آن خود کرد.
فیلمبرداری در شهر هلسینکی انجام شده که محل فیلمبرداری تمام آثار کوریسماکی است. این شهر با توجه به موقعیتش که در کشور فنلاند است، فضایی سرد و خشک را به مخاطب القا میکند. اما بهرغم این فضاهای سرد و ظاهراً بیروحی که مشخصهٔ منطقه است، موفق میشود حس سرخوشی و زندگی را با پرداختن به روابط میان آدمها در جایی دور از شهرنشینی مدرن، به مخاطب القا کند. کوریسماکی در این فیلم بیشتر از نماهای دور استفاده میکند. او مدام از موضوع و شخصیتها دوری میکند. خود را درگیر احساسات نمیکند و بهمثابه دوربین از بیرون گود به شخصیتهای فیلمش نگاه میکند. فیلم به معضل فراموشی نه بهعنوان یک تراژدی دردناک و فاجعهبار امروزی، بلکه بهانهای برای زیستن در اکنونِ جاودانه میپردازد. ریتم فیلم کُند است، اما کوریسماکی تعمداً این کار را انجام داده تا به مخاطب بفهماند که سینمایش تجاری نیست و برای دیدن فیلمش باید حوصله بهخرج دهد.
یکی از درخشانترین قسمتهای فیلم، فصل حضور گروه راک و کنسرت محلی آنها است که علاوه بر جذابیت بصری، چند قطعهٔ شنیدنی هم دارد که حالوهوای فیلم را رنگ دیگری میبخشد. وقتی شروع به تماشای مردی بدون گذشته کردید، صبور باشید. پس از پایان فیلم خودتان خواهید فهمید که با یکی از نابترین تجربههای سینمایی در طول زندگیتان مواجه شدهاید.
این فیلم در تعدادی از کتابخانههای مترو ونکوور از جمله کتابخانههای ونکوور، وست ونکوور، بخش نورث ونکوور و برنابی موجود است که میتوانید از طریق این کتابخانهها آن را بهرایگان امانت بگیرید و تماشا کنید. علاوه بر این میتوانید آن را از طریق سرویس پخش فیلم اپل تیوی بخرید یا اجاره کنید.
آرام روانشاد نویسندهٔ این مطلب، روزنامهنگار و مدیر کانال سینمایی اوتوپیاست. کانال سینمایی اوتوپیا به معرفی و نقد آثار برتر سینمای جهان میپردازد. همچنین در کنار سینما مطالبی در حوزهٔ فلسفه و ادبیات هم با مخاطب به اشتراک میگذارد. با پیوستن (Join) به این کانال به یک نشریهٔ سینمایی، هنری آنلاین در سطح بالا دسترسی پیدا خواهید کرد.